مبعث، عيد تكميل مكارم اخلاق
علياصغر شعردوست
عيد مبعث عيد تمام بشريت به ويژه مسلمانان است. مبعث، بزرگترين عيد اسلامي بوده و احياگر بشريت و رهايي انسان از جاهليت است. بعثت وجود مقدس و نوراني حضرت محمد(ص) به عنوان آخرين پيامبر الهي در عالم امكان، واقعهاي خجسته و سبب آفرينش است. ما همه به طفيل وجود مبارك پيامبر است كه نفس ميكشيم و روح حيات در وجودمان جاري است كه «لولاك لما خلقت الافلاك»؛ او وجود نازنيني است كه تضمين بيبديل سعادت و خوشبختي تمام مخلوقات و موجودات در دو سراي در وجودش خلاصه شده است. پيامبر عظيمالشأن اسلام شخصيت ممتازي بودند كه در عصر جاهليت و توحش و زماني كه جامعه آن روز عربستان، بزرگي را در زر و زور، شمشيرهاي بران، داشتن اسبي راهوار و ديگر ظواهر دنيوي ميديد با آيات نوراني از جانب خداوند براي اتمام فضايل اخلاقي در روح بشريت ظهور كرد و جامعه بشري غريق در ذلت را به اوج عزت رسانيد. حضرتش هدف از بعثت خود را تكميل مكارم اخلاق اعلام فرمود. وي سرگرداني قوم را در باديه ضلالت و گمراهي دريافت و در طلب روشني برآمد. سالهاي قبل از بعثت را در تفكر و تدبر گذراند در حالي كه سرمنزلي براي كاروان حيات بشري متصور نبود. ناگهان آسمان به خروشي از هم شكافته شد و هرم گرم نفسي، زمهرير شب را بدل به بهاري دلانگيز كرد. و اين افتخاري بس بزرگ بر ما است كه نخستين آيه نازل شده بر پيامبر مكرم اسلام (ص) به عنوان معجزه رسالت و خاتمه نبوت، كلمه قرائت و خواندن بود. قرآن كريم معجزه جاويدان و ماندگار پيامبر اسلام است كه ميتوان با استناد به آيات الهي آن، از اسلام و مسلمانان در برابر فتنهها محافظت كرد. معجزه پيامبر ما يك كتاب است و در يك چنين شبي بر سينه پيامبر اكرم از سوي پروردگار نزول كرد و سپس به تدريج آيات آن بر مسلمانان توسط پيامبر خوانده شد. ولادت و بعثت حضرت ختمي مرتبت (ص)، رستاخيز معنا و حيات دوباره تاريخ و تمدن بود، تمدني كه پيامبر اكرم (ص) با مجاهدت و پارسايي بنيان نهاد، در اندك مدت بخش عمدهاي از جهان آن روزگار را فرا گرفت و امروز نيز اين تمدن عظيم، عمدهترين ركن فرهنگ بشري است. او در هر كجا كه قدم نهاد مكارم اخلاق را به ارمغان آورد و روح توحيد، ايمان، مجاهده، تحرك، پويايي، عشق و محبت و احترام به انسان را قوام و دوام بخشيد.در سايه فرهنگ متعالي آن ختم رسل، روح مباحثه علمي و گفتوگوي فرهنگي در جامعه چنان سريان و جريان يافت كه غزالي در بغداد كتابي در ردّ فلسفه مينوشت و در همان زمان ابن رشد در اندلس آن را پاسخ ميگفت. اما بعثت او براي قوم ايراني به معني دگرگوني يكباره سرنوشت تاريخي بود. تا آنجاكه «سلمان» آن خداجوي پارسي كه خود تجسمي از روح قوم ايراني به شمار ميآمد در طلب حضرتش تا اقصا نقاط عالم آن روز سر كشيد و با ديدار رسول خاتم هم «او» را يافت و هم «خود» را؛ و اين گونه سرنوشت ايران و اسلام با يكديگر درآميخت. آري تقدير خداوندي چنين بود كه اين ظلمت غليظ و بيرحم شكسته شود و خورشيدي درخشان بر عرصه حيات انساني برآيد تا آدمي را متخلق به اخلاق خداوندي كند و تودههاي فراموش شده در زير انبوه آوار امتيازات خون و ايل و تبار را هويتي انساني بخشيده و بذر زندگي را در متن كره خاك بارور گرداند.