محسن آزموده| چهارم بهمن ماه، هشتادمين سالروز تولد داريوش شايگان است، متفكر برجسته ايراني كه اگرچه در هشتاد و چهارسالگي درگذشت، اما به اعتراف همه دوستان و آشنايان، خيلي زود از دنيا رفت، چراكه نه فقط به لحاظ جسماني و ظاهري، همچنان بسيار سلامت و سر حال مينمود، بلكه مهمتر از آن از نظر انديشه و فكر، كماكان پرشور و نشاط بود و اهل بحث و گفتوگو و نوشتن و خواندن و حضور متعهدانه در حوزه عمومي. وقتي عصر پنجشنبه 5 بهمن 96، يعني يك روز پس از تولدش خبر سكته مغزي او منتشر شد، هيچ كس باور نميكرد كه او كمتر از دو ماه بعد و در آغاز سال 97 از دنيا ميرود. از اين جهت فقدان او بسيار محسوس و براي اهل فكر و انديشه در ايران سخت تالم برانگيز است. آن طور كه علي دهباشي، سردبير مجله بخارا گفت، پانصد و هفتاد و نهمين شب از شبهاي بخارا به نام گرامي دكتر داريوش شايگان و به خواستاري استاد كاظم موسويبجنوردي اختصاص داشت. داريوش شايگان از اعضاي شوراي عالي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي بود و به اين مركز و اساتيد آن علاقه داشت و احترام خاصي براي تلاشهايي كه در اين مركز علمي صورت ميگرفت، قائل بود. در اين مراسم استاد فتحالله مجتبايي، دكتر نير طهوري، تورج اتحاديه و محمدمنصور هاشمي سخنراني كردند. در ادامه گزارشي از سخنرانيهاي ارايه شده در اين نشست ارايه ميشود، با اين توضيح كه متن سخنراني خانم دكتر نير طهوري به دليل مفصل بودن، بهصورت خلاصه ارائه مي شود و انشاءالله به زودي متن كامل آن منتشر خواهد شد.
داريوش شايگان افتخاري براي ايران بود و هست. او الگوي نمونهاي براي همه روشنفكران ايراني است. معمولا روشنفكران جذب يكي از جريانهاي فكري ميشوند اما او هيچگاه استقلال فكري خود را از دست نداد و مستقل و آزاد زير آسمانهاي جهان سير و سياحت كرد. شايگان از طريق مطالعه در تمدنها و اسطورهها، فرهنگهاي گوناگون را ميشناخت و به 40 تكه ميرسيد. او وجوه مشترك تمدنها را پيدا ميكرد و دنبال راهي براي انسان و انسانيت بود. او جهاني و انساني ميانديشيد. در زمينههاي مختلف مثل هندشناسي، فلسفه غرب، ادبيات اروپايي و... تخصص داشت. داريوش شايگان از سال 1382 عضو شوراي عالي علمي مركز دايرهالمعارف اسلامي شد. غير از آن با ايشان جلسات شبانهاي داشتيم و من از نظرات و افكار بكر و هوشمندانه ايشان بسيار سود ميجستم. در اين جلسات پر ثمر غير از ما، اساتيدي چون آقاي محققداماد، استاد مجتهدشبستري، آقاي فولادوند و گاهي آقاي فاني و گاهي آقاي معصوميهمداني شركت ميكردند. آقاي داريوش شايگان يكي از افراد شاخص اين جلسات بود. هر وقت در ايران بود حتما در اين جلسات شركت ميكرد.
دو سال است كه كمك دولتي به مركز دايرهالمعارف اسلامي قطع شده و يك سال است كه معوقات پرداختي داريم و كساني كه اينجا زحمت ميكشند، يك سال است كه حقوق نگرفتهاند و ما هر دو ماه يك بار حقوق ميدهيم! زيرا دولت همه كمكهايش را قطع كرده است. شايد گرفتار است. اما به هر حال به اينجا كمكي نميشود. يك سال و نيم است كه حقالتاليف پرداخت نكردهايم. با وجود اين مركز دايرهالمعارف در كارهايي كه ميكند، موفق است. ما به تازگي جلد 24 دايرهالمعارف بزرگ اسلامي را منتشر كردهايم كه به 3 زبان فارسي، عربي و انگليسي(به نام اسلاميكا كه در لندن ترجمه و در هلند توسط انتشارات بريل منتشر ميشود) نوشته ميشود. همچنين جلد ششم دانشنامه فرهنگ مردم(فولكلور) را منتشر كردهايم. بيش از 150 مجموعه كتابخانهاي به اين مركز اهدا شده و بيش از يك ميليون جلد كتاب دارد.
رييس دايره المعارف بزرگ اسلامي
هند شناس بزرگ
فتحالله مجتبايي
وقتي خبر درگذشت آقاي دكتر شايگان را شنيدم بسيار نگران شدم. عمر دراز اين اشكال را دارد كه آدم بايد به ختم دوستان و عزيزان برود. من به مراسم ختم بزرگاني چون مرحوم مينوي، زريابخويي، تفضلي و خانلري رفتهام و اين خيلي دردناك است. اما درگذشت دكتر شايگان يك مصيبت مضاعف بود. شخصيت فردي او بسيار قابل احترام بود، فرد بسيار با محبت و انسانشناس و در دوستي بسيار پايدار بود. از طرف ديگر شخصي بود كه در زمينههاي مختلف چون هندشناسي، ادب فارسي، فرهنگ ايراني، جهانشناسي، فرهنگ غرب و ارتباطش با شرق استاد بسيار موثري بود. او در هندشناسي اولين كسي است كه تاريخ فكر و فلسفه هندي را به زبان فارسي نوشت به گونهاي كه بشود در كنار آثار هندشناسان بزرگ خواند. هيچ كاري حتي بزرگترين كارها، جاي سخن دارد اما اينكه فردي در دو جلد مفصل تاريخ فكر و فلسفه هند را از دوران ودايي و پيش از آن بنويسد، ارزشمند است.
يكي از نكات مهم اين است كه تاريخ فكر هندي از وداها و آمدن آرياييها به اين نواحي شروع نميشود. در ايران نيز چنين است. پيش از آمدن آرياييها، فرهنگ بسيار گسترده و دامنهداري در اين منطقه وجود داشته است. ريشه ادياني چون ويشنوپرستي و شيواپرستي و برهمني به دوران پيش از آمدن آرياييها ميرسد. كتاب داريوش شايگان، جامعيتي دارد كه هيچ كدام از آثار موجود به زبان فارس آن را ندارد. او با يك ديد تازه به تفصيل از دوره ودايي آغاز كرده و بعد از بررسي قرون وسطاي هند به دوران جديد پرداخته است. اهميت اين كار آن است كه با وجود بهرهگيري از منابع هندي و اروپايي، ديد او به هند غربي نيست بلكه نگاه يك ايراني شرقي به هند است و همه جا از اصطلاحات رايج در عرفان ما بهره ميگيرد. كتاب مهم ديگر او در هندشناسي «آيين هندو و عرفان اسلامي» است كه راجع به تاثيرپذيري داراشكوه از فرهنگ هندي و ايراني است.
اولين آشناييهاي من با داريوش شايگان حدود سالهاي آغازين 1350 به مسائل مربوط به هندشناسي مربوط ميشود. آن زمان كتاب «شهر زيباي افلاطون و شاهي آرماني در ايران باستان»(1352) منتشر شده بود. من در اين كتاب از ضرورت حكيم بودن حاكم از ديد افلاطون سخن گفته بودم. آقاي شايگان اين كتاب را براي جايزه معرفي كرده بود. در آن زمان آقاي شجاعالدين شفا، رايزن فرهنگي دربار و فرد متنفذي بود. من پيش از آنكه او به اين مقام برسد در مجله سخن به چند تا از كارهاي او انتقاد كرده بودم. يك بار هم ترجمه او از كمدي الهي دانته را نقد كردم، تفصيل آنكه آن زمان در اراك معلم بودم و در سفري متوجه شدم كه بر خلاف ادعاي آقاي شفا اين كتاب از اصل ايتاليايي ترجمه نشده بلكه عينا از يك ترجمه فرانسه به فارسي ترجمه شده است. در نتيجه مقاله نسبتا مفصلي در نقد اين ترجمه نوشتم. اين مقاله را به مرحوم دكتر خانلري براي انتشار در سخن دادم. آقاي جعفري، مرحوم فريدونكار را نزد من فرستاد تا از چاپ اين مقاله صرف نظر كنم. خلاصه مقاله در سخن چاپ نشد اما تلخي رابطه من با آقاي شفا باقي ماند. وقتي داريوش شايگان كتاب «شهر زيبا» را براي جايزه معرفي كرده بود، آقاي شفا گفته بود كه اين كتاب تبليغ ولايت مطلقه را ميكند! به همين دليل اين كتاب فراموش شد. بعدا براي اولين بار به مناسبت همين كتاب با دكتر شايگان ديدار كردم و با شخصيتي بسيار دوست داشتني آشنا شدم. به زودي اين آشنايي به يك دوستي عميق بدل شد كه تا زمان وفات ايشان دوام داشت. هر وقت به ايران ميآمدم حتما يكديگر را ميديديم و همواره از نظريات او استفاده ميكردم. او انساني خوش فكر و نوفكر بود.
داريوش شايگان در كتاب «افسونزدگي جديد: هويت چهل تكه و تفكر سيار» كه ترجمه فارسي آن (از فاطمه ولياني) بسيار خوب و استوار است، زندگي اجتماعي امروز غرب را چهل تكه و پاره پاره ميداند كه ديگر آن انسجام، اتحاد و يگانگي قبلي را ندارد. او معتقد است كه با اختراعات جديد، دنيا چند پاره شده و ديگر آن شخصيتهاي يكپارچه گذشته را نميبينيم. كتاب ارزشمند ديگر او «پنج اقليم حضور» است كه به خصوص مقدمهاش هم بسيار ارزشمند است. او در اين كتاب به شاعران بزرگ ايراني حافظ، سعدي، فردوسي، مولوي و خيام و به مساله هويت ملي ما و مواجهه آن با جهاني شدن و فرهنگ غرب ميپردازد. او فرهنگ غرب را به خوبي ميشناسد و به آن فكر كرده و كوشيده، راهحلهايي براي مواجهه ما با فرهنگ غرب بپردازد.
پژوهشگر هند شناس
متفكر مهاجر و سيار
تورج اتحاديه
داريوش شايگان در دو كتاب «اديان و مكتبهاي فلسفي هند» و «آيين هندو و عرفان اسلامي:(بر اساس مجمع البحرين داراشكوه) » به شناخت هند پرداخته است. كتاب نخست در سال 1346 توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. نزديك به 50 سال بعد دكتر شايگان، امتياز انتشار آن را به نشر فرزان روز داد كه پس از اصلاحات مختصري در سال 1393 منتشر شد. كتاب دوم با عنوان اصلي « Les relations de l’Hindouïsme et du Soufisme d’après le Majma’ Al-Bahrayn de Dârâ Shokûh » در سال 1347 به عنوان رساله دكتراي ايشان در دانشگاه سوربن نوشته شده است. با تاسيس نشر فرزان اين متن توسط استاد جمشيد ارجمند با همكاري تنگاتنگ خود دكتر شايگان به فارسي ترجمه شد و ايشان پيشگفتاري هم بر آن نوشتند. اين كتاب در سال 1382 براي اولين بار طبع شد و الان چاپ ششم آن در دسترس است.
دكتر شايگان آگاهانه و با كمال تواضع با شركت در سمينارها و انتشار مقالات در مطبوعات و مصاحبه با اصحاب رسانه همواره در صحنه فرهنگي ما حضور داشت. فردي خوش سخن و خوش برخورد بود و توجه خاصي به دانشجويان و نسل جوان داشت. به اين دلايل او محبوب خوانندگان بود و آثارش نزد مخاطبان طرفدار داشت. به خصوص دو كتاب «زير آسمانهاي جهان» و «آميزش افقها» جذابيت بيشتري دارد. كتاب نخست در اصل به زبان فرانسه است و حاصل گفتوگوهايي ميان داريوش شايگان و رامين جهانبگلو در سالهاي حدود 1370 است. ترجمه اين كتاب توسط خانم نازي عظيما زير نظر خود دكتر شايگان صورت گرفته كه در سال 1374 منتشر شد و الان به چاپ هشتم رسيده است. در اين كتاب با تنوع و تعدد تجربههاي يك متفكر از طريق سخنان خودش به صورت گفتوگويي آزاد آشنا ميشويم. هر بخش كتاب زمينهاي براي پرسشهاي جديد است. در اين كتاب ضمن آشنايي با افق وسيع زندگي و نظرات دكتر شايگان با بسياري از وقايع زندگي او از دوران طفوليت، خردسالي، تحصيل در ايران و اروپا و ارتباط با استاداني چون علامه طباطبايي و هانري كربن آشنا ميشويم. اين كتاب شناختي دلپذير و صادقانه از ايشان است.
«آميزش افقها» نيز گزيدهاي از آثار داريوش شايگان است كه با نظر مساعد خودشان توسط آقاي محمدمنصور هاشمي گردآوري و ترجمه شده است. در اين كتاب آشنايي با دكتر شايگان از زبان متفكري جوانتر صورت گرفته است. آقاي هاشمي درباره شايگان نوشته او فيلسوف خنداني است كه به مرقع كاري بازيگوشانه مشغول بوده و دلبسته فرهنگهاي گوناگون است، شيفته سنتهاي كهن است و در عين حال كاملا متجدد. هم عاشق فرهنگ و هنر هندي و هم دوستدار فرهنگ و هنر جديد است. او به راستي داراي هويتي چهل تكه است و نمونه متفكر و مهاجر سيار. حكيمي هم شرقي و هم غربي.
مدير نشر فرزان روز
طرح بزرگ گفتوگوي تمدنهاي شايگان
نير طهوري
داريوش شايگان چنان زيست كه آغاز و پايان عمر دنيايياش در قوس صعود و نزول بر هم منطبق شد. بنابراين ما هميشه تولد او را گرامي خواهيم داشت، زيرا كه نقطه پايانش براي هميشه خبر از تولدي ديگر ميدهد، نوعي تصادفي پرمعني. در بحث كنوني به كتاب «آيين هندو و عرفان اسلامي» ميپردازم كه رساله دكتراي او در سوربن و بحثي تطبيقي ميان عرفان در آيين هندو و دين اسلام است و به عبارت ديگر شرح و نقد كتاب «مجمع البحرين» نوشته داراشكوه (اديب و عارف هندي پارسيگوي قرن هفدهم ميلادي) است. كتاب حاصل بيش از 10 سال مطالعه زبان سانسكريت، خواندن متون هندي و بررسي تمام آثار كهن هندي است.
مجمع البحرين رساله كوچكي است حدود 40-30 صفحه در 22 باب. شايگان آن را در كتابي حدود 400 صفحه، معرفي، شرح و نقد كرده است. جزييات آن را به تفصيل كاويده، افزوده و نتيجه گرفته اين رساله بيش از آنكه تحقيق تطبيقي در قلمرو اديان باشد، تلاشي در تاييد و تثبيت مفهومي بنيادين و پيشين بر محور بينش كلنگر دو دين همسان است تا تحقيق را به سوي مطلوب سوق دهد، يعني آنچه داراشكوه ميخواست.
هدف آن است كه همساني دو دين در حد پيوند و رابطه هرچند اندك نشان داده شود. همين نقطه نزديكي است كه مورد توجه دارا قرار گرفته است. اينكه اسلام اسطوره ندارد و فكر آواتارا را نميپذيرد، به نظرش مهم نيست. دشمنيهايي كه ميان دو جامعه مسلمان و هندو وجود داشت و به پيكر آنها آسيبهاي بزرگي وارد كرده بود، به اختلافي طبقهاي انجاميد كه علماي اسلامي را برابر برهمنها قرار ميداد. دارا با ناديده گرفتن اين اختلافات ميخواست آنها را در نظام هماهنگ وحدت جهاني اديان كند كه خودش بنيانگذار آن باشد.
شايگان در مطالعه تطبيقي خود به نقد كتاب هم پرداخته و سبك آن را سست و خنك و نتيجهگيريهايش را در يكسانسازي در حد شگفتانگيزي سطحي توصيف ميكند، نتيجهگيريهايي از سر شتابزدگي و هيجانهاي ذهنيتي كمابيش سادهانگار كه چيزي جز همسانيهاي ظاهري نميبيند و از وجوه اختلاف و ناهمخوانيهايي مثل اسلام و هندوئيزم است، به راحتي ميگذرد. اثر همچنين فاقد زيرساخت مناسب و استدلالهاي مكفي است و به نظر ميرسد دارا مفاهيم مورد نظر را نه به شكلي انتقادي بلكه با بينشي غريزي درك كرده است.
در انتها ميتوان طرح بزرگ گفتوگوي تمدنهاي شايگان را ادامه همين مطالعات و دغدغههاي ذهني هميشگي او دانست كه در پي آن بود كه چگونه تمدنهاي شرقي بايد از حالت پيراموني خارج شوند، از تعطيلات بازگردند و دوباره به شكلي فعال در پويايي تاريخي نقشي بيابند تا بتوانند با كشورهاي مركزي معاصر همراه شوند.
استاد پژوهش هنر
مباني نظري شايگان در شناخت شرق
محمد منصور هاشمي
موضوع بحث حاضر از اين حيث اهميت دارد كه من جسارتا با مباني نظري شايگان در شناخت شرق اختلافنظرهايي دارم و نقدهايم را به خودشان گفتهام و برخلاف برخي كه گفتهاند شايگان نقدپذير نبوده، اتفاقا بسيار نقدپذير بود. مباني نظري شايگان در شناخت شرق متاثر از سه جريان است.
سنتگرايي
جريان اول بيش از هر جايي در كتاب اديان و مكتبهاي فلسفي هند بروز پيدا كرده است. شايگان در زمان نگارش اين كتاب بسيار ارزشمند و پر اطلاع سنتگرا بود و پس پشت آن اين گرايش كاملا مشخص است. سنتگرايي (traditionalism) نام يك جريان خاص فكري و يك فرقه عرفاني در قرن بيستم در غرب است كه بنيانگذار آن رنه گنون و يكي از چهرههاي برجسته آن فريتهيوف شوان است و مشهورترين ايراني منتسب به اين جريان سيدحسين نصر است. در نگاه سنتگرايان هر چه متعلق به دنياي غرب است از جمله درك تاريخمندي و تاريخنگري نفي ميشود و سنتهاي ماقبل مدرن داراي ارزشهاي مشترك تلقي ميشوند. شايگان در همان جواني از اين فرقه فاصله گرفت و نسبت به آن نگاه نقادانه يافت، اگر چه تا اواخر عمر به رنه گنون احترام ميگذاشت و برايش اهميت قائل بود.
حلقه ارانوس
جريان دوم را ميتوان حلقه ارانوس كه گروهي متفكر همدل با علايق معنوي بودند، خواند. شايگان مطالعه تطبيقي خود را به لطف آشنايي با هانري كربن شروع كرد و در همه زندگي به او وفادار ماند و بهترين و همدلانهترين تكنگاري موجود درباره كربن در تمام زبانها را شايگان نوشته است. شايگان به واسطه كربن با حلقه معنوي ارانوس كه به گونهاي رقيب سنتگرايان محسوب ميشود و با آن فاصله دارد، آشنا شد. به تعبير شايگان روح سرگردان حلقه ارانوس كارل گوستاو يونگ، روانكاو مشهور با علايق معنوي است، از ديگر چهرههاي اين جريان ميتوان به رودولف اتو دينشناس مشهور و ميرچا الياده دين شناس برجسته اشاره كرد. متفكران حلقه ارانوس نيز علايق سنتي دارند و به نوعي منتقد دنياي جديد هستند و به دنبال گنوس (غنوس يا شناخت عرفاني) ميگردند. كتاب «بتهاي ذهني و خاطره ازلي» شايگان به وضوح تحت تاثير جريان حلقه ارانوس است كه در آن راجع به يونگ و تقارنات معنيدار آن سخن ميگويد. كربن و الياده هم همواره در آثار شايگان حضور دارند. در كتاب «آيين هندو و عرفان اسلامي» هم جنبههاي سنتگرايانه كمتر شده و تاثير حلقه ارانوس بيشتر شده است. مبناي نظري شايگان در مطالعه تطبيقي هم از پل ماسون اورسل، (فيلسوف و شرقشناس فرانسوي) گرفته شده كه بنيانگذار فلسفه تطبيقي به معناي مورد نظر حلقه ارانوس است و به نظر من يك روش تطبيقي مطالعه اديان و عرفان است كه از شباهتيابي ساده فراتر ميرود.
جريان هايدگري- فرديدي
جريان سومي كه شايگان در شناخت شرق متاثر از آن است را تلويحا «هايدگري- فرديدي» ميخوانم. شايگان در كتاب «آسيا در برابر غرب»، به اين جريان بسيار نزديك است. مارتين هايدگر (فيلسوف برجسته آلماني) منتقد جديد و بلكه تفكر مابعدالطبيعي است و ريشه تمدن و فرهنگ جديد را در يونان باستان و تفكر موجودانگار مابعدالطبيعي ميداند و نقد راديكالي نسبت به شناخت بشر از هستي دارد و به جستوجوي شناختي شاعرانه از هستي است. سيداحمد فرديد، راوي ايراني انديشه هايدگر است؛ البته او نميخواهد شارح هايدگر باشد، بلكه براي توضيح انديشه خودش از تركيبي از هايدگر و ابنعربي و اموري ديگر بهره ميجويد كه در آن مفهوم غربزدگي و نقد راديكال غرب وجود دارد و معتقد است يك پريروز و پسفرداي شرقي وجود دارد كه بايد به آن رسيد. شايد بتوان گفت بهترين كتاب در زمينه اين انديشه «آسيا در برابر غرب» است. البته شايگان رسما از مريدان و شاگردان فرديد نبوده و به عنوان فردي مستقل تحت تاثير آن انديشه بوده و از آنجا كه جستارنويسي درجه يك است، توانست چكيده آن انديشه را در اين كتاب ارايه كند به گونهاي كه تا پيش از انتشار «آسيا در برابر غرب» و طرح انتقادات شايگان به فرديد، عموم فرديديها به آن كتاب ارجاع ميدادند. البته شايگان در اين كتاب ميكوشد دچار راديكاليسم نشود و در فصلي تحت عنوان «تاريك انديشي جديد» به تندروي در غربستيزي هشدار ميدهد.
بنابراين سه جريان فوق مباني نظري شناخت شايگان از شرق را بر ميسازند به گونهاي كه مثلا در «آسيا در برابر غرب»، فرهنگ چين و هند و ژاپن و فرهنگ ايراني- اسلامي را كنار هم ميگذارد در حالي كه شايد بتوان گفت فرهنگ ايراني- اسلامي با يونان و روم جنبههاي مشترك بيشتري دارد. شايد بتوان عدم توجه شايگان به اين نقش واسطهاي فرهنگ ايراني-اسلامي ميان شرق و غرب را ناشي از سه جريان فوق ارزيابي كرد.
مغالطه سنتگرايي
معتقدم سنتگرايي داراي اشكال منطقي است. سنتگراها به درستي ميگويند كه فرهنگهاي ژاپن، چين، هند و اسلامي، مدرن نيستند كه سخن درستي است، اما مغالطه منطقي جايي صورت ميگيرد كه در اين فرهنگهاي متفاوت و غيرمدرن، يك وحدت متعالي ميجويند و نام آن را «سنت» (Tradition) ميخوانند. واقعيت تاريخي هم اين وحدت را تاييد نميكند. اين فرهنگهاي غيرمدرن با يكديگر اختلافهاي فراواني داشتند و دارند. در ميان هر يك از اين فرهنگها نيز جريانها و گروههاي مختلفي ظهور و بروز كرده است و گاهي اين اختلافات بسيار شديد است. بنابراين نميتوان از يك سنت برساخته و آرماني شده سخن گفت. سنتگرايي خودش يك ايدئولوژي مدرن و ضدمدرنيته است. آندره برتون (نويسنده فرانسوي) ميگويد ما ميخواستيم رنه گنون را رهبر سوررئاليستها بخوانيم كه قبول نكرد و يك گروه ديگر ساخت. سنتگرايي، به هيچ وجه سنتي نيست. بنابراين تحقيقات سنتگراها به رغم فضلي كه در آثارشان هست از نظر مبناي نظري سست است. كتاب «اديان و مكتبهاي فلسفي هند» خوشبختانه زياد متاثر از اين مبناي نظري نيست، اما به هر حال متاثر از مباني نظري سنتگرايي است، مثل اينكه از دورهاي به قبل چيزي به اسم تاريخ وجود نداشته و هنديها نيز تاريخ نداشتند و مفهوم «تاريخ» را نميشناختند و از اين رو كتاب را غيرتاريخي نوشتهاند. شايگان خودش به ويژه در اواخر عمر نسبت به سنتگرايي انتقاداتي داشت و تغيير دين و آداب عرفاني آنها به نظرش اداي غربي و ساختگي ميآمد.
فقدان نگاه تاريخي
حلقه ارانوس متفكران برجستهاي هستند و شايگان نيز همواره به آنها علاقه داشت. البته ميتوان اين متفكران را نقد كرد. دشمني هانري كربن با تاريخ و تاريخمندي جنبه ضعف به انديشه او ميدهد. كربن بسيار باسواد است و به فرهنگ ايراني بسيار خدمت كرده و در واقع يك فيلسوف شرقشناس است و با ساير شرقشناسان از اين حيث (فيلسوف بودن) تفاوت جدي دارد. اما به عنوان يك فيلسوف فرانسوي قرن بيستم انتقاداتي نسبت به جريانات فكري زمانه خودش از جمله ماركسيسم داشت و به دنبال گمشده خودش در فرهنگ ما ميگشت. اما اينكه آن انديشه چقدر براي ما مفيد است و چقدر مطابق واقع است، قابل بحث است. اولا نيازهاي مردم ايران امروز مطابق با نيازهاي مردم فرانسه در نيمه نخست قرن بيستم نيست. ثانيا نگاه غيرتاريخي كربن باعث ميشود كه همه آنچه راجع به تشيع و فرهنگ ما رشته ميكرد، با اتفاقاتي به راحتي پنبه شد. از نظر كربن تشيع يك دين فراتاريخي بود كه در تاريخ قدسي اتفاق ميافتاد. بنابراين كربن هرگز انتظار نداشت كه دنيوي شدن براي تشيع رخ بدهد. اين اتفاق دقيقا همزمان با مرگ كربن (1978) با انقلاب اسلامي رخ داد. انقلاب اسلامي ورود انديشه تشيع به تاريخ است. علت اشتباه كربن و حلقه ارانوس فقدان نگاه تاريخي و اجتماعي است. وقتي راجع به نمونه آرماني امري بحث كنيد، واقعيت تاريخي و عيني آن را ناديده ميگيريد. درك آنها از سنت نه فقط در شناخت تشيع، بلكه در بسياري موارد ديگر هم اشتباه از كار در آمده است. مطابق درك اين معنويتگرايان، هندوئيزم نبايد بنيادگرايي داشته باشد، در حالي كه امروز هندوئيزم بنيادگراي راديكال دارد. بنابراين فقط مباني نظري نيست كه سرنوشت تاريخي يك جريان فكري را رقم ميزند و واقعيات اجتماعي و تاريخي و سياسي هم در تطور انديشهها موثر است. اين جنبه تاريخي در حلقه ارانوسيها عالمانه و عامدانه ناديده گرفته ميشود. دكتر شايگان اين نقد را ميپذيرفت، اما به شوخي به من ميگفت كه شما در دورهاي زندگي ميكنيد كه دچار اشباع معنويت شدهايد! او نه فقط نقدپذير بود، بلكه اهل گفتوگو و بحث كردن بود و تا روز واپسين حيات از اين جهت بسيار بانشاط بود. با او تا پايان عمر ميشد داد و ستد فكري كرد.
شايگان و فرديديها
در كتاب «هويتانديشان و ميراث فكري احمد فرديد» كه در 28 سالگي نوشتم، راجع به جريان سوم مفصل بحث كردهام. من با دكتر شايگان به واسطه اين كتاب آشنا شدم. ايشان كتاب مرا كه فصلي از آن به ايشان اختصاص داشت، خوانده بود و با من تماس گرفت و وقتي درباره نقدها كه امروز به نظرم كمي بيپروا به نظر ميرسد، از او پرسيدم با لحني بزرگوارانه گفت، فكر ميكنم پروبلماتيك آسيا در برابر غرب هنوز سر جايش است. از همين جا آشنايي من با ايشان عميق شد و يك رابطه خيلي نزديك با او پيدا كردم. سعه صدر او در مواجهه با فردي كه 40 سال از او كوچكتر است، مثالزدني و شگفتانگيز بود. او خودش راجع به جريان سوم (به خلاف جريان دوم) انتقاد داشت. نقدش به فرديد در «زيرآسمانهاي جهان» بسيار منصفانه آمده است. در آثاري چون «انقلاب ديني چيست؟» و «نگاه شكسته» نقدهاي مهمي به «آسيا در برابر غرب» ميكند. شايگان بعدا با «افسونزدگي جديد» از جستوجوي هويت اصيل شرقي به هويت چهل تكه سيارهاي ميرسد. اين سير فكري شايگان نشان ميدهد كه از يك شرق آرماني شده، به هويتي غيرذاتگرا ميرسد. اينجاست كه به جريان تاريخي نزديك ميشود. هر چند آقاي شايگان در جايي از وجودش با گفتمان شرق- غرب درگير بود. براي ما بعد از انقلاب، بيشتر مساله سنت و مدرنيته مطرح بود. اين جنبهها براي دكتر شايگان چندان معنادار نبود و فاصله جدي ميان تجدد و سنت ميديد. يك بار به ايشان گفتم نسبت به تعابيري چون رنسانس اسلام يا رنسانس ايران كه آدام متز و جوئل كرمر مطرح ميكنند، همدلي دارم و معتقدم عناصري كه آنها از تاريخ اسلام و ايران به عنوان عناصر رنسانسي و اومانيستي بر ميشمارند، جدي است و ظرفيت اين را دارد كه براي آينده ما كار كند. آقاي شايگان مطلقا به اين سخن اعتقادي نداشتند و معتقد بودند كه مدرنيته و رنسانس يك اتفاق يگانه و يكه در بخش خاصي از تاريخ بشر در غرب است و بنابراين هميشه يك دلبستگي وجودي نسبت به گفتمان شرق- غرب داشت. من او را بيشتر به دليل مفهومپردازيهايش راجع به وضعيت تاريخي خودمان و جستارنويسيشان دوست دارم و متفكر درجه يكي ميدانم. اين جنبه انديشه او مساله شخصي من نبود، اما هيچ دليلي ندارد كه فكر كنم درست ميگويم و شايد چند سال ديگر به اين نتيجه برسم كه در اين زمينه هم حق با اوست. به نظرم كار متفكر اين است كه وقتي كارش را ميخوانيم، ذهن ما را درگير كند و باعث شود كه بيشتر به ماجرا فكر كنيم و جنبههاي مختلف آن را ببينيم. نوشتههاي دكتر شايگان و مفهومپردازيهاي او هميشه اين كار را انجام داده است و از اين جهت متفكر كمنظيري ميان ايرانيان معاصر است.
پژوهشگر فلسفه و ادبيات
شايگان مطالعه تطبيقي خود را به لطف آشنايي با هانري كربن شروع كرد و در همه زندگي به او وفادار ماند و بهترين و همدلانهترين تكنگاري موجود درباره كربن در تمام زبانها را شايگان نوشته است. شايگان به واسطه كربن با حلقه معنوي ارانوس كه به گونهاي رقيب سنتگرايان محسوب ميشود و با آن فاصله دارد، آشنا شد.
شايگان رسما از مريدان و شاگردان فرديد نبوده و به عنوان فردي مستقل تحت تاثير آن انديشه بوده و از آنجا كه جستارنويسي درجه يك است، توانست چكيده آن انديشه را در اين كتاب ارايه كند به گونهاي كه تا پيش از انتشار «آسيا در برابر غرب» و طرح انتقادات شايگان به فرديد، عموم فرديديها به آن كتاب ارجاع ميدادند.