• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3277 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۴ تير

تاريخ بر گرده باره

محسن آزموده

كنت دو گوبينو، مستشرق فرانسوي در روايت‌هايش از سفر در ايران داستان ديدار با چوپان پير گوژپشتي را حكايت مي‌كند كه افسرده و غمگين است و وقتي از او علت را جويا مي‌شود، مي‌گويد ما عزادار ميرزا تقي‌خان اميركبير هستيم! برخي زخم‌ها در حافظه جمعي يك ملت فراموش نمي‌شوند، به ظاهر بهبود مي‌يابند، اما به واقع ناسور مي‌شوند و از قضا در بزنگاه‌هاي تاريخي سر باز مي‌كنند و چونان تلنگري دردناك وجدان معذب قوم را به بازانديشي فرامي‌خوانند و اگر هم محملي براي مفهوم‌سازي و تفكر انتقادي تاريخي نيابند، دست كم در آينه خيال هنرمندان آن ملت بازتاب مي‌يابند. مرگ دردناك لطفعلي خان، واپسين فرمانرواي زند نه به دست بيگانگاني صحرانورد از جنس تاتاران و مغولان كه به دست اقوامي خودي و به مدد خيانت پيشگي ياران سابق، آن هم به آن شكل شنيع و وقيح، از اين دست جراحات است. وقايعي كه اتفاقا در چرخه تكرار و فراموشي نه استثنا كه به تعبير بنيامين قاعده‌اند و همين است كه واگويه آنها براي وجدان‌هاي دردمند و بيدار نه به مثابه حكايتي فراموش شده از دل اعصار و قرون كه گزارشي از امروز و اينجا تلقي مي‌شود. نمايش موفق هزار شلاق به نويسندگي ناصر حبيبيان و كارگرداني احسان ملكي بازتابي از همين خاطره جمعي است كه اين روزها در تماشاخانه قديمي و بي‌ادعاي سنگلج روي صحنه است. ابتكار عمل و به تعبيري نخ تسبيح روايت در اين نمايش اسب است، همان حيوان نجيب نيچه كه به اعتراف بزرگ‌ترين مورخان سير مهم‌ترين تحولات و فراز و نشيب‌هاي يك تاريخ بي‌قرار را بر پشت خود تحمل كرده و با نگاه معصوم و گريانش شاهد كوچك‌ترين شادي‌ها و بزرگ‌ترين خون بازي‌ها بوده، با هزاران هزار تازيانه‌اي كه نه فقط بر گرده‌اش كه بر سر و چشمش فرود آمده و داغي كه نشان دارش كرده. نمايش، قصه تاريخ سخت‌كشي در ايران را از قتل تلخ لطفعلي‌خان و برآمدن قاجار تا سوزاندن ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل در مشروطه حكايت مي‌كند، به ميانجي اسبي كه بي‌اراده ملك اين و آن تلقي مي‌شود و كاري جز نظاره نمي‌تواند. در سال‌هاي اخير متاسفانه هم‌سو با ديگر رويه‌هاي شبه‌سرمايه‌دارانه با روند فزاينده انحصاري شدن ناخواسته مراكز فرهنگي به اقشار پر‌در‌آمد مواجه هستيم. اين رويه ناصواب كه پيامدهاي ناخواسته و قطعا تلخش به زودي گريبانگير همه ما خواهد شد، حتي در صورت جغرافيايي و مكان‌نگارانه‌اش نيز مشهود است، يعني هر روز شاهد افزايش بيش از پيش سالن‌هاي سينما و تئاتر و موسيقي و... در مناطق مرفه و «لوكس» شهر از سويي و به موازات آن كاهش اين امكانات فرهنگي در مناطق پايين دست شهر به صورت تعطيلي سالن‌هاي قديمي و تغيير كاربري آنها و... هستيم. اجراي آثاري درخور و ارزشمند چون هزار شلاق در سالن‌هايي اگر نه نو كه اصيل چون سنگلج، ضمن زنده نگاه داشتن اين بناهاي ارزشمند تاريخي- فرهنگي مي‌تواند مرگ تدريجي اين واپسين «آگورا»هاي كوچك فرهنگي را به تاخير بيندازد و مانع از پر رنگ‌شدن تضادها و تقابل‌هايي شود كه در صورت اصطكاك‌هاي ناگزير و ناخواسته پيامدهايي غيرقابل پيش‌بيني دارند. شايد هم مناديان رخداد به ما بگويند چه باك از اين تقابل كه رخداد، عرصه ظهور و بروز پيش‌بيني ناپذيرهاست؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون