بخوابيم يا نخوابيم مساله اين است!
رضا يوسفدوست| پيش آمده، پيش ميآيد و پيش خواهد آمد، از اين سه حالت كه خارج نيست. يك زماني ميشود كه خوابت نبرد يا نبايد خوابت ببرد. ساعت 10 شب برسي خانه و مجبوري براي فردا مطلبي و كاري و قولي و قراري را آماده كني. نميشود كه مردم را به خاطر خواب شبت سر كار بگذاري. وقت هم كه نداري تا به فردايي موكول كني. اول از همه از همه برنامههاي جانبيات براي آن شب ميزني باز هم اگر جواب نداد از خوابت بايد بزني. خوابي كه براي مغزت نياز است خوابي كه هزار و يك فايده دارد و... همه گفتهاند و با يك گشت كوتاه در اينترنت زير اين كلمه فوايد خواب از سير تا پياز قصه دستت ميآيد. خوابت نميآيد يا نميتواني به هر دليلي بخوابي. بدخواب شدهاي. نخستين مشكل اين است كه يك سردرد داري. دوم دچار نوعي نشئگي شدهاي، نشئه خواب. بايد به تخت برگردي و بخوابي. الان تو در آسيبپذيرترين حالتت هستي. راحت عصباني ميشوي. راحت پرخاش ميكني. حتي ممكن است كارهايي را كه دوست نداري انجام بدهي و نميداني براي چه اين كارها را اين طور انجام ميدهي. نخوابيدن روي حافظهات هم تاثير مستقيم دارد و روي تمركز كردنت براي انجام كارهاي بسيار ساده. يكي از مراحلي كه بايد نيروهاي ويژه ارتش امريكا براي اعزام به منطقه بگذرانند همين است؛ حفظ تمركز در بيخوابي. پس از ساعتها بيخوابي از آنها ميخواهند مسيرشان را با قطبنما روي يك نقشه پيدا كنند. كار بسيار راحتي است اگر هوشيار باشيد ولي اگر نخوابيده باشيد مغزتان به شما كمك نميكند. اساسا نخوابيدن و انتظار بازده از مغز داشتن يك كار غلط است.
پيشينه
انسان يك موجود روز زيست است يعني به زندگي در شب عادت ندارد. در تاريكي راحت نيست، علت ترس از تاريكي يا سايه در ما به پيش از زماني كه داراي تمدن بشويم برميگردد؛ به زماني كه در كنار موجودات درندهاي كه شبزي و شب شكار بودند در صحراها زندگي ميكرديم. شب و تاريكي به معناي خطر بود براي ما، چون چشمان انسان براي ديدن در شب و نور كم هم طراحي نشدهاند ولي اكنون شبهاي ما شبهاي واقعي دوران گذشته نيست. نوعي از روز مصنوعي است كه به كمك قدرت الكتريسيته ايجاد شده است. با هزار و يك امكان به نحوي كه ديگر مغز گول ميخورد كه شب نيست و بيدار ميماند. مغز هم يك ماشين است يك ماشين پردازنده اطلاعات بسيار پيچيده. اطلاعات غلط از دور و اطراف ما باعث ميشود كار اشتباه انجام دهد و نتيجهاش ميشود اينكه ما شبها (بخوانيم روزهاي مصنوعي) بيداريم.
همسايه گنگ خوابديده
روزگاري مرد خردمندي خوابي ديد. وقتي از خواب برخواست، گفت: «در خواب ديدم كه پروانهاي هستم و در دشتي پرواز ميكنم. اكنون كه از خواب برخاستهام، نميدانم پروانهاي هستم كه خواب ميبيند انسان است يا انساني هستم كه خواب يك پروانه شدن را ديده است». وقتي كه خوابيم مغز يك سري فعاليت و... را انجام ميدهد كه در نهايت به چيزي به اسم رويا، جهان ضمير ناخودآگاه انسان بنابر گفتهاي يا جهان امال وآرزوهايش تبديل ميشود.
خواب و دين
از قديم مردم به تاثير خوابها در زندگي معتقد بودهاند. در قرآن در داستان يوسف در چندجا به تاثير شگرف خواب در سرنوشت و اتفاقات بر ميخوريم. خواب يوسف و برادرانش، خواب زندانيان، خواب فرعون هرسه خواب به گونهاي خبر از اتفاقات پيش رو ميدادند. در گذشته اعتقاد به شگون داشتن يا نداشتن رويا بيشتر از اكنون بود. امروزه هم با روياها به گونهاي ديگر برخورد ميكنند. يعني رويا دست از سر كسي قرار نيست بردارد. روياها را براي رسيدن به مشكلات و نگرانيها يا... تحليل ميكنند. باز هم براي رسيدن به چيزي كه راهي به جلو را نشان ميدهد ولي اين كار را نه خوابگزاران پادشاه انجام ميدهند و نه رمالها و خواببينها، بلكه روانشناساني كه تحصيلات علمي كردهاند.
نخوابيم...
اگر نخوابيم رويايي وجود ندارد كه كسي تحليلش كند، پس بگيريد بخوابيد باور كنيد اتفاقي نميافتد، از چيزي عقب نميافتيد. درست است كه شبزندهداري باعث پيشرفت بسياري شده است ولي نه شبزندهداري پشت كامپيوتر و تب لت و گوشيهاي هوشمند و... چيز ديگري كه ذهن را مشغول ميكند و الي آخر. يك برنامهريزي درست ميخواهد كه به همه كارهايت در طول روز برسي و ساعت خوابت راه سر جايش نگه داري... پس پيش به سوي تخت خواب، زنده باد بالش!