خوب و بد پروژههاي محيط زيستي
فاطمه باباخاني
از آن وقت كه ما درباره توانمندسازي چيزي نميدانستيم و دربارهاش اينهمه مطلب و يادداشت و مقاله و سمينار و كارگاه نبود، گروههايي بودند كه در كار توانمندسازي جامعه روستايي بودند. با اين حال از آن زمان تا به حال در اين باره كه شيوه درست توانمندسازي چيست بين كارشناسان اين حوزه اختلاف نظر وجود دارد. ممكن است در ساحت نظر حتي همه با هم همنظر باشند و بگويند در توانمندسازي بايد منافع جمعي و گروهي تامين شود و منابع به دست نخبگان در جوامع روستايي و عشايري نيفتد اما به عرصه عمل كه ميرسد درباره شيوه اجرا و درستي آن و قضاوت درباره ديگري شرايط پيچيده ميشود.
گروهي ميگويند فرآيندمحوريم و نتيجه محوري را درست نميدانيم، به نظر آنها ميتوان شيوه درست و فرآيند درست را در پيش گرفت و چنانچه نتيجه ندهد، مقصر جامعه محلي و روستاييان هستند. در مقابل گروه ديگري عملگرايي را شرط اصلي ميدانند، آنها معتقدند اگر ميخواهيم محيط زيست حفظ شود نياز داريم به لحاظ معيشتي شرايط را براي جامعه محلي ارتقا دهيم. اين گروه جلسههاي متعدد با حضور جامعه محلي ميگذارند و در ادامه براي تامين منافع اقتصادي تلاش ميكنند فراتر از ظرفيتهاي يك منطقه كارگاههاي توليدي براي ساخت كالاهايي كه در استانهاي ديگر رواج دارد تاسيس كنند. بين اين دو گروه جنگ و جدالي هميشگي وجود داشته كه همچنان ادامه دارد. گروه اول ميگويند گروه دوم جامعه محلي را از معنا تهي ميكنند زيرا با بردن صنايع دستي يا فعاليتي از يك جامعه به جامعه ديگر، صنايع دستي اصيل منطقه از رونق ميافتد و سنتها فراموش ميشوند. در مقابل گروه دوم پاسخ ميدهند كه تمام تلاششان را براي ارتقاي صنايع دستي بومي كردهاند و حال اگر اين ارتقاي معيشت از طريق صنايع دستي ساير مناطق در آنجا هم باشد مشكلي پيش نميآيد. از نظر آنها گروه اول ايدهآلگرا هستند و در نهايت نميتوانند به تغيير رفتار كه همان جلوگيري از رفتارهاي مخرب محيط زيست است، برسند. به نظر اين گروه آنها كه فرآيند را مدنظر قرار ميدهند در واقع ضعف خود را با انداختن تقصير بر جامعه محلي مخفي ميكنند و در نهايت نميتوانند كمكي به بهبود وضعيت كنند.
گروه ديگري هم هستند كه در ميانه گروه اول و دوم فعاليتشان تعريف ميشود، يعني در عين حال كه قايل به نتيجه هستند، وسواس بيشتري درباره سرمايههاي معنوي يك جامعه به خرج ميدهند و در اين راستا كارشان هم درسطح محدودتري باقي ميماند. برخي از آنها پس از سالها كار توانستهاند بازارهاي محدودي براي محصولات و صنايع دستي جامعه محلي هدفشان پيدا كنند كه در نهايت گرچه نميتواند منجر به تغيير رفتار در بخش مخرب محيط زيست شود، اما توانسته برخي سنتهاي منطقه را احيا يا آنها را رونق دهد. اين گروه در گفتوگو با جامعه محلي از بقچههاي زنان چيزهايي را بيرون ميكشند كه در گذر ساليان خاك بر آن نشسته و در معرض فراموشي بودهاند! آنها از خلال داستانها به الگوهاي همياري در گذشته اين مردم دست پيدا ميكنند و در تلاشند تا آنها را احيا كنند. هر چند كه زمانبندي محدود در پروژهها در نهايت نميتواند پايداري چنين پروژههايي را تضمين كند.
فارغ از آنكه هر كدام از اين شيوه فعاليتها چه نقاط مثبت و منفي دارند، مهم اين است كه بسياري از دست اندركاران چنين پروژههايي در نهايت ميتوانند يك تغيير كوچك را در يك نقطه از ايران ايجاد كنند، از اين رو نميتوان آنها را يكسره رد كرد و مدعي شكست خورده بودن آنها بود. ممكن است بگوييم نسبت به هزينه فايده، نتيجه حاصله چندان رضايت بخش نبوده، اما نميشود فراموش كرد كه از دل همين پروژههاست كه گاه در نمايشگاهها زنان و مرداني را ميبينيم كه محصولات و صنايع دستيشان را با شيوهاي متفاوت در معرض فروش گذاشتهاند. از دل همين پروژههاست كه گاه در يك همايش دولتي، مردي روستايي برميخيزد و از حقوق حقه خود سخن ميگويد. از همين پروژههاست كه گروههاي زنان شكل ميگيرند، درآمد صفرشان تا يك سطح حداقلي افزايش پيدا ميكند و اين درآمد در بخش بهداشت و فرهنگ خانواده هزينه ميشود. از اين پروژههاست كه گاه يك محصول كه تا ديروز بيارزش بود نماد يك روستا ميشود و براي فرآوري آن چند نفر دست به كار ميشوند و توليد ميكنند و بعد روستاهاي اطراف هم با الگوگيري از آنها، مشغول به توليد ميشوند. حال گاه اين دستاورد در روستايي در حاشيه پارك ملي توران به واسطه تلاشهاي پروژه يوز و ساير عوامل حداكثري ميشود و گاه در روستا و پروژه ديگري حداقلي! نتيجه اينكه كار اين افراد بهتر از نشستن در گوشهاي و عزا گرفتن بر حال محيط زيست اين كشور است.