در مسير خليل اللهي
محمد ذاكري
خليل در لغت يار با وفا و صديقي است كه در دوستي و رفاقتش خلل وارد نيايد و اين لقب ارجمند منسوب است به ابراهيم(ع) پيامبر اولوالعزم و صاحب كرامت كه در مصحف شريف مسلمانان نيز بدين لقب مفتخر شده است. در قرآن كريم علاوه بر اين لقب ارجمند اشارات فراوان ديگري نيز به اين انسان بزرگ شده است از جمله آنكه در جايي او را «امام» و در جاي ديگر«اسوه» براي مسلمين و مومنين خوانده است و عيد بزرگ مسلمين عيد قربان همه ساله با هدف يادآوري و بزرگداشت جايگاه و سلوك و فداكاري اين پيامبر بزرگ در سراسر جغرافياي اسلام به ويژه در كنگره عظيم حج به نيكي و سرور برگزار ميشود. در باب جايگاه و سلوك و نبوت و دعوت ابراهيم خليل سخن فراوان است اما همه اينها به اين نكته كليدي ختم ميشود كه راز اين دوستي خللناپذير با حق تعالي چيست و چه بايد كرد يا به بيان بهتر ابراهيم چه كرد كه خداوند او را به لقب خليلالرحمان مفتخر نمود. ابراهيم(ع) داراي قلب سليم بود. به تعبير قرآن «اذ جاء ربه بقلب سليم». در مورد معناي سليم ميگويند، «سلم» و «سلامت» به معناي دور بودن از آفات ظاهري و باطني است. قلب سليم قلبي است كه از هر چيزي كه مضر به تصديق و ايمان به خداي سبحان است، خالي باشد و هيچ تعلقي به غير خدا نداشته باشد. ابراهيم دل از محبت غيرخدا خالي كرده و آن را خلوت خاص دلبر ساخته بود و حتي مهر زن و فرزند نيز در برابر محبت خدا جايي نيافت و اين را افزون بر خود براي نسل و ذريه خود نيز مسالت كرده بود. از سوي ديگر ابراهيم عبد مسلم بود.«اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين» تعبد ناب و تسليم كامل او در برابر امر و اراده الهي شايد مهمترين كليد دوستي مثال زدني او با پروردگار باشد. اين مقام، مقام فردي است كه حال او در برابر پروردگارش حال عبد مملوك است مقابل مولايش؛ يعني خود را دايما مشغول انجام وظيفه عبودي بداند آن هم به طور شايسته...
يعني خود را تسليم صرف در برابر اراده مولي بداند و به اين حال خود، مسرور و شاد باشد نه اينكه از روي اكراه چنين حالي داشته باشد و خود را عبد مالكي بداند كه همه چيز حقيقتا از اوست و هيچ موجودي در برابرش استقلال ندارد.
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
ابراهيم دشوارترين آزمونها و ابتلائات الهي را يكي
پس از ديگري با كليد تسليم و رضا پشت سر گذاشت و هر بار عنايات خاصه حق تعالي نيز يار و مددكار او شد. هر يك از اين آزمونها، فرصتي براي او بود تا ديو نفس به قربانگاه محبت الهي برد و هر بار آتش هواي نفس و تعلق به غيرخدا با همت عالي او و انفاس قدسي حق به گلستان محبت خالص و مومنانه بدل شد.
مرا آن دلبر پنهان همي گويد به پنهاني به من ده جان به من ده جان چه باشد اين گران جاني
يكي لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آساني
در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو كه آتش با خليل ما كند رسم گلستاني
ابراهيم شدن و خليلوار زيستن در همه اعصار دشوار بوده ولي ناممكن نيست. عيد قربان، فرصتي است براي تذكر و يادآوري اينكه چگونه تعلقات دنيوي را در مسير اراده الهي ذبح بايد كرد. پست و مقام، قدرت و ثروت، زن و فرزند، دانش و هنر و مرتبه اجتماعي همه اسماعيلهاي امروز ما هستند كه دل بدانها سپردهايم و گاه اين دلدادگي ما را مشغول خود كرده و از تماشاي جمال رخ دلدار ازلي و معشوق حقيقي باز ميدارد. حلق و قرباني دو نماد دست شستن از خويش و تمنيات و تعلقات دنيا در مسير اراده و محبت حق تعالي است. تمريني براي «چشم» گفتن به خدا بدون دليل و برهان و چون و چرا و اين آغاز راه بندگي است؛ آغاز راه اسلام؛ آغاز راه ابراهيم شدن و صعود به قله خليلاللهي.