مسووليت سنگين اصلاحطلبان در گشودن باب گفتوگو
احمد پورنجاتي٭/ به نظر من طرح موضوع گفتوگو بين گرايشها و جريانهاي سياسي گوناگون چيزي شبيه احساس عطش است كه انگار گاهي اوقات كه ارگانيسم جامعه خيلي دچار التهاب دروني ميشود اين احساس بيش از واقعيتي كه هست نمودار ميشود وگرنه اصلش به عنوان يك نياز آنقدر بديهي و عرفي و هنجاري است كه در هر جامعهاي كه بخواهد تلاش سازمان يافته و هدفمند معطوف به منافع ملي داشته باشد كه به نظر تكراري ميرسد. اما در عين حال شاهد هستيم كه لابد اين تلاش وجود ندارد كه هر از گاهي دوباره اين موضوع مطرح ميشود. اين گفتوگو صرف نظر از پيش نيازهايي كه هر گفتوگويي ميبايست داشته باشد - كه توجه به آنها بايد وجود داشته باشد- تا هنگامي كه طرفهاي مختلف بر اصولي تفاهم نداشته باشند در حد آرزو و فراخوان موردي و چه بسا كه بيشتر در حد گفتوگوها و اظهارات تريبوني باقي بماند. متاسفانه يكي از مهمترين عواملي كه فضاي گفتوگوي منطقي در جامعه ما كمتر ايجاد و احساس شده به رسميت نشناختن اصل تفاوت ديدگاهها و به خصوص روشهاي تحقق هدفهاست. گاهي اوقات ما شاهد بودهايم كه در طول اين سالها در كلان هدفها گرايشهاي مختلف سياسي نكات مشابه يا نقاط هدف نزديك به هم را مطرح ميكنند كه مربوط به مباني كلي اداره جامعه يا چشماندازهاي مورد نظر براي جامعه ميشود ولي اولا برداشتهايي كه از اين نامگذاريها يا واژهها دارند متفاوت است. در ثاني روشها و شيوهها آنقدر متفاوت يا گاه متضاد است كه از حوزه موضوع مشترك خارج ميشود. فرض كنيم ما ميگوييم همه جريانهاي سياسي در درون ساختار كنوني باور دارند كه استقلال جمهوري اسلامي ايران بايد مورد حفظ و حراست قرار گيرد يا پيشرفت و توسعه بايد مورد توجه باشد و اقتصاد ايران ميبايست درون زا و در عين حال با قابليت تعامل جهاني حركت كند. به محض اينكه پاي برداشتها پيش ميآيد ميبينيم كه گاهي اوقات نقض غرض ميشودنكته دوم كه مانع انجام گفتوگو ميشود هم منزلت تلقي نكردن جريانهاي سياسي نسبت به هم است. صرف نظر از پايگاه اجتماعي و ميزان كمي وزن سياسي هر جريان چه كوچك چه بزرگ به هر حال منزلت گرايشهاي سياسي كه هويتي شناخته شده و تجربهشده و برخوردار از پشتوانه اجتماعي هستند به لحاظ شان حقوقي و موقعيت قابل قبول براي گفتوگو از نظر ارزشگذاري نبايد تفاوتي با هم داشته باشند اما وقتي يك جريان خودش را شاخص ارزشگذاري براي جريان ديگر بداند معلوم است كه گفتوگوي استعمارگر و استعمارزده ميشود. نكته ديگر اين است كه نميشود پيششرطهايي براي گفتوگو در نظر گرفت كه با اساس آن در تضاد است. نميتوانيد بگوييد من به اين شرط با شما وارد ميدان رقابت ورزشي ميشوم كه آن كفشهايي كه من ميدهم را به پا كنيد يا ميبايست قبل از مسابقه من شما را تاييد كنم. اين يك برخورد از موضع بالا به پايين و غير موجه است. حتي ممكن است گفته شود شما به عنوان يك جريان ميبايست فلان و بهمان اشخاص درون جريان خود را حذف كنيد و ناديده بگيريد تا ما گفتوگو كنيم. اين نوعي دستاندازي سياسي است كه معنا ندارد. نخست بايد اين نوع عوامل پيشيني كه بعضي از آنها را اشاره كردم و تعدادش هم زياد است به چالش كشيده شده و مورد نقد جدي قرار گيرد. تا اطلاع بعدي كه در جامعه ما متاسفانه و به ناچار آغازكننده بسياري از پروژهها دولت است بايد شروع اين گفتوگوها نيز توسط يك بخش موثري از حاكميت باشد و چه بهتر كه اين نقطه آغازكننده در سطوحي از هرم اداره نظام باشد كه گستره بيشتري داشته باشد. خاطرم هست وقتي مقام رهبري بعد از رحلت حضرت امام مسووليت را به عهده گرفتند يك مجامعي را به عنوان شوراي مشورتي تدوين كردند كه اشخاصي در آن حضور داشتند كه از دو گرايش متفاوت بودند. امروز اگر به هر دليلي آن روند مشاهده نميشود مي توان در يك ارتباط هماهنگ روساي سه قوه عزم را جزم كنند - در عين حال كه رييسجمهوري نفر دوم نظام است و مسووليت اجراي قانون اساسي را دارد- و پيش از آن اول با هم گفتوگو كنند و روي اصولي به تفاهم برسند و بعد همين را عهد كنند كه فضايي در جامعه فراهم آيد كه كساني كه به اصل گفتوگو باور دارند با هم بنشينند و حرف بزنند و هيچ كس جلسه را نيمهتمام رها نكند. تحمل شنيدن هم داشته باشند كه اگر اين اتفاق رخ دهد نقطه آغاز مناسبي براي باز شدن باب گفتوگو خواهد بود. البته اگر چنين اتفاقي بخواهد بيفتد مسووليت كساني كه به روش اصلاحطلبانه در پيشبرد امور نظام باور دارند بيش از كساني است كه به آن احساس نياز نميكنند. ممكن است حاملان نگاه اصلاحطلبانه امكانات كمتري داشته باشند اما مسووليت بيشتري دارند و بايد به چنين فراخوانهايي بيش از ديگران اهميت دهند و حتي برخي محدوديتهايي كه ممكن است به ناروا اعمال شده هم نبايد در عمل مانع از انجام گفتوگو شود. ٭فعال سياسي اصلاحطلب