چنار سوخته و خاطرههاي مردم شاهرود
فاطمه باباخاني
چنار يكي از درختهاي مقدس در ميان ايرانيان است؛ چه پيش از ورود اسلام و چه پس از آن. در هر دو دوره براي مردم اين سرزمين چنار نمادي از باروري و غناي طبيعت بوده است. همين نگاه باعث شده تا چنارهاي كهنسال در كنار امامزادهها و محلههاي قديمي اغلب شهرها وجود داشته باشد. شاهرود هم از اين موضوع دور نيست، در مساجد و اطراف بازار سرپوشيده، محلههاي قديمي و حاشيه آبراهههاي قديمي اين شهر درختان چنار قد كشيدهاند هر چند كه يكي از آنها از بقيه معروفتر است.
ميگويند 400 تا 600 سال پيش نهال درخت پيدا شده و آرام آرام قد كشيده، آن وقت كه در اين شهر نه چندان تاريخي، خيابان و خيابانكشي در كار نبوده. شايد درخت ديگري هم كنار اين چنار بوده باشد، اما به هر دليلي كسي دلش نيامده اين درخت را قطع كند و ريشه بقيه را خشكانده. در تاريخي كه معلوم نيست، به يكباره درخت از درون آتش گرفته. آتش همانطوركه آمده بوده، رفته و بخشهايي از درخت سالم مانده و شروع به جوانه زدن كرده. همين باعث شده سدهها بعد همچنان در لايه مياني درخت رگههايي از چوب زغالي و سياه پيدا باشد. كمكم چنار به نمادي براي شهر تبديل شده و مردم سيزده فروردين را آنجا به در ميكردند (اين جمله آخر را مادرم ميگويد، چون آن زمان را به ياد ميآورد كه با دوچرخه پدر و سبد غذا آنجا ميرفتهاند).
بعدها با خيابانكشي در شهر آنجا تبديل به يك سه راهي شده كه چنار در وسطش بوده. مردم با اين سابقه تاريخي همچنان آن را چنارسوخته ميخواندند.
كسي هم كه ميخواسته آدرس بدهد نميگفته خيابان شهرباني را آنقدر برو تا به آن درخت چنار برسي، يكباره ميگفته چنار سوخته و همه ميدانستند منظورش از چنار سوخته كجاست. شهردارها كه عوض ميشدند اسم چنارسوخته همان بود كه بود، فقط دورش را جدولكشي كردند و تبديل به ميدان شد. براي دورهاي هم پارچهاي عريض را دورش كشيدند تا به حساب خودشان شهروندان سورپرايز شوند از انبوه گلهاي زنبقي كه اطرافش كاشته بودند.
اتفاق ديگري كه سالها بعد افتاد تغيير نام ميدان بود، تابلويي را نصب كردند و نوشتند ميدان قيام، آنها كه بوميهاي شهر بودند نتوانستند با اين اسم اخت شوند، به آنها كه ميگفتي ميدان قيام فكر ميكردند نام ميداني در شهركهاي جديد اطراف شهر است.
كافي بود كمي آدرس دهي، اسمي از چنار ببري تا بگويند همان چنار سوخته خودمان را ميگويي و از اين گله كنند كه چرا مديران شهري اينقدر در نامگذاري كجسليقگي به خرج ميدهند.
در روزهاي اخير «چنارسوخته» فراتر از نامگذاري ميدان و مطالب منتشره در يك روزنامه محلي دربارهاش، تيتر يكي از خبرها در خبرگزاريهاي كشوري شد؛ براساس اين خبر، چنارسوخته با شماره 544 ثبت ملي شده است. با اين خبر ميشود انتظار داشت هر تصميمي كه توسط مديران شهري براي اين درخت و حواشي دور و برش اعم از گلهاي زنبق و جدولگذاري و ... بيفتد بايد به شكلي باشد كه كمترين تهديد را براي اين چنار داشته باشد.
خبر خوبي است و چه بهتر كه همراه شود با خبر ديگري در روزنامههاي محلي شهرستان كه نام ميدان را بار ديگر به همان چنارسوخته تغيير دادهاند.
چناري كه صدها سال خاطره يك شهر را در خود انباشته، چناري كه شاهد صدها بهار و تابستان و پاييز و زمستان يك شهر بوده و ثبت ملي شده است، قطعا ارزش آن را دارد كه ميداني كوچك به نامش ثبت شود؛ آنهم در ميداني كه بيش از چهار سده آنجا جا خوش كرده و انواع و اقسام گروهها و مردم را با مسلكهاي گوناگون ديده كه آمدهاند و رفتهاند و او تنها بازمانده اين شهر بوده است.