• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4636 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۳ ارديبهشت

معلمان؛ آموزگاران جان

مهدي حجت

حضرت مولانا مي‌فرمايد كه «اي برادر تو همه انديشه‌اي- مابقي خود استخوان و ريشه‌اي.» انسان‌ هم جسم است و هم جان. انسان هم حافظ و پرونده جسمش است و هم جانش. حراست از جسم و جان بر عهده انسان، خانواده و جامعه‌اش است اما جان است كه به قول مولانا حقيقت انسان را مي‌سازد و جان است كه به دستان معلمان پرورانده مي‌شود. مراد از معلم صرفا معلمان سخت‌كوشي نيست كه پاي تخته و برابر دانش‌آموزان كلاس مي‌ايستند بلكه هر عضو جامعه در قبال رفتار و كردار خود مي‌تواند معلم باشد، مي‌تواند جان انسان‌ها را تحت ‌تاثير قرار دهد و بياموزد و بپروراند. 

اگر اين تعليمات در جاده درستي پيش بروند، موجبات اعتلاي روح و جان انسان را فراهم مي‌كنند كما اينكه آنچه كه امروز از معلمان دوران ابتدايي خود به ياد داريم، منش آنها، شخصيت و شيوه رفتار آنهاست، چه اينكه تمام مطالب و خط‌هاي كلاس درس را فراموش كنيم، ياد و خاطره اين معلمان گران‌سنگ در جان ما براي هميشه نقش خواهد بست. نمي‌دانم اين چه رازي است اما دانش‌آموزان با گذشتن يك يا دو جلسه به كنه وجود معلمان پي مي‌برند، دانش‌آموزان از عمق جان، معلمان‌ خود را مي‌شناسند و مي‌دانند كدام معلم است كه معلمي مي‌كند و ذره‌اي از اين قاموس ارجمند فروگذاري نمي‌كند. از طرفي ديگر، بدي يك معلم بد، فوق‌العاده سهمناك است زيرا او انسانيت يك انسان را به مخاطره مي‌اندازد و به باد فنا مي‌دهد. از اين روست كه در اين مسير دشوار، تنها آن افرادي معلم مي‌شوند كه آماده به مذبح رفتن هستند، آماده‌اند جسم و جان خود را در راه آموختن حقيقت بسوزانند، آماده‌اند كه خود را در طبق اخلاص قرار دهند و جسم و جان خود را در راه تعليم و تربيت فنا كنند. 50 يا 60 سال پيش، آنچه پشت نيمكت‌هاي مدارس مي‌آموختيم، گلستان سعدي، كليله و دمنه، حكايات اوليا و بزرگان و قرآن كريم بود. آنچه ما مي‌آموختيم، فرهنگ بود. شايد دانش‌آموزان 7 و 8 ساله در مواجهه با گلستان سعدي تنها قادر به آموختن و درك بخش كوچكي از آن بودند اما همين سهم اندك، آذوقه عظيمي براي روح و جان همين دانش‌آموزان براي آينده و شخصيت آنها فراهم مي‌آورد. ما هر روز جسم‌مان را با هزار و يك آذوقه مواجه مي‌كنيم،حالا بيش از ديروز مراقب سلامت جسم خود هستيم و با وسواس بارها دست‌هاي خود را مي‌شوريم، آيا ما در قبال جان خود نيز، در قبال تماس‌هاي روحي خود و آذوقه‌هايي كه برايش فراهم كرده‌ايم نيز همينقدر حساسيت به خرج مي‌دهيم؟ آيا آگاه از معلم‌هاي نامريي هستيم كه هر روز دوزانو در مقابل‌شان مي‌نشينيم و در جهاني به نام شبكه‌هاي مجازي، گوهر وجودي خود را در برابر آموزه‌هاي آنها قرار مي‌دهيم؟ آيا ما آگاهيم كه روح‌مان را با كدام رنگ و لعاب‌هاي اين دنياي مجازي سيراب مي‌كنيم؟ هزار افسوس كه امروز، آموزش فرهنگ جاي خود را به آموزش سواد داده است. ما از دانش‌آموزان مي‌خواهيم تا دودوتاچهارتاي بسياري را بياموزند اما آموزش سواد لزوما جان و ذات انساني را آموزش نمي‌دهد. من حتي اين روزها مي‌شنوم كه برخي پيشنهاد مي‌دهند تا آموزش مهارت جاي خود را به آموزش سواد بدهد. لزوم داشتن شغل است كه به چنين گزاره‌هايي تبديل مي‌شود اما از خاطر نبريم كه بخشي از تعليم و تربيت اشتياق دانش‌آموز و عشق و ايثار معلم است و بخشي ديگر، آن آموزه‌هايي است كه ميان معلم و دانش‌آموز رد و بدل مي‌شود. اينجاست كه بايد ببينيم اين مطالب از جنس مهارت و سواد هستند يا از جنس همان مصالحي كه به روح و روان انساني رنگ مي‌دهد. اگر به اين مساله نگاهي داشته باشيم با استعداد فوق‌العاده‌ جوانان كشور و ايثار و بزرگمردي معلمان شاهد افق روشني در كرانه‌هاي اين سرزمين خواهيم بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون