برخيز و اول بكش (216)
فصل بيستم
بخت نصر- كشتن دانشمندان هستهاي عراق
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
مدت زمان زيادي طول نكشيد كه در بندرگاه كشتي در ريوريا فرانسه آن انفجار رخ داد و آن قطعاتي كه ماموران آنها را منفجر كردند به شدت آسيب ديد. اسراييليها معتقد بودند كه با اين انفجار جاهطلبيهاي هستهاي صدام حداقل به مدت دو سال به تعويق افتاد يعني مدت زماني كه طول ميكشد تا فرانسه اجزاي جديدي را بسازد.
اما ديكتاتور عراق چنين تاخيري را اجازه نميداد. او دستور داد كه پروژه طبق زمانبندي جلو برود. وزير دفاع عراق خواستار شد كه فرانسه، قطعات را تعمير كند و آنها را طبق زمان حمل كند. فرانسه محاسبه كرد كه رآكتور تعمير شده، نميتواند خيلي قوي باشد و اينكه استفاده از آن مخاطرهآميز است و يقينا بايد طي چند سال بعد جايگزين شود اما هيچكس جرات نداشت از صدام حسين عبور كند.
عراق هنوز ميتوانست كه طي چندين سال يك سلاح هستهاي داشته باشد. مقامات موساد نااميدانه تصميم گرفتند كه بايد از تاكتيكهاي خشنتري استفاده كنند.
آنها بايد شروع به كشتن دانشمندان ميكردند.
عينيترين هدف براي حذف، روساي برنامه هستهاي عراق بودند يعني خدير حمزه و جعفر ضحي جعفر. بنا به گفته دكتر اوفك، «جعفر ضحي جعفر مغز پروژه بود، مهمترين دانشمند.» او فارغالتحصيل دانشگاه بيرمنگام بود و از دانشگاه منچستر دكتراي فيزيك داشت و به عنوان يك محقق در مركز مهندسي هستهاي كالج امپريال در لندن كار ميكرد.
اما اين دو دانشمند به ندرت عراق را ترك ميكردند به همين خاطر كشتن موفقيتآميز هر كدام از آنها اگر غيرممكن نبود به غايت مشكل بود. درست همانطور كه ناصر براي ساختن موشكهايش آلمانيها را استخدام كرده بود، عراق هم براي كمك به توسعه برنامه هستهاي خود مصريها را به استخدام درآورده بود. مهمترين آنها يحيي الماشد بود، يك فيزيكدان بسيار باهوش در دانشگاه اسكندريه كه در مركز تحقيقات هستهاي تويثه در عراق دانشمند ارشد شده بود. ماشد به طور مكرر بين مصر، عراق و فرانسه در سفر بود. موساد به طور نامحسوس حركات او را در فوريه سال 1980 زير نظر گرفت و هر كجا كه در پاريس بود يا در انستيتو تصويربرداري راديولوژيكي فرانسه و ايمني هستهاي در فونتنه اورز در نزديكي پايتخت، سايهوار دنبال او بودند.
در اوايل ماه ژوئن، فرانسه يك محمولهاي از اورانيوم براي استفاده عراقيها در رآكتور كوچك آيسيس آماده كرد. ماشد به فرانسه رفت تا كيفيت آن را امتحان كند. او با دو دستيار كه هرگز او را ترك نميكردند، سفر كرد و به همين خاطر دسترسي به او بسيار سخت بود. نقشه موساد در آن زمان اين بود كه ماشد را از طريق يك چيز بيضرر و عمومي درست مثل همان شيوهاي كه وادي حداد را با خمير دندان آلوده در سال 1978 كشته بود، مسموم كند.
اما در لحظه آخر ماشد تصميم گرفت كه اقامتش در فرانسه را كوتاه كند. او ميخواست خانوادهاش در مصر را ببيند. اين به آن معنا بود كه ماموران موساد وقت كافي ندارند كه نقشه اوليهشان را عملي كنند. اما ماشد هم تصميم گرفت كه شب آخرش را در پاريس به تنهايي بگذراند. حمزه كفا گفت «او به دو دستيار عراقياش اجازه داد كه بروند چون هتلي كه او در آن اقامت داشت به غايت گرانقيمت بود. او يك مرد مهربان بود. او به آنها گفت، شما شايد خواسته باشيد كه به يك هتل ارزانتر و مركز خريدي كه نزديكتر باشد، برويد. پس شما آزاد هستيد.»
ماشد ناگهان بدون آنكه دستياري براي محافظت از او باشد يك هدف كاملا آسيبپذير شد.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه
اعتماد: فصل بيستم كتاب «برخيز و اول بكش» به موضوع هستهاي شدن عراق در دوران صدام حسين ميپردازد. روزنامه اعتماد فقط با قصد نشان دادن خباثت اسراييل، به انتشار اين فصل ميپردازد.