ايتالو كالوينو و ايران
غلامرضا امامي
ايتالو كالوينو به سال 1923 در كوبا زاده شد. در خانوادهاي دانشور كه به آن كشور مهاجرت كرده بودند. پدر و مادرش هر دو گياهشناس بودند، شيفته طبيعت و دلبسته محيط زيست. تاثير والدين و تربيت آنان بر وي، در طبيعتگرايي و شناخت عميق كالوينو از گياهان در آثارش نمايان است.
ايتالو كالوينو تا پنجسالگي در كوبا زيست و پس از آن به همراه خانوادهاش به زادگاه پدر، يعني شهر زيباي «سان رمور»ي ايتاليا بازگشت؛ شهري كه به شهر گل شهره است و سالهاي بسياري بزرگترين فستيوال موسيقي ايتاليا در آن برگزار ميشود. او در اين شهر به دبستان و دبيرستان رفت.
به سال 1941 به شهر «تورينو» شهري صنعتي كه كارخانه فيات در آن قرار دارد سفر كرد و در دانشگاه تورينو تحصيلات دانشگاهياش را پي گرفت. به سال 1942 به نهضت مقاومت ايتاليا در نبرد با فاشيسم پيوست و چندي بعد به عضويت حزب كمونيست ايتاليا در آمد. كالوينو به سال 1947 از دانشگاه تورينو در رشته ادبيات فارغالتحصيل شد. پايان نامهاش درباره سبك و زندگي نويسنده شهير «ژوزف كنراد» بود. با نشر داستان «كورهراه لانههاي عنكبوت» كه سبكي نو و بديع در ادبيات بود خوش درخشيد و جايزه ممتاز «ريچنه» نصيبش شد. نامآوران ادبيات ايتاليا مانند « ناتاليا گينزبرگ» و «اليو ويتوريني» در او نبوغي يگانه يافتند و در شمار دوستان صميمياش درآمدند. كالوينو در سال 1957 پيوندش را از حزب كمونسيت ايتاليا گسست و استعفانامه رسمياش را در روزنامه « لونيتا» ارگان رسمي حزب نشر داد. نشر سه كتاب در مجموعه نياكان ما « ويكنت نصفه شده»، «شواليه ناموجود» و «بارون درختنشين» شهرت و نامش را جهاني ساخت.
كالوينو به عنوان نويسندهاي انساني شناخته شد كه با تخيلي شگرف، طنزي گزنده، نوآوريهايي ممتاز و آفرينشهايي بيهمتا، دنيايي تازه در ادبيات جهان پديد آورد. كالوينو در شمار سرآمدان ادبيات پستمدرن جهان است كه با هجوي تلخ به مدد دانش گسترده علمي تخيلياش داستانهايي آفريد پررمز و روشن همچون نور و سايه، شب و روز، ساده و دشوار.
كالوينو سالهاي بسياري در پاريس بود و به سال 1962 در اين شهر با بانويي مترجم، زاده آرژانتين آشنا شد. اين بانو كه از كودكي وي را «چيكيتا» ميناميدند در سازمانهاي بينالمللي و در محافل ادبي پاريس حضوري چشمگير داشت.آشنايي كالوينو با چيكيتا به دلدادگي كشيد. هر دو به سال 1965 به كوبا سفر كردند. در هاوانا پيمان رسمي
ازدواج شان را به ثبت رساندند. در اين سفر با «چه گوارا» در دفتر كارش كه در كابينه فيدل كاسترو وزير بود، ديدار كردند؛ ديداري صميمانه. پس از مرگ جانگداز «چه گوارا» در سال 1967 كالوينو در سوگش يادداشتي زيبا و شاعرانه نگاشت.
همدلي و همراهي پيوسته همسرش «چيكيتا» براي او موهبتي بود. آنان آنچنان به هم دلبسته بودند كه كالوينو همسرش را «چشم من» ميناميد و همسرش هميشه ميگفت: من با عينك كالوينو انسان، زندگي و جهان را مينگرم. پس از پرواز و خاموشي كالوينو 19 سپتامبر 1985 همسرش يادداشتهاي پراكنده وي را با همتي شگفت گرد آورد و نشر داد. خوشبختانه با نشر اين يادداشتها از سفر كالوينو به ايران آگاه شدم. وي در ارديبهشت ماه 1353 سفري به ميهنمان داشت. در اين سفر به شيراز، اصفهان و يزد سفر كرد. تخت جمشيد، نقش رستم، آتشكده زرتشتيان و كوچ عشاير قشقايي را با ديدي ژرف و هنرمندانه نگريست و روايت كرد. گذشته از آن او در يادداشتي با نگاهي تازه به شاهكار نظامي «هفتپيكر» پرداخته است.
خرسندم كه اكنون به همت «نشر نو» روايت سفرش به ميهنمان به نام «ايران» به زودي نشر خواهد يافت و با روايت اين نويسنده بزرگ از فرهنگ و سرزمين ما آشنا خواهيم شد. گذشته از اين در مجموعه نياكان ما وي هر سه كتابش را با زباني ساده براي نوجوانان روايت كرده است. به همت «نشر هوپا» هر سه روايت به زودي نشر خواهد يافت. چهره كالوينو چهره انساني او در ادبيات جهان جاويد خواهد ماند.