• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3298 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱ مرداد

چيزهاي كوچك

سروش صحت

كمي به ظهر مانده بود كه سوار تاكسي شدم. ديرم شده بود و ممكن بود به قرارم نرسم. زير آينه تاكسي يك ساعت ديجيتالي نصب شده بود كه 2:17 دقيقه را نشان مي‌داد. به راننده گفتم: «ساعتتون خرابه.» راننده گفت: «نه، درسته... اين ساعت به وقت جاي ديگه‌س» گفتم: «كجا؟» راننده گفت: «اون سر دنيا» پرسيدم: «ساعت اون سر دنيا رو براي چي ميخواين بدونين؟» راننده لبخند زد و گفت: «تا حالا عاشق شدي؟» گفتم: «چطور؟» راننده گفت: «عاشقي اينجوريه ديگه، مثلا همين كه من مي‌دونم الان اونجايي كه اون هست ساعت چنده يه جورايي خوشحالم... الان اونجا ساعت 2:20 دقيقه شبه، حتما خوابيده.» به راننده نگاه كردم، به دست‌هايش كه فرمان را محكم گرفته بود و به چشم‌هايش كه مشكي بود و كنارش چروك داشت. از راننده پرسيدم: «يعني همين قدر بسه؟» راننده گفت: «بس كه نيست ولي عشق همين چيزاي كوچولو كوچولوئه...» موبايلم زنگ زد. ديرم شده بود. به راننده گفتم: «ميشه يه كم تندتر بريد» راننده گفت: «بله» و تندتر رفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون