مردي كه نميخوابد
ثنا كريميان| مردي بود كه هميشه زل ميزد يعني چشمهايش هميشه باز بودند. دوتا كاسه خون قرمز رنگ را تصور كنيد با يك نقطه سياه در وسطش. متاسفانه اين مرد به بيماري زلزدنوفيلي دچار بود. بيماري بسيار نادري كه تنها چند عدد از انسانها، آن هم با شرايط روحي شكننده به آن دچارند. بقيه اوايل با قضيه كنار نميآيند و وانمود ميكنند كه زلزدنو فوبيا دارند يعني هركسي به آنها زل بزند ميترسند، روانشناسان معتقدند كه اين ترس ناشي از اين است كه مثلا مردم بفهمند آنها زلزدنوفيل هستند ولي قهرمان داستان ما باداشتن روحيه آسيبناپذير هميشه مشغول زل زدن بود. تقريبا نميخوابيد و اگر ميخوابيد نيم ساعت به نيم ساعت چشمهايش استراحت ميكردند. يعني يك نيم ساعت اين چشم بسته بود و نيم ساعت بعدي ديگري. بله بله حالت بسيار نادرستي است ولي خب هميشه حالتهاي نادر از انسانهاي عادي قهرمانهاي داستان ميسازند چون در زل زدن بسيار مهارت داشت و احتياجي نبود كه تست دوپينگ و اعتياد هم بدهد راحت به او كار ميدادند. وظيفه نظارت از تاسيسات مهم كشور ديگر يا ايستادن به عنوان يك ناظر بيطرف در كشتار انسانهاي بيگناه و گزارش آن به سازمانهاي بيربط براي اعلام نگراني. چند سالي به اين كارهاي انساندوستانه مشغول بود تا اينكه سرش را گذاشت ومرد... نه نه انتظار تمام شدن اين گونه داستان را خود من هم نداشتم. بگذاريد رستگارش كنيم چطور است؟ بله در يك ازدواج موفق يك زن خوب گيرش آمد و زندگي تشكيل داد ودچار افسردگي حاصل از ازدواج موفق شد وبنگ... نه اين هم پايان خوشي نبود. ازدواج كرد وبعد فرزندش يك كار مهم در سطح جهاني كرد كه هيچكس قدرش را ندانست، چيزي در حد كشف دوباره الكتريسيته، يا اختراع بازي پرندگان خشمگين ولي خود كارش مهم نيست اينكه براي كسي آن كار مهم نبود بسيار مهم است... اين هم به نظر چندان پايان خوشي به نظر نميرسد. آهان اين خوب است: وقتي نخستين بار سرش را گذاشت وهر دوچشمش را بست خواب ديد كه كسي شده است كه زلزدنوفوبيا دچار است و روحيه شكننده دارد.