• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4374 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲ خرداد

بوي خير

تاسيس يك نهاد كار ساده‌اي نيست. چه روزنامه و چه مجله سخت است كه چراغي را روشن كنيد و نويسنده‌ها را فرا بخوانيد و شروع به كار يك رسانه را كليد بزنيد. براي تك شماره هم سخت است چه برسد به اينكه بخواهيد فعاليت رسانه‌اي‌تان را استمرار بخشيد. مشكلات اقتصادي يك طرف مشكلات حقوقي و سياسي و فرهنگي هم يك طرف. اضافه كنيد به اين دشواري‌ها، پايين آمدن ابرهاي غليظ سوءتفاهم را و اينكه هر حرفي وارونه معنا مي‌شود و هر سخني روي مرز جرم و اتهام مي‌ايستد. هم‌زباني كه مي‌گويد گرفتار كج‌تابي و بداقبالي است، هم گوشي كه مي‌شنود مبتلا به سوءتفاهم و بدبيني و سوءظن است. در دل اكثر روزنامه‌نگاران ايراني، خصوصا آنها كه سابقه مطبوعاتي‌شان به دهه‌هاي شصت و هفتاد برمي‌گردد، خروارها حسرت‌ و دريغ‌ و افسوس‌ جانكاه خانه دارد. همان‌ طوري كه آن نويسنده نيست‌انگار گفته بود در روح زخم‌هايي هست كه مثل خوره روح را مي‌خورد، من هم به تجربه دريافته‌ام كه در دل روزنامه‌نگاران حسرت‌ها و اما و اگرهايي هست كه مثل خوره روح را مي‌خورد و ذهن را خراش مي‌دهد. شخصا هر وقت كه روزنامه‌اي را با سابقه بالاي 20 سال مي‌بينم، ناخواسته آه سرد از دلم زبانه مي‌كشد. در اروپا روزنامه‌هاي 200 سال به بالا هنوز هستند و نفس مي‌كشند. در ايران هم كيهان و اطلاعات نهادهايي هستند كه با وجود تغيير و تحول‌هاي بنيادين، به بالاي 70 سالگي رسيده‌اند. ما اما كارنامه كاري‌مان پر است از روزنامه‌هاي پژمرده و به بار ننشسته و فراموش شده. تا همين چند وقت پيش هر كس شغلم را مي‌پرسيد مجبور بودم با فعل‌هاي ماضي خودم را معرفي كنم. هيچ‌ كدام از مجلات و روزنامه‌هايي كه در آنها كار كرده بودم ديگر وجود خارجي نداشتند. تاريخ‌شان سپري شده بود؛ يا به محاق ابدي توقيف رفته بودند يا متولد نشده از بين رفته بودند يا محض عبرت سايرين، براي پيشگيري از جرايم بالاتر كركره‌شان پايين كشيده شده بود. هم من نوشتم هم روزنامه‌نگاران ديگر طرح دادند و هم دلسوزان و بزرگان به قوه قضاييه پيشنهاد دادند كه در مجازات مطبوعات تجديدنظر كند. حتي يك‌بار به تفصيل نوشتم بلكه خواهش كردم كه كاش نويسنده و سردبير خاطي را تنبيه كنيد اما نهاد را از بين نبريد. از بين رفتن نهاد ضربه مهلكي به پيكره رسانه‌ها مي‌زند كه بعيد است كسي يا گروهي آن را تاب بياورد. مع‌الوصف ما تاب آورديم. از اين روزنامه به آن روزنامه اثاث‌كشي كرديم، روي خاكستر نهاد قبلي نهاد نو، اگر چه محقر، بازساختيم و با همه مضيقه‌ها و سختي‌ها و بي‌اعتمادي‌ها نگذاشتيم چراغ مطبوعات خاموش شود. بعضي شب‌ها به پت پت افتاد اما خدا را شكر خاموش نشد. در اين مدت خيلي‌ها عطاي روزنامه‌نگاري را به لقاي ناامني شغلي‌اش بخشيدند و رفتند. بعضي‌ها رفتند و از بيخ ضدانقلاب شدند، بعضي‌ها هم به استخدام روابط‌عمومي‌ها درآمدند، بعضي‌ها هم خود را تغيير كاربري دادند. با اين حال يك عده ماندند و دوام آوردند. ما دوام آورديم. اگر مي‌بينيد مطبوعات ما آن قوت و قدرت لازم را براي مواجهه با معضلات سياسي و اجتماعي و اقتصادي ندارند دليلش اين نيست كه خبرنگاران بلد نيستند يا صنعت را از ياد برده‌اند بلكه دليلش اين است كه طفلي‌ها در اين سال‌ها ضعيف نگه داشته شدند و از هر طرف درشت شنيدند و سختي ديدند. در تمام اين ايام ‌تا بوده مطبوعات در حالت خوف و رجا به سر برده‌اند. از يك طرف دل‌شان مي‌خواست موثر باشند و اميدوارانه براي مبارزه با فساد به تعهدات ژورناليستي خود عمل كنند از طرف ديگر دست و دل‌شان مي‌لرزيد كه مبادا اين حضور پررنگ كار دست‌شان بدهد و حيات‌شان را بلكه حيات نيم‌بند نهادشان را به ممات تبديل كند. روزنامه‌نگاري در اينجا ملازم ترس و خشم هم هست. روزنامه‌نگار از قلم حذف مديرمسوولش خشمگين است و ملاحظات او را درنمي‌يابد. او هم مي‌ترسد كه مبادا روزنامه‌نگار جواني و خامي كند و كار دستش بدهد. ديده‌ام كه بعضي از خبرنگاران جوان و جسور درباره صاحبان روزنامه‌ قضاوت نادرست مي‌كنند. خبر ندارند كه حفظ يك نهاد چقدر دشوار است و چه بندبازي‌هايي لازم مي‌آيد براي عبور از پيچ‌هاي خطرناك. گاهي آدميزاد ناچار است مطالبي را با وجود ميل باطني‌اش چاپ كند يا چاپ نكند. ضمن اينكه انگيزه‌اي حيرت‌انگيز مي‌خواهد تا در اين روزگار و بعد از اين همه تجربه تلخ، كسي همچنان در اين حرف بماند و به عهدش وفا كند و از جيبش هزينه كند و... خانه روزنامه‌نگاران آبادان كه با وجود همه ناملايمات و همه سختي‌ها و طعنه‌ها و تحقيرها جا نزدند و به هر مصيبتي بود چراغ روشنگري را روشن نگاه داشتند. اين بچه‌هاي خوش‌ذوقي كه امروز در دنياي آنلاين معركه مي‌گيرند و حرف‌هاي درشت مي‌زنند و نام خود را سر زبان‌ها مي‌اندازند، بدانند يا ندانند بر سر سفره حاضر و آماده‌اي نشسته‌اند كه زحمت انداختن تداركاتش را روزنامه‌نگاران و روزنامه‌داران نسل قبل انداختند. كاش مي‌دانستند كه اسلاف خود براي حفظ و حراست از اين خوان چه مرارتي كشيدند و چه روزها و شب‌هاي سختي را پشت سر گذاشتند. سخن از گذشته نگويم و به آينده اميد ببندم. اين حرفي كه ديروز از بلندگوي قوه قضاييه پخش شد كم دستاوردي نيست. قيمت اين حرف درست را روزنامه‌نگاران سابقه‌دار بهتر از بقيه مي‌دانند. اين خيلي خوب است كه بالاخره قوه قضاييه به اين نتيجه رسيده كه بايد از آزادي مطبوعات حمايت كند و سايه توقيف دائم را از سرشان دور كند. درست است كه دير شده و بسياري از دارايي‌هاي ما هبا و هدر شده اما همين ديرش هم غنيمت است و بايد قدرش را بدانيم. سال 90 خاطرم هست كه قوه قضاييه پيش‌دستي كرد و حكمي داد و يكي از روزنامه‌هايي را كه من در آن كار مي‌كردم، بست. صداي اعتراض من و مديرمسوول به جايي نرسيد و صادر‌كننده حكم هم از نظرش برنگشت. يك سال بعد اما دادگاه تشكيل شد و ما تبرئه شديم. خداوكيلي گناهي هم مرتكب نشده بوديم. بيشتر سوءتفاهم بود تا جرم. اما بعد از يك سال نه‌تنها نهاد از بين رفته بود بلكه بچه‌ها از هم دور شده بودند و هر كدام به سر كاري رفته بودند بلكه اصلا رفته بودند. لذا تبرئه فرقي با تداوم توقيف نداشت. حالا اما خدا را شكر بوي خير شنيده مي‌شود و حتي گفته‌اند كه «صدا» هم توقيفش موقت است. موقت يعني زير دو ماه. دو ماه را مي‌شود تاب آورد اما بيشتر كه بشود شيرازه امور از هم مي‌پاشد مخاطبان هم نهاد را از ياد مي‌برند. ان‌شاءالله كه ما هم يك روز مثل همه‌جا نهاد رسانه‌اي‌مان عمر دوصد ساله يابد و نسل‌هاي خلف اين زحمت و تلاش و دو امدادي روزنامه‌نگاران سلف را پي بگيرند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون