الگوسازي در جامعه
نعمت احمدي
توضيح «اعتماد»: در قضيه رامبدجوان بايد مراقب باشيم كه حق و حقوقي از كسي ضايع نشود. با اينحال هم حرف آنها كه با او و مسافرتش به كانادا مخالفت ميكنند شنيدني است و هم آنها كه از حريم خصوصي هنرمند دفاع ميكنند. «اعتماد» وظيفه خود ميداند تا بين طرفين ماجرا گفتوگو برقرار كند و شان و منزلت هنرمند را هم نديده نگيرد. باب گفتوگو باز است و ما سعي ميكنيم با حفظ بيطرفي نظريات صاحبنظران را منعكس كنيم.
حريم خصوصي تعاريف خاص و ويژه خود را دارد كه چه از نظر مكان و چه از نظر موقعيت و مسائل هويتي پيرامون يك فرد، از عكس و شناسنامه و امثال اينها گرفته تا حتي تحصيلات يك بچه جزو بخشهاي حريم خصوصي يك فرد قرار ميگيرد. اما وقتي موضوع وارد عرصه عمومي ميشود، حريم خصوصي به عنوان يك بستر معناي خود را از دست ميدهد. زندگي اجتماعي ايجاب ميكند در جامعهاي كه زندگي ميكنيم، پايبند به يكسري مقررات و قراردادها باشيم. براي مثال وقتي حضرت آدم در بهشت تنها بود هيچ مطلبي نداشت. اما زماني كه با حوا تبديل به دو نفر شدند بايد قيودي را به عنوان زندگي دو نفره رعايت ميكردند. وقتي كه جمعيتشان به 5 نفر رسيد، قتل هم پيش آمد. اين قراردادهاي اجتماعي كه از مهمترين دستاوردهاي زندگي مدرن امروزي است، ايجاب ميكند قواعد و مقرراتي را از اين باب كه در يك اجتماع زندگي ميكنيم، رعايت كنيم. آقاي رامبد جوان توانست آنقدر در تلويزيون حضور يابد و تريبون و دوربين را در اختيار بگيرد و برنامهاي را در سطح جامعه پياده كند، كه در جامعه براي خود نقش ارشادي و راهنما، در حدي كه مجلس وعظي را به وجود آورده بود، رقم بزند. اين مهم است كه از پول بيتالمال و از ماليات بنده و شما كسي بيايد و در يك وضعيتي، خود را قرار دهد كه حالت تاثيرگذاري داشته باشد. تلويزيون و تصوير حاصل قرن بيستم است تا جايي كه يكي از بزرگان گفته: تلويزيون را به ما دهيد تا ما جامعه را دگرگون كنيم. همان طور كه امروز ميبينيم در شهرستانها و اقوام رفته رفته لهجهها گم ميشود تا جايي كه نقش محوري مادر در آموزش الفاظ و گفتار بسيار كمرنگتر از سابق است و لهجهها رفتهرفته تبديل به يك لهجه واحد تلويزيوني ميشود و تلويزيون نقش تعليمي و تربيتي پيدا ميكند. بنابراين كسي كه ميخواهد در چنين تريبوني منع رطب كند نبايد خود رطب خورده باشد. در ادب فارسي هم هميشه جدالهايي اينچنين مطرح بوده تا جايي كه حضرت حافظ نيز ميفرمايد: واعظان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند/ چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند.
اين دو رويي و دوگانگي است وقتي به ما و شما الگويي را پيشنهاد ميكند تا پيرامون اين الگو حركت كنيم اما ناگهان پرده بر ميافتد و مبشر همين الگو آن كار ديگر كند. اينجا متوجه ميشويم، حجابي كه تلويزيون مبشر آن است و تمام سعي خود را ميكند تا در بحث حجاب به عنوان الگو رفتار كند و آن را در جامعه تبليغ كند ناگهان ميبينيم اين آقا كه ساعتها در هفته مردم را به پاي تلويزيون ميكشد و نقش يك واعظ را بازي ميكند به شكلي كه ميدانيم، رابطه او هنوز با تلويزيون قطع نشده و به گفته خودش نقش ارشادياش را هنوز داراست.
مطلب بعدي شعارهاي ايراندوستي و تعريفهاي مختلف در ابعاد گوناگون از ميهن و ايران است كه در برنامه مطرح ميشود. در مجموع ما دو نوع تابعيت داريم. يكي تابعيت خاك است يعني در هر خاكي كه شما متولد شديد آن خاك شما را تبعه خود ميكند بدون اينكه مليت آن شخص مربوط به آن خاك باشد. دوم خون است. كشورهايي مانند ما ميگويند يك ايراني در هر كجاي دنيا از پدر و مادري ايراني متولد شود، تبعه ايران محسوب ميشود. تابعيت خاك را بيشتر در كشورهاي مهاجرپذير ميبينيم. حال اين شخص با آن پيشزمينه مذكور و با آن دعوت عامي كه از مردم ميكند و با آن هزينهاي كه صرف برنامهاش ميشود از امتياز تولد فرزندش در خاك كشوري استفاده ميكند كه حتي با ايران رابطه سياسي هم ندارد. همين چند روز پيش بود كه خبري در رسانهها منتشر شد كه كشور سوييس حافظ منافع دولت كاناداست.از اين بابت است كه كار آقاي جوان، ناپسند جلوه ميكند در غير اين صورت هر كسي مختار است هر تصميمي بگيرد و با پول خودش هر جايي را براي زندگي يا تولد فرزندش انتخاب كند؛ به اين شرط كه در جايگاه مبشر و مبلغ نباشد تا دورويي و رياكاري را نهادينه كند.كساني كه تريبوني در اختيار دارند و بيننده و شنونده دارند ناخودآگاه به الگويي براي بخشي از جامعه تبديل ميشوند و بايد بهاي اين الگو بودن را بپردازند و مراقب پيامهاي اشتباه به مخاطب خود باشند.