• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4437 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۰ مرداد

منطق موقعيت

عباس عبدي

رياست دانشكده صدا و سيما و يكي از فعالان فرهنگي اصولگرا كه فرد تحصيل‌كرده‌اي است، اخيرا توييتي را منتشر كرد كه قدري موجب تعجب شد. ايشان نوشته‌اند كه: «آمار استادان زن در دانشگاه‌ها، زنان پزشك متخصص، زنان نويسنده، هنرمند و فيلمساز، مديران زن، زنان مدال‌آور در مسابقات جهاني و... ده‌ها برابر شده باشد در كشور ما اهميتي ندارد. ولي دو تا زن در كشور همسايه وسط ميدان فوتبال برقصند فريادها بلند مي‌شود كه «واااي! چقدر ما بدبختيم!» منظور ايشان به نمايش فيلمي از مراسم افتتاح بازي‌هاي غرب آسيا در كربلا است كه يك خانم ويولن مي‌زند و ديگري نيز يك حركات موزون معمولي را به نمايش مي‌گذارد. چرا از اين مطلب تعجب كردم؟ ابتدا بگويم كه موفقيت‌هاي زنان ايران طبعا منحصر به موارد ذكر شده نيست كه قطعا قصد نويسنده نيز با گذاشتن «و...» ذكر موارد ديگر نيز بوده ولي بنده معتقدم كه حتي موارد مهم‌تري هم وجود دارد. به ويژه در حوزه كارآفريني و اشتغال و شكستن مرزهايي كه در گذشته غيرقابل عبور مي‌نمود. به گمان بنده نيز همين طور است و بايد اظهار تاسف كرد كه اين گونه تغيير و تحولات در وضعيت زنان ايران ديده نمي‌شود و به مسائلي تاكيد مي‌شود كه ذاتا اهميت چنداني ندارند. از اين رو اگر خودم بخواهم كه درباره تحولات زنان ايران بنويسم، به طور قطع بخش پر ليوان را خواهم نوشت كه اتفاقا كم هم نيست و در برخي از پژوهش‌هايم به ويژه در مطالعه ابعاد جنسيتي برنامه‌هاي سوم و چهارم توسعه در استان‌هاي كشور اين تحول را به وضوح نشان داده‌ام. با اين حال بر منطق ايشان از چند زاويه انتقاد دارم كه اميدوارم مورد توجه قرار گيرد. اگر كسي معتاد يا دزد شود من و شما مي‌توانيم او را سرزنش كنيم كه چرا به اين راه اشتباه رفته است. مي‌توانيم از او بخواهيم كه مسير خودش را تغيير دهد. اسير شدن در دام اعتياد و سرقت را مساله شخصي او مي‌دانيم. به اين دليل روشن كه تعداد زيادي از افراد مشابه او هستند ولي به اين راه نرفته‌اند. ولي اگر مواجه با پديده افزايش سرقت يا اعتياد شويم، ديگر نمي‌توانيم به گرفتن گريبان يك دزد يا معتاد بسنده كنيم. در اينجا پديده رو به رشدي به نام اعتياد و سرقت وجود دارد كه مساله فردي نيست، بلكه «امر يا واقعيت اجتماعي» است.

 

حل اين مساله نيز در گروي مسووليت و اقدام دولت‌ها است و با نقد رفتارهاي فردي و نصيحت كاري از پيش نمي‌توان برد. اين امر نافي مسووليت فردي سارق يا معتاد نمي‌شود، به همين دليل آنها را كه مرتكب جرم شوند، مجازات مي‌كنند. ولي هنگامي كه يك پديده چنان شيوع يافت كه از حد مورد انتظار وقوع جرم در جامعه عبور كرد، بايد به آن پديده از منظر اجتماعي نگاه كرد و به عنوان يك مساله اجتماعي آن را تحليل كرد و راه‌حل‌هاي آن نيز در اصلاح كنشگر نيست، بلكه در ايجاد تغييرات مناسب در سياست‌ها و اصلاحات اجتماعي است. اينكه تعداد زيادي از مردم موفقيت‌هاي زنان را نمي‌بينند ولي رقص يا حضور دو خانم را در زمين فوتبال مي‌بينند و فرياد برمي‌آورند كه واااي ما چقدر بدبختيم! يك مساله اجتماعي است. آنقدر شايع شده كه توجه و سپس نقد ايشان را موجب شده است. اين مساله جامعه و حكومت ما است. مثل ساير مسائل كه از فرط شيوع از سطح تحليل فردي فراتر رفته و بايد به تحليل اجتماعي آن پرداخت. در اين مرحله سرزنش اصلي متوجه مديريت اجتماعي است و نه افراد. بنابراين اگر كسي يا كساني نقشي در اين مديريت دارند در درجه اول بايد مساله را متوجه خودشان كنند و اگر كساني كارشناس اجتماعي هستند و تحصيلات مشابه و نزديك به جامعه‌شناسي دارند، آنان نيز بايد از تقليل موضوع به مساله‌اي فردي پرهيز كنند. نويسنده محترم اين مطلب هم دانش‌آموخته جامعه‌شناسي است و هم كمابيش دستي بر امور آموزشي و فرهنگي كشور دارند، بنابراين بنده به عنوان يك خواننده اين متن چنين مي‌فهمم كه ايشان بايد خطاب خود را متوجه حكومت مي‌كرد كه چرا چنين مساله‌اي در كشور وجود دارد؟ و بخواهد كه موضوع بررسي شود. اشكال دوم جدي‌تر است؛ به نظرم گوينده مطلب بايد تفسير و برداشتي دقيق‌تر و بر اساس آموزه‌هاي مطالعات فرهنگي از اين كنش داشته باشد. در حقيقت همه مي‌دانند در ايران صدها و شايد هزاران نفر هستند كه از آن دو خانم هنرمندتر هستند و از اين نظر كمبودي نيست. به علاوه از اين فيلم‌ها و حتي صد مرحله بازتر از آنها را مي‌توان روزانه در شبكه‌هاي اجتماعي و يوتيوب ديد و مساله‌اي هم ايجاد نمي‌كند، پس چرا نسبت به اين ماجرا چنين واكنشي نشان داده مي‌شود؟ علت چيز ديگري است. حسي است كه حداقل بخش مهمي از نيروهاي اجتماعي از اين ممنوعيت‌ها دارند. نمي‌خواهم بگويم كه اين ممنوعيت‌ها برداشته شود يا نشود. اجازه دهيد مثال ديگري بزنيم. فرض كنيد كه در يك كشور اجازه ندهند كه مردان ريش بگذارند. خوب! مردان مسلمان و معتقد به ضرورت ريش چه احساسي خواهند داشت؟ آيا اگر مردان در ده‌ها زمينه پيشرفت كنند، باز هم مردان بايد بي‌خيال گذاشتن ريش شوند؟ آيا اصولا اين مساله مهمي است؟ يا همه را مجبور به زدن كراوات كنند. يا كلاه خاصي را براي استفاده مردان الزامي كنند. طبيعي است كه مردان نيز از اين پديده‌ها ناراحت مي‌شوند و اگر ببينند كه در كشور ديگري مردان در ريش گذاشتن آزاد هستند غبطه خواهند خورد نه به دليل ريش داشتن، به دليل اينكه مي‌بينند آنان مجبور به كاري نيستند كه دوست ندارند. اگر كاري هم كه به واسطه قانون، جرم محسوب شده باشد مشكلي را حل نمي‌كند، زيرا مي‌توان ريش گذاشتن يا كراوات نبستن را هم جرم دانست. بنابراين تبيين درست هر پديده گام مهمي است كه ابتدا بايد برداشته شود. اگر ببينيم كه يك خانم در حالي كه در ايران مي‌تواند در هر كدام از زمينه‌هاي پيش‌گفته بيشترين پيشرفت را داشته باشد، به دليل الزام به نوعي از پوشش ترك وطن مي‌كند، حتما او را سرزنش مي‌كنيم كه اين چه كاري است كه انجام مي‌دهد؟ ولي بايد از زاويه او نيز به موضوع نگاه كرد. براي مثال، خودمان را در موقعيت‌هاي مشابه او قرار دهيم (مثل سوال ريش يا كراوات) و ببينيم كه آيا ما نيز اقدام به مهاجرت مي‌كنيم يا نه؟ حل هر مساله بيش از هر چيز مستلزم طرح و توصيف درست آن مساله است. طرح نادرست مساله قطعا به حل آن منجر نخواهد شد، و هر روز كه بگذرد تشديد مي‌شود و نه حل.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون