• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4534 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۱ آذر

ويلن‌زن روي بام

آلبرت كوچويي

فريدون شهبازيان، آهنگساز و رهبر اركستر مدتي است از اركستر ملي كناره گرفته است. مي‌گويد، در زمان‌هايي كه [...] ويلن و گيتار مي‌زند و آواز مي‌خواند و [...] آواز مي‌خواند، معلوم است كه جايگاهي براي حضور در دنياي موسيقي براي كساني چون او نيست. لابد رويش نشد بگويد، در زمانه‌اي كه قورباغه، ابوعطا مي‌خواند و... به راستي در كجاي جهان مي‌شود، اينچنين آسوده با لشكري از سرمايه‌گذاران، همه عرصه‌هاي هنر را در نورديد. گوينده‌اي دو، سه روز آمده، عرصه راديو، برايش بس نيست، مي‌پرد توي تلويزيون و ماهواره و شوو «استيج» و چه كاري آسان‌تر از «آوازخواني» نه «سولفژ» مي‌خواهد‌، نه ممارست در تمرين‌هاي صدايي كه كشته و مرده براي‌شان صف كشيده‌اند، بس است.

مي‌شود خواننده و اگر رويش را داشته باشد، مي‌شود آهنگساز و ترانه‌سرا و تنظيم‌كننده و بعد، براي روزهاي نداري هم مي‌شود مدرس همه اينها، «كي به كيه؟»، چه نهادي، چه ارگاني، بر اين كلاس‌ها كه مثل قارچ از روي زمين، سر در مي‌آورند، نگاه و نظارت دارد؟ آمده بود، در راديو «تست» صدا داده بود، در همان مرحله نخست رد شده بود، در بازگشت و خروج از «گيت»، يك سلفي در كنار تابلوي «صدا وسيما» مي‌اندازد و يك هفته بعد به عنوان استاد مدرس فن بيان، شاگرد مي‌پذيرد! فريدون شهبازيان از چه دردي، ناله مي‌كند. خدايش بيامرزد، «چارلي چاپلين»، كه اين لقمه را در دامان ناپختگان گذاشت كه مي‌توان بازيگر شد، كارگردان شد، آواز خواند، آهنگساز شد، ترانه‌سرا شد و...

از اين قماش وطني، با ده‌ها آلبوم بسيار داريم. گوينده نشده، مي‌شود شومن، شومن نشده، مي‌شود آهنگساز و ترانه‌سرا و آلبوم به بازار جاري مي‌كند. ديگران را نمي‌دانم، اما اين محمد گلزار، گيتاريست گروه آريان بود. صداي هورا و تشويق را كه شنيد، رفت و شد بازيگر و تك‌خوان و... و تلنگر پاشيدن نخستين گروه موسيقي ساده پاپ آريان را زد. ماندند وفاداران به گروه كه آنها را هم با همين وسوسه «گلزاري» كشاند به ديگر سو و گروهي كه مي‌توانست شناسنامه موسيقي ساده، ترانه صميمي، با حضور جوانانه باشد، از هم پاشيد. همه جا باز كردن آنها، در دل نسل جوان، همين بود: موسيقي ساده، ملودي‌هاي بي‌پيرايه، به دور آذين‌هاي آوازي. آن «بيتلز» مي‌شود. صاحب لقب «سر» و اين، مي‌پاشد از هم. از مظلوم‌ترين آنها بگويم، «نينف اميرخاص»، يك آشوري، تعليم ديده در مكتب پدري مظلوم‌تر آهنگسازي با توان خارق‌العاده: «سايمون اميرخاص». ساخته‌هاي ساده و صميمي و بي‌پيرايه «نينف اميرخاص» بود‌ كه «آريان» را شهره‌ور كرد و پرآوازه. آهنگساز و نوازنده «ارگ» كه آثاري پرجذبه و ماندني آفريد. با فروپاشي گروه «آريان» او هم، كنج انزوا را برگزيد و عطاي موسيقي را به لقايش بخشيد. رفت و در ينگه دنيا، پناه جست. صداي موسيقي «نينف اميرخاص» خاموش شد تا كه ويلن‌نوازان و گيتارنوازان و آوازخوانان بر «استيج»‌ها جولان بدهند و خيل شيفتگان قد و قامت‌شان را به وادي هپروت و شيدايي به مهارت‌شان بكشانند.

ديگر چه نيازي به آموختن اصول موسيقي است، به شناخت رديف‌ها، به جان كندن در آموزش چم و خم‌ها و سير در وادي هفت شهر؟ غش و دل ضعفه شيدايان پاي بيلبوردهاي ميليوني و «استيج»‌هاي ميلياردي را عشق است!

طفلي «ويلن‌زن روي بام»!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون