• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4417 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۷ تير

با من از «خارج» بگو!

سامان موحدي‌راد

به عنوان يك جوان ايراني كه سال‌هاست موهاي سرش را از دست داده چندان با ماجراي كاشت مو ارتباطي برقرار نمي‌كنم و پيشنهاد گاه و بي‌گاه دوستان و آشنايان براي كاشت مو چون خاري در جانم مي‌خلد!

اين كار با فلسفه اساسي زندگي‌ام، يعني كنار آمدن و قبول كردن خود با همه مختصات موجود، در تضاد است. خوب يا بد، من همينم كه هستم و قبولش دارم.

به نظرم خودِ خود ما اولين و مهم‌ترين دارايي ماست و وقتي آن را قبول نكنيم و نپذيريم، در اولين پله شكست خورده‌ايم. قصد ندارم از اين دست حرف‌ها بزنم كه خوراك سخنراني‌هاي انگيزشي است.

بيشتر مي‌خواهم درباره يك سبك رفتاري كه اين روزها در شبكه‌هاي اجتماعي بسيار مرسوم است، صحبت كنم. جوري از خودبيگانگي در برابر يك موجود موهوم و نامشخص به اسم «خارج»، سفر به «خارج» يا مهم‌تر از آن «زندگي در خارج» سال‌هاست كه در فرهنگ عامه ايراني يك موفقيت محسوب مي‌شود.

فارغ از اينكه اين خارج كجا باشد و با چه كيفيتي، همين كه شما از اينجا بيرون بزنيد در ذهن خيلي‌ها گام نهادن در راه موفقيت است.

همين ديدگاه را تسري دهيد به مقايسه ميان هر چه در اينجا هست با هر چيزي كه در آنجا هست. حتما شاهد مثال‌هاي فراواني برايش به ذهن‌تان متبادر مي‌شود. از اتفاقات درست تا محتواهاي دروغين كه صرفا براي جلب مخاطب توليد مي‌شود.

اصلا قصد ندارم وارد بحث خوب بودن اينجا و بد بودن آنجا يا برعكسش شوم كه محل جدل فراوان و نه در حوصله يك ستون است و نه در حوصله خود من.

قصدم تنها نور تاباندن به آن بخشي از اين رفتار است كه پايه‌هاي آن روي قبول نداشتن خودمان بنا نهاده شده است. در ذهن همه خارج جايي است كه همه چيز در آن راست و درست و بجاست و پلشتي در آن نيست.

بي‌توجه به اينكه ما در برابر آنچه هستيم. اساسا چه اهميتي دارد كه آنجا چيست و چگونه است وقتي ما خودمان را قبول نداريم و آن را خوار مي‌شماريم؟ تا وقتي اين دست بحث‌ها با اين نگاه شروع مي‌شوند كه ما هيچ هستيم و هر چه هست جاي ديگري است، نبايد اميدي به بهبود اوضاع داشت.

بگذاريد مثالي بزنم. بچه كه بودم، در شهرستان كوچكي زندگي مي‌كردم كه مردمش مناسبت‌هاي مختلف آييني را بر اساس تقويم طبري جشن مي‌گرفتند.

در فرهنگي كه به ‌شدت تحت تاثير مدنيت حاكم بر پايتخت بود و همه چيز بايد شهري مي‌شد، كم‌كم پرداختن به اين آيين‌ها جوري عقب‌ماندگي تلقي شد و از ياد رفت. جوري كه در دوران نوجواني‌ام هيچ اثري از آيين‌هاي جذابي چون «لال‌شو» كه يك جشن جذاب در مازندران است، باقي نبود و همسن و سال‌هاي ما شايسته نمي‌دانستند در اين جشن‌ها شركت كنند.

اين روزها اما گوشه و كنار مي‌بينم كه دوباره اين سنت‌ها در حال احيا شدن هستند. حالا درست كه همه قصد دارند با بزك دوزك، همه چيز را زيبا نشان دهند اما به هر حال هر چه هست، مردم منطقه‌اي كه روزگاري خجالت مي‌كشيدند چنين مراسمي برپا كنند، دوباره به سمت آن كشيده شده‌اند.

همه كساني كه روزگاري فرهنگ محلي خودشان را در برابر يك فرهنگ شهري بزرگ و بسيار تبليغ شده در رسانه‌ها ناديده مي‌گرفتند و انكار مي‌كردند، حالا سعي در بازسازي آيين‌هاي هويتي خودشان دارند.

آيا امكان دارد اين اتفاق در يك مقياس بزرگ‌تر هم رخ دهد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون