پيام اخلاقي ديگر فايدهاي ندارد
منيژه حكمت
سينماي مستقل اجتماعي در تمام سالهاي اخير، هروقت دست روي نكتهاي درست و اجتماعي گذاشته تا مشكل و معضلي را بيان كند يا به مردم حرفي تازه و متفاوت بزند، هميشه به سياهنمايي متهم شده و فشارهاي مختلف يا آن را به سكوت ناچار يا وادارش كرده تا در مسير ديگري قرار بگيرد.
همين است كه اين روزها، سينما به ورشكستگي نزديك شده و روند جريانها باعث شده تا آنچه در سينما اتفاق ميافتد شبيه اتفاقهاي ديگر جامعه باشد؛ جامعهاي كه به فرهنگسازي و اخلاقمداري نيازمند است و مردمش روز به روز به خطوط قرمز بحرانهاي اخلاقي بيشتر نزديك ميشوند و هشدار جامعهشناسان و كارشناسانش هم كاري از پيش نبرده. سينماي اجتماعي اگر عقيم نشده بود، ميتوانست بخشي از مسووليت اجتماعي خود را در برابر اين بحران اخلاقي انجام دهد. اما واقعيت اين است كه مسووليت اين بحران و وظيفه حل آن نه تنها به عهده سينما نيست كه حتي به عهده فرهنگ و هنر هم نيست.
در جهان سوم، حل بحرانهاي اينچنيني، وظيفه دولتمردان است و اخلاقيات از بالا به پايين و از مديران به مردم ميرسد. اين دولتمردان هستند كه بايد نشانههاي اين بحران را بگيرند، براي حل آن آستين بالا بزنند و به فكر مردم باشند. ناهنجاريهايي كه اين روزها ميبينيم ديگر با پيام اخلاقي از سينما و رسانههاي ديگر حل نميشود.
مردم در سينما و تلويزيون و رسانههاي جمعي، به دنبال پيام اخلاقي يا شنيدن موعظه و چه چيزي درست است و چه چيزي غلط، نيستند و حتي اگر پيام اخلاقي در جريان باشد، آن را پس ميزنند و نميخواهند. اما در جريان زندگي اجتماعي، آنكسي كه ميتواند اخلاقيات را برگرداند، ناهنجاريها را به هنجار تبديل كند و جامعه را از بحران بيرون بكشاند، همان مديراني هستند كه زندگيشان الگو مردم ميشود.
تا زماني كه مديران راه و روش خود را عوض نكنند و تلاش نكنند تا با رفتار و كرداري شايسته، مردم جامعه را درگير اخلاقيات و هنجارها كنند، كاري از پيش نميرود. خبرهاي اختلاسها، خبرهايي مثل گمشدن يك دكل نفتي در دولت گذشته و ماجراهايي از اين دست، جامعه بحرانزده را بياعتماد ميكند و بياعتمادي دقيقا همان نقطهاي است كه مردم را از اخلاقيات دور و سبب ميشود تا آنها ديگر كاري به هنجارها نداشته باشند و ناهنجاري، به اين صورتي كه اين روزها ميبينيم در ميان مردم اتفاق بيفتد و هركس به نفع و منفعت خود، هنجارها را بشكند و با ناهنجاري بحرانها را بيشتر از پيش كند.
واقعيت ايناست كه جامعهايراني در ناهنجاري و بياخلاقي گرفتار شده و اين گرفتاري تنها به دست مديراني حل ميشود كه اين بحران را ببينند، درك كنند و براي اصلاح آن وارد ميدان شوند.