• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4629 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۴ ارديبهشت

نصرت مردي در غبار...

آلبرت كوچويي

نصرت رحماني، فقط شاعر نبود. شور روزنامه‌نگاري داشت و هر جا پا مي‌گذاشت با شور غريبي، آنجا را به آتش مي‌كشيد. شعر و زندگي او يكي بودند. با شعر، زندگي مي‌كرد و با زندگي شاعري. در اواخر دهه سي و اوايل دهه‌ چهل كه از غبار اعتياد جسته بود هنوز بارهاي نخستين رهايي‌اش بود در سلسله نوشته‌هايي در مجله اميد ايران، با عنوان مردي كه در غبار گم شد، از منجلاب اعتياد و غرق شدنش نوشت. با قلم ساحرانه و شعرگونش، از اين رويه به زندگي نوشت و بيداد كرد. مدت‌ها نصرت را، مردي در غبار گم شده مي‌خواندند. به جد يا به سخره...
هر جا پا مي‌گذاشت، ولوله‌اي به راه مي‌انداخت. سكوت و خاموشي براي او مرگ بود. هربار مي‌ديديش به قول اهلش «هاي» بود. حتي زماني هم كه ترك مي‌كرد. شايد به شوخي مي‌ماند، اما حقيقت است. پرصداترين حضورش در مطبوعات، جايي بود كه پرويز نقيبي، روزنامه‌نگار و سردبير، جايي مي‌رفت. بيشتر در مجله روشنفكر، چراكه مديرمسوولش «رحمت مصطفوي»، دانش‌آموخته فرانسه بود نقيبي هم باسواد از همان سامان بود. اين گذشت تا هنگامي كه پرويز نقيبي سردبير صفحات لايي آيندگان شد؛ صفحات فرهنگي، ادبي و سياسي آيندگان.
به گونه‌اي مستقل و جدا از صفحات موسوم به رويي به سردبيري غلامحسين صالحيار، كار مي‌كرد. پرويز نقيبي، به مديرمسوول آن هنگام، داريوش همايون، پاسخگو بود. پرصداترين حضور نصرت رحماني، با گپ و گويي خاص و يگانه صادق چوبك بود. نويسنده پر آوازه‌اي كه پس از نوشتن رمان سنگ صبور و شنيدن دشنام‌هايي از هر سو، البته در كنار ستايش‌هايي از آدم‌هايي بزرگ چون بزرگ علوي، يا ابراهيم گلستان، به انزوا پناه برده بود. به سكوت و دوري از همه. نصرت رحماني به سبب دوستي سال‌ها با چوبك، توانست به اين خلوت نويسنده، راه پيدا كند؛ نه‌تنها راه پيدا كرد و به سبب دوستي‌اش، گپ و گويي جانانه هم با او زد.
گپ و گويي جنجالي و غريب كه در ضميمه آيندگان، يعني آيندگان ادبي، درآمد. «صادق چوبك» كه منفور آدم‌هايي چون نجف دريابندري بود. در اين گپ و گوي به همه تاخت و همه را تحقير كرد. تاخت و تازي كه توفاني در جامعه روشنفكري در دهه پنحاه به پا كرد. هرچه دشنام بود، نصيب منتقدانش كرد. مي‌گفتند بنا نبود نصرت رحماني برخي حرف‌هاي صادق چوبك را چاپ كند. نصرت، بعدتر در اتاق كوچك سردبيري صفحات لايي مي‌گفت مگر به روزنامه‌نگار مي‌شود حرفي زد كه فاش نشود ؟ آن هم به نصرت!
دوستي صادق چوبك و نصرت رحماني با چاپ اين گفت‌وگو براي هميشه پايان گرفت. اما گفت‌وگوهاي جنجالي نصرت رحماني براي آيندگان با شخصيت‌هاي سياسي، هنري حتي ستاره‌هاي سينما پايان نگرفت. نصرت رحماني در آن سال‌ها، در ترك بود. مثل هميشه پرشور، طناز و شيرين. يك بار به سردبير اوقات تلخ آيندگان، پرويز نقيبي كه سيگار را ترك كرده بود، گفت: كار شما جانانه است. ترك چيزي كه هميشه جلوي چشمت است، بر سر هر چهارراه و توي هر دكه. اما ترك ما «شق‌القمر» نيست كه «گرد» را به فلاكت به دست مي‌آوري! با گرفتاري‌هاي كاري و تفريحي‌اي كه داشت ما جوجه روزنامه‌نگاران در آيندگان مي‌گفتيم: 
اين نصرت با اين گرفتاري‌ها چه زماني شعر مي‌گويد؟ او كه در برابر دو، سه هزار شيفته شعرهايش مو آشفته مي‌كرد و مي‌خواند و همه غريو شادماني سر مي‌دادند. انگار يك ستاره پرشور...
ليلي، من آبروي عشقم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون