به مباركي سال نو ميلادي
غلامرضا امامي
و عيسي چون در بيتاللحم زاييده شد ناگاه مجوسي از ناحيه مشرق به اورشليم آمده گفتند- كجاست آن مولود؟ زان كه ما ستاره او را در طرف مشرق ديدهايم.
« انجيل متي»
در اين خاك پاك، بر زبر اين زمين و زير اين آسمان كه ايران نام دارد، ما را با مسيح و مسيحيان از ديرباز پيوندي ديرپاست. آنچنان كه در انجيل آمده، پدران پارسي ما، نويد تولد مسيح را از حركت ستارگان دريافته بودند و از پارس به فلسطين سفر كردند و هدايايي به بركت زاييده شدن مسيح به بانوي پاك حضرت مريم پيشكش كردند. اين سه ايراني از بيم قتل به فرمان حاكم وقت فلسطين، پس از تقديم هدايا، شبانه راه ايران درپيش گرفتند و پس از سالها در ساوه درگذشتند.
مزار آنان را به سال 1271 ماركوپولو زيارت كرد. اكنون نيز هر ساله در زادروز آن پيامبر مهر و مدارا در بيتاللحم فلسطين و در همه شهرها و روستاهاي ايتاليا، زادگاه مسيح بازسازي ميشود. آنچه را كه ايتالياييها «پرسپيو» مينامند. در اين بازسازي بديع سه مرد دستاري زيبا و رنگين به سر دارند و هديههايي بر دست. كمتر كسي درمييابد كه آنان پدران پارسي ما هستند كه از پارس به فلسطين به شادباشزاده شدن مسيح اين راه دراز را پيمودند. قرنهاست كه نقش آن سه ايراني پاك نهاد در تالار مركزي كليساي بيتاللحم نقش بسته و به روزگاران جاودان مانده است. اين سه ايراني باستاني شلوار و جامهاي بر تن دارند و كلاهي نوك برگشته بر سر.
در خيابان سيتير تهران، كليسا و كنيسه، مسجد و معبد زرتشتيان به فاصلهاي اندك رخ مينمايد. در آبادان، ديوار كليسا و مسجد يكي است و هر دو در كنار هم، مناره مسجد و ناقوس كليسا سر به آسمان ساييدهاند. در زادگاه من اراك، در سهراه ارامنه پزشك مسيحي نيك نهادي به نام دكتر آوانسيان مطبي داشت كه خاطره دانايي و مهربانياش هنوز زبانزد خاص و عام است. در محله ما محله حصار، اراك تابلويي حكيم يهودي، حكيم الهي هنوز در ديدهام جا دارد و مغازه اجدادي ما در بازار اراك كه درآمدش وقف سوگواري امامحسين (ع) است، سالهاي سال در اجاره بزاز يهودي بود. در شرح حال مرجع محبوب، حضرت آيتالله محدثي شيرازي خواندم كه پس از انقلاب، بنا شده بود كه محلهاي تخريب و بازسازي شود. پيرزني يهودي كه گمان كرد بيخانمان ميشود، شكوه به ايشان كرد. به دستور آيتالله محدثي، خانهاي مناسب براي پيرزن يهودي و به نامش خريداري شد و پيرزن خندان و خرسند به خانه نو رفت. در آن خانه تنها درختي بر جا مانده بود و حضرت محلاتي گاه به زير آن درخت ميآمد و نماز ميخواند و با خداي خويش راز و نياز ميكرد. او فرموده بود در زير آن درخت و آن زمين خواستهام و دعايم به اجابت ميرسيد. اينها نمونهها و سندهاي متقن تسامح و رواداري ايرانيان است. اما داعشيان خشم و خيانت و خون، داعشيان جهل و جنايت و جنون، به نام خدا در كليساها بمب ميگذارند و مسيحيان را به جرم و گناه مسيحي بودن به خاك و خون ميكشند و نيز مسيحياني كه به نام مسيح در مسجد، مسلمانان را به قتل ميرسانند. اينها چه نسبتي با مسيح دارند. نه آنان مسلمان هستند و نه اينان مسيحي. آن جانيان كه نام مسلمان بر خود نهادهاند، به نام اسلام تيغ بر گلوي مسلمان مينهند و بانگالله اكبر سر ميدهند. پيامبر ما، در كنار حضرات مسيح و موسي، در بهشت الهي نگران و گريان كجانديشاني هستند كه به نام آنان و شريعتشان جان مياستانند. سالها پيش به دوران نوجواني، نخستينبار شعر زيباي شهريار را از شادروان دكتر شريعتي شنيدم كه در سرودهاش خطاب به اينشتين چنين ميگفت:
اينشتين يك سلام ناشناس البته ميبخشي...
اينشتين پا فراتر نه، جهان عقل هم طي كن
كنار هم ببين موسي و عيسي و محمد را
اكنون در آغاز سال نو مسيحي با تبريك صميمانه به مسيحيان ايران و جهان و به بركت زادروز مسيح، پيامبر مهر و مدارا، صلح و دوستي از خدا ميخواهيم و آرزومنديم سال نو، سال آرامش و گشايش باشد. در جهان خروش دلخراش جغد جنگ و صفير گلولهها خاموش شود. كبوتر صلح و آزادي به پرواز درآمده. دلها نلرزد، خانهها ويران شود، بيگناهان نه در خاك و نه در خون نغلتند، ديو نفرت و جنگ بگريزد و فرشته مهرباني و صلح سايه گستراند و جامي از دادگري و مهرباني جهانيان تشنه را بنوشاند.
قرنها پيش حافظ ما چه خوش سرود:
فيض روحالقدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا ميكرد