يا شغل بعضيها مسلماني است
سيد عبدالجواد موسوي
اين روزها آنقدر يادداشتهاي خوب و دلنشين درباره 175 شهيد دستبسته خواندهام كه هربار خواستهام دست به قلم ببرم خجالت كشيدهام. يعني مطمئن بودهام نميتوانم حق مطلب را چنان كه دوستانم ادا كردهاند ادا كنم. دلم نميآيد اين حرف را بزنم ولي واقعا از بعضي دوستانم انتظار نداشتم اينقدر خوب و پرخون بنويسند، خُب، معلوم شد من هم مثل خيليهاي ديگر آنها را از روي ظاهرشان قضاوت كرده بودم و گمان ميكردم مفاهيمي مثل شهادت و وطن و اين حرفها به قيافه آنها نميآيد. بابت قضاوت زودهنگام خودم هم متاسفم و هم خجالتزده. اما جداي از اين موضوع وقتي ديدم يك بار ديگر موضوعي پيش آمده كه همگان را در يك صف قرار داده و همه سليقهها و عقايد همدل و همزبان شدهاند و زبان به ستايش مرداني گشودهاند كه با دستهاي بسته براي من و شما امنيت و استقلال را به ارمغان آوردند خوشحال شدم. همدلي و همسخني همواره خوش است اما در اين روزگار به ويژه كه خيليها در كمين تفرقه و تشتت ما نشستهاند خوشتر است. حقيقتش را بخواهيد چنين فرازهايي در زندگي سياستزده ما كم پيش ميآيد. آنقدر كم كه ميتوانيم آن را با جزييات به خاطر بياوريم. يكي سوم خرداد ۱۳۶۱ و ديگري هشتم آذر ۱۳۷۶. البته با اغماض شايد بتوان دوم خرداد ۷۶ و بيست و چهارم خرداد ۱۳۹۲ را نيز به اين تاريخها افزود اما در اين دو تاريخ آخري بالاخره عدهاي مغموم هم وجود داشت اما در آزادسازي خرمشهر و صعود تيم ملي فوتبال هركس كه ايراني بود و به ايران عشق ميورزيد دريك لحظه همه اختلافهايش را با ديگر هموطنانش از ياد برد و يكدل و يكصدا ايران را فرياد كرد. در ماجراي اخير نيز اگرچه ديگر خبري از شادي و پايكوبي نبود اما همه يك بار ديگر يادشان آمد اين سرزمين را با چه خون دلي حفظ كردند و چه خونهايي ضامن حفظ امنيت و آسايش آنها شده. قدرداني و سپاس از مرداني كه مظلومانه و دستبسته به دست اهريمنيترين موجودات روي زمين به شهادت رسيدند تا بنايي را كه با خون دل بناشده بود از گزند تير و تركش در امان بدارند بار ديگر نشان داد هنوز هم با وجود مصيبتهايي كه بر سرمان آمده چيزهايي برايمان باقي مانده؛ چيزهايي كه ميتوانيم با اتكا به آن هنوز هم به آينده اميدوار باشيم و در مقابل پرسش نااميدانه شاعري كه ميگفت: در اجاقي طمع شعله نميبندم خردك شرري هست هنوز؟ بگوييم آري خردك شرري هست. خردك شرري كه اگر قدر بدانيم و به تقويتش بكوشيم ميتوانيم آن را به شعلهاي در خور تبديل كنيم. خوبي افتخارات ملي در اين است كه نميتوان آن را به نام شخص يا گروه خاصي سكه زد. هر چند آنها كه در همه امور عالم و آدم به چشم منفعتطلبي نگاه ميكنند به اقتضاي طبيعتشان رفتار ميكنند و بدون توجه به اينكه افتخارات ملي را نميتوان به نفع خود مصادره كرد سعي ميكنند از اين نمد نيز براي خود كلاهي ببافند. همين ديروز پريروز ديدم كه يكي از برادران خودارزشيپندار كه گمان ميكند همه ارزشهاي انقلابي و اسلامي را به نام ايشان سند زدهاند بهشدت سعي دارد از مظلوميت جواناني كه جگر سنگ را آب ميكند بهانهاي بسازد براي دشنام دادن به ديپلماتهايي كه سعي دارند آرامش را به كشور برگردانند. كمپيني راه انداخته تا بتواند از احساساتِ برانگيختهشده اغراض سياسياش را پي بگيرد، غافل از آنكه آن خونها متعلق به همه مردم ايران است و نه شخص و جناح خاصي و اگر در آن خونها حقيقتي نهفته باشد- كه هست- اين استفاده ابزاري نيز راه به جايي نخواهد برد و نه تنها راه به جايي نخواهد برد كه دامن خودارزشيپنداران را خواهد گرفت كه فرمود: ومكروا ومكر الله والله خيرالماكرين.