روزنامه مرد آزاد
مرتضي ميرحسيني
يك: هشتم بهمنماه 1301 نخستين شماره از روزنامه مرد آزاد، متعلق به علياكبر داور منتشر شد. او آن زمان با محافل هوادار رضاخان همكاري ميكرد و يكي از لايقترين و پرتلاشترين مردان اين جريان بود.
سال بعد هم با حمايت و دخالت همين جريان به مجلس شوراي ملي راه يافت و عملا رهبر نمايندگان هوادار رضاخان شد. داور در مقالههايي كه براي روزنامه خود مينوشت، گاهي از هرجومرج موجود در كشور سخن ميگفت كه مدتهاست ادامه دارد، گاهي به مجلس ميتاخت و آن را به ناتواني و بحرانآفريني متهم ميكرد و گاهي هم به عقبماندگيهاي تاريخي ايران و ـ به زعم خود ـ دلايل آن ميپرداخت. فارغ از اينكه محتوا و موضوع مقالات چه بود، او هميشه در انتها نتيجه ميگرفت كشور به يك مرد قوي، به كسي كه كار را محكم به دست بگيرد و «سياست مترقي» را دنبال كند نياز دارد.
بديهي است منظور او از اين قهرمان، كسي جز رضاخان سردارسپه نبود. به قول همايون كاتوزيان دلخواه او و همفكرانش نوعي از ديكتاتوري، شبيه به ديكتاتوريهاي اروپايي بود «كه به دست نخبگان اداره شود». حكومتي كه «به رضايت طبقات اجتماعي بانفوذ جامعه متكي ميبود و چارچوب قانوني الزامآوري ميداشت و استبدادي نبود... و قطعا وجود رضاخان را براي ايجاد چنين حكومت متمركز مقتدري ضروري ميدانسته است». اما نكته اينجاست كه «او و همفكرانش به خواب هم نميديدند كه حكومت رضاخان در يك چشم به هم زدن چنان فردي و استبدادي شود كه خود آنها را هم تارومار كند».
دو: عبدالله مستوفي در كتاب خود، «شرح زندگاني من» مينويسد از خيليها انتظار داشتم چشمشان را بر واقعيت ببندند و گام به گام از مشروطيت فاصله بگيرند، زيرا بيشترشان «كليد جهنم را پر شال خود زده» بودند، ولي از داور تعجب ميكنم كه «خر خود را گلوي خر اينها بسته» و براي آنكه رضاخان را به سلطنت برساند از نقض قانون و بياعتنايي به اصول مشروطيت ابايي ندارد.
«ولي آقايان كه به حضرت اشرف آقاي رضاخان پهلوي رييسالوزرا قول دادهاند كلك قاجاريه را بكنند، پا پي اينكه موافق قانون است يا مخالف نيستند.» داور يكي از كساني بود كه مسير ديكتاتوري را هموار كرد و تا مدتي هم در حكومت پهلوي به نقشآفريني موثر خود ادامه داد. او تا نيمههاي سلطنت رضاخان يكي از چهرههاي اصلي و متنفذ و شايد بعد از خود شاه و تيمورتاش، نفر سوم حكومت بود. اما چنان كه تجربه تاريخي به ما نشان ميدهد قدرت بيحد و بيمهار، حتي براي كس يا كساني كه آن را در دست دارند و از آن بهره ميبرند هم بسيار خطرناك است.
در همان مقطعي كه حكومت پهلوي اول در مسير حذف مردان خود افتاده بود و تيمورتاش و فيروز و ديبا و فروغي و بهرامي و دادگر و جهانباني و ديگران يكي بعد از ديگري سر به نيست يا مطرود و منزوي ميشدند، داور هم از ترس ـ يا به هر دليل ديگري ـ در خانهاش، با نوشيدن چايي ترياك غليظ انتحار كرد و به زندگي خودش پايان داد. با مرگ او، حكومت وقت يكي از خادمان سختكوش و انصافا تواناي خود را از دست داد.