نظم هستهاي پساوين در معرض اختلال و بينظمي
صلاحالدين هرسني٭
نشست ايران و 1+5 در نشست وين را بايد نقطه عطفي براي حل بزرگترين بحران جهان در ادوار پساجنگ سرد دانست. حل تقريبي چنين بحراني كه در سايه منطق مذاكره و مساعي جمليه شوراي امنيت سازمان ملل در تصويب قطعنامه 2231 به دست آمده است، هم اينك با كارشكني و محدودسازي استراتژيك مثلث هميشه مخالف توافق ايران با گروه 1+5، در معرض اختلال و بينظمي است. مشخص است كه اين بينظمي به وسيله مثلث محافل محافظهكار عرب به نمايندگي عربستان، بازهاي كنيست و عقابهاي كنگره در حال شكلگيري است. از قراين و نشانگان هويداست كه اقدامات كارشكنانه اين مثلث هميشه مخالف، ريشه در دلايلي دارد. در آنچه به اقدامات كارشكنانه جريانهاي محافظهكار عرب آنهم به نمايندگي عربستان مربوط ميشود، بيشتر ناشي از فعال مايشاء شدن ايران در ادوار پسانظم وين است، به اين معنا كه به بركت توافق تاريخي، راهبردهاي ايران خواهد توانست در چينش و نظم جديد معادلات جهاني پسا نظم وين موثرتر از راهبردهاي محافل عرب باشد. طبيعي است كه حصول اين وضعيت به معناي ناديده گرفتن و كم اثر خواندن راهبردهاي محافل عرب در آينده مناسبات خاورميانه و هم به معناي فاصلهگيري تدريجي غرب از محافل عربي باشد. لذا محافل عرب از آنكه نخواهد چنين سناريويي در آرايش جديد ادوار پسانظم وين رقم بخورد، مرتب همسو با عناصر همفكر و همپيمان خود با اقداماتي چون جنگ نيابتي، ايرانهراسي و بياعتمادي نسبت به ايران توافق 1+5 با ايران را يك توافق بد، حساب نشده و در نتيجه تصاعد بحران براي جامعه جهاني قلمداد ميكنند. اما در آنچه مربوط به اقدامات كارشكنانه بازهاي كنيست است، بيشتر الگو و كنشهاي رفتاري بنيامين نتانياهو مطمح نظر است. او به جهت حصول نتيجه معطوف به مصالحه، عصبانيتر از ديروز درصدد بر هم زدن نظم هستهاي پساوين است. او سخت دريافته است كه نظم جديد پساوين، ايران را در جغرافياي خاورميانه به بازيگري تبديل ميكند كه با پتانسيلهاي بالقوه و بالفعل خود خواهد توانست منويات و راهبردهاي رژيم صهيونيستي را نقش بر آب كند. از بعد ديگر او به فراست دريافته است كه دولت جديد ايران دولتي نيست كه بخواهد زمينه را براي محاق و انزواي ايران فراهم كند، بلكه اين دولت، دولتي است كه با رجحان و اولويت قرار دادن منطق مذاكره بر منازعه و ظرفيتهاي ديپلماتيك خود، نه تنها رييسجمهوري حاضر كاخ سفيد را همراه و همسو با راهبردهاي خود، بلكه بخش بزرگي از كنگره وسنا را از تلآويو جدا كرده و زخم بزرگي بر خودشيفتگي او و لابي صهيونيست وارد كرده است. نتانياهو با اين هدف كه توافق تاريخي غرب با ايران يك توافق بد، مستعجل و حساب نشده فرصت زيادي را براي برهم زدن نظم بينالمللي به ايران ميدهد، همسو با عقابهاي كنگره درصدد بينتيجه ساختن اين توافق تاريخي است و با القاي اين تفكر كه اين توافق جامعه جهاني را به سرگردگي ايران در گرداب خشونت و تهديد و ترور فرو خواهد برد، اميد به همكاري اقليتي از بازهاي كنگره براي ايجاد بحران ساختگي دارد. اما در آنچه به اقدامات ضلع سوم اين مثلث كارشكني مربوط ميشود، به اظهارات و راهبردهاي كار افزايانه سناتورهايي چون: جب بوش، تام كاتن، باب كوربيو و بابي منندز باز ميگردد. اين سناتورها توافق تاريخي 1+5 با ايران را در كنار استراتژيهاي منفعلانه پرزيدنت اوباما در مواجهه با فتنه داعش و دوري و فاصلهگيري از تلآويو، بهانه و فرصتي براي اعاده هژموني روسيه ميدانند. در اين ميان اين سناتورها عمده دليل مصالحه با ايران و آنسوتر كوبا را اقدامي براي پررنگتر كردن كارنامه پرزيدنت اوباما تلقي ميكنند كه با توجه به مناسبات جديد در ساختار نظام بينالملل در نزد آنان توجيه و موضعي از اعراب ندارد. در باور اين سناتورها، تيم كلينتون، اوباما و جان كري با سياستهاي خارجي سهلانگارانه خود ميراثي از بحرانهاي مديريت نشده، خشونتهاي افسارگسيخته، دشمناني نامعلوم، دوستاني بيدفاع وائتلافهايي در حال فروپاشي را در حال پايهگذاري هستند كه توافق با ايران علتالعلل آن است. ترديدي نيست كه نيل به پيروزي غيرقابل برگشت وجلوگيري از كاهش اهميت نيازمند تعهدات الزامآور طرفين مذاكره و توافق است. به اين معنا كه ايران در انجام وعدهها و تعهدات راسخ و غرب نيز به دغدغههاي اصولي و خطوط قرمز ايران پاسخ مثبت دهد؛ توقعي كه با توجه به روح مذاكرات واراده سياسي طرفين مذاكره دور از دسترس نيست.
٭مدرس علوم سياسي و روابط بينالملل