• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3308 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۳ مرداد

با بادبادكي گمشده در باد

در فصل شكار بادبادكاني كه به رم ختم شدند

نگاهي به نمايش فصل شكار بادبادك‌ها، طراح، نويسنده و كارگردان جلال تهراني

سارا عابدي‌فرد / روايت نمايش فصل شكار بادبادك‌ها، از زبان روح دختري است مرده كه داستان زندگي خود را در بخش‌هاي مختلف بازگو مي‌كند. او خودش را گم كرده است و مدام در پي خود، سال‌ها را طي كرده اما نتوانسته خود گمشده‌اش را كه در گذشته جا گذاشته است پيدا كند. پس از مدتي نسرين دختر عمويش را كه براي تحصيل به تهران رفته بود، گم مي‌كند. او به دنبال نسرين به تهران مي‌آيد، پس از گشتن‌هاي زياد دختر عمويش را در ترمينال جنوب روي صندلي با لباس صورتي و دامن كوتاه با موهاي بافته پيدا مي‌كند، اما كسي آنها را نمي‌بيند چون هر دو مرده‌اند. او پس از پيدا كردن نسرين، خانواده‌اش را گم مي‌كند. چون هر دو به عالم متافيزيك رفته‌اند و از موجودات زميني جدا شده‌اند و قاعدتا زمينيان را گم خواهند كرد و چشم معمولي قادر به ديدن آنها نيست. اين نمايش كنايه از گمگشتگي‌هاي بشر در قرن حاضر است. او در يك دور تسلسل، با سرگرمي‌هاي روزمره و بي‌پايه خود را گم كرده است. به قول هايدگر «تقدير بشر مدرن بي‌خانماني است» و اين بي‌خانماني‌هاي پي در پي باعث مي‌شود خودهاي‌مان را در تودرتوهاي ذهن‌مان فراموش كنيم. طوري كه با يافتن يكي، ديگري را از دست مي‌دهيم. اين تقدير بشر است كه مدام بايد بگردد و به دنبال خودشناسي و شناخت هستي پيرامونش باشد و هرگز از يافتن و كشف و شهود دست برندارد. نمايش فصل شكار بادبادك‌ها با تك بازيگري كه نقش آن را بهنوش طباطبايي ايفا مي‌كند آغاز مي‌شود. او در گوشه سمت چپ سالن با نور موضعي شروع به حرف زدن مي‌كند. گويا قرار است روايتي از زندگي اين دختر را بشنويم. در لحظه اول با ديدن طراحي صحنه كه بادبادك بزرگي است و بازيگر روي فراز و نشيب آن بالا و پايين مي‌آيد، به همراه طراحي نور چشم نواز، بسيار زيبا به نظر مي‌آيد و مشتاقيم ببينيم چه اتفاقي قرار است رخ دهد چرا كه با سابقه قبلي و شناختي كه مخاطب از كارنامه تهراني دارد انتظارها دو چندان مي‌شود. اما اين انتظار رفته رفته تحليل مي‌رود. تصاوير زيبا به همراه موسيقي لذت بخش در كنار بازي سرد و بي‌روح و بيان يكنواخت طباطبايي هيچگونه انسجامي ندارد. زماني كه يك سالن بسيار بزرگ و طويل مانند سالن اصلي تئاتر شهر را براي اجراي تك‌نفره انتخاب مي‌كنيم بيان و حركات بازيگر به همراه داستاني جذاب، حرف اول را براي تحمل مخاطب مي‌زند. در اينجا داستان از انسجام خاصي برخوردار نيست، مسائل گنگ زياد هستند. اين دختر مدام مي‌گويد كه خودش را گم كرده است از عشق دوره جواني‌اش با موسي حرف مي‌زند و عمويش به كرات نيز تكراركنان به او مي‌گويد: تمام راه‌ها به رم ختم مي‌شود. اين تكرار چنان است كه در اواسط كار با تكرار اين ديالوگ خنده را از مخاطب مي‌گيرد. چرا؟ معلوم نيست. و در آخر هر زمان كه بازيگر اين ديالوگ را مي‌گويد سالن غرق در خنده مي‌شود! ممكن است منظور از رم همان مرگ باشد. انسان هر كاري كه انجام دهد و به هر جايگاهي كه برسد، لاجرم، سرنوشتي جز رم كه همان مرگ است در انتظارش نخواهد بود. اين دختر قبلا از طبقه ارباب و اشراف بوده، از نوكر خانه زادشان نيز سخن مي‌گويد اما اكنون در خانه ارباب ديگري كنيز شده است. چه اتفاقي افتاده؟ نمي‌دانيم متن گويا نيست. حركات بازيگر به صورت مكانيكي است گويا او در خوابي عميق فرو رفته است، او مرده است و اكنون جسدي است بي‌روح كه براي ما تصاويري كه در خوابش ديده را بازگو مي‌كند. حركاتش مرا ياد شخصيت كارتوني لوسي مي، دختري در كارتون مهاجران مي‌اندازد او نيز وقتي خواب مي‌ديد به همين شكل راه مي‌رفت و حرف مي‌زد.

اگر با شيوه اجرايي جلال تهراني آشنا نباشيد ممكن است حركات بازيگر و شيوه‌اي را كه او براي بيان بازيگرانتخاب مي‌كند هرگزنپسنديد. بايد اشاره كنم كه بازيگر از همان ابتدا در هنگام توصيف شرايطش به گنگ بودن كلمات اعتراض مي‌كند و مي‌گويد چرا بايد هرچه مي‌گوييم هزار معني داشته باشد. اشاره‌اي كه به درستي شرايط متن را به تماشاگر متذكر مي‌شود چرا كه در اين نمايش بايد به دنبال نشانه‌ها و اشاراتي باشيم كه رموز متن را براي‌مان بازمي‌گشايد. در اين نمايش بيان يك‌نواخت بازيگر در بعضي مواقع باعث مي‌شود كه مخاطب چرت كوتاهي بزند و با فرياد بازيگر كه مي‌گويد: «من قوي‌ام. من مهمم. من با اراده‌ام» چرت تماشاكنان پاره مي‌شود. اين روند تا پايان نمايش سه مرتبه تكرار مي‌شود، باز با صداي مونوتون بازيگر كه شبيه لالايي است دوباره به خواب مي‌رود و با فرياد بازيگر از خواب مي‌پرد. اين نوع حركات و بيان را ما قبلا در دو دلقك و نصفي با بازيگراني كه بار اول بود روي صحنه نمايش بازي مي‌كردند، ديديم كه چقدر زيبا و هوشمندانه اجرا شد. اما وقتي آن بازيگران آماتور را كنار گذاشته و سراغ بازيگر چهره مي‌رويم، به جذابيت كار و تحمل مخاطب بايد بينديشيم هر چند كه بحق آن بازيگران بسيار بهتر و حرفه‌اي‌تر از طباطبايي اجرا كردند.

طراحي صحنه‌اي كه تهراني براي اين كار طراحي كرده است، انتزاعي از بادبادكي بزرگ در آسمان است كه در پشت ميله‌هاي زندان محصور شده است. بادبادك‌هايي كه در اطراف تيري خاكستري كه وسط شهر برافراشته شده، هر روز در آسمان اطراف آن تير پرواز مي‌كنند و با تيرهايي كه هر چند وقت يك‌بار صداي شليكش درسالن پخش مي‌شود، شكار مي‌شوند. درست مثل شكار كردن پرنده‌ها در آسمان است. اين موضوع را بازيگر در وصف لحظه پيدا كردن نسرين به خوبي توصيف مي‌كند كه گوشه چشم نسرين قطره‌اي خون بود كه بر پيراهن صورتي رنگش چكيد و بعد روي پاهايش و كنار كفشش ريخته شد. فصل شكار بادبادك‌ها روي پنهان انسان معاصر است كه با تمام لطايف روحي و دروني خويش، در چالش با خشونت حاكم بر محيط پيرامون خويش، هر لحظه در معرض فروپاشي است. اين متن گوياي انساني است كه براي رسيدن به تعادل روحي و آرامش دروني خويش، با خودش حرف مي‌زند و مملو از ديالكتيك‌هاي تنهايي است كه مخاطب را وارد دايره تن‌هاي خود مي‌كند تا خود ِگمشده‌اش را بيابد. خودي كه جايي درگذشته مانده و نتوانسته است با او همسو شود، خودي كه مفاهيم مهم انساني، يعني عشق، آزادي و هستي را گم كرده است. اومي‌خواهد در حوض فيروزه‌اي دراز بكشد نه غرق شود. لباس فيروزه‌اي رنگ دختر از طرفي گوياي همان حوض فيروزه‌اي است كه از گذشته او ياد مي‌كند و از سويي نماد آسمان را دارد. طراحي نوري كه تهراني براي اجرا طراحي كرده است، نشاني است كه مخاطب را به جهان پس ذهن و هزارتوي‌مان مي‌برد. همچنين موسيقي نمايش نيز بخشي از ديالوگ‌هاي خاموش و پنهان متن است كه با نوايي دلنشين در راستاي حوصله تماشاگر و جلوگيري از يكنواختي اجراست. اين نت‌ها فاصله بين ديالوگ و مخاطب است يعني همان خطوط سفيد متن است. در آخر سوالي كه مخاطب زمان بيرون آمدن از سالن، از ذهنش خطور مي‌كند اين است كه ضرورت اجراي چنين نمايشي در اين برهه از زمان چيست؟ صرف نشان دادن بادبادكي عظيم اشغال كردن سالني بزرگ با تك گويي‌هاي تخت، سرد و بي‌روح و يكنواخت چه لزومي دارد؟

لازم به ذكر است در شب فرش فيروزه‌اي تئاترايران كه همزمان با اجراي هنرمندان نمايش فصل شكار بادبادك‌ها برگزار شد، نخستين فرش قرمز ايراني بود كه با مديريت تئاتر شهر برگزار مي‌شد. تئاتر ايران اين روزها به سمت شيب تجارت و قهقرا در حركت است. از محتوا تهي و به سمت فرم و سانتي‌مانتاليسم سوق داده شده كه اجراي اين مراسم مهر قبولي را بر آن گذاشت. در اين مراسم شاهد حضور بازيگران و هنرمندان تئاتر و سينما بر فرش فيروزه‌اي بوديم. گويا اينجا هاليوود است و ديگر از تئاتري كه زماني تقدس و ارزش والايي داشت خبري نيست. صحنه تئاتر جايگاه ستاره‌هاي سينما شده و لاجرم بايد براي آنها فرش نيز گسترانيده شود. گويا تئاتر هم در اين مسير خودش را گم كرده است و ديگر خودش گمشده‌اش را نخواهد يافت. چرا كه جايگاه زيبايي‌شناسي و هنر با زرق و برق و تجارت در راستاي عدم حمايت دولت و خصوصي‌سازي، عوض شده است. نكته جالب توجه در مراسم فرش فيروزه‌اي، حضور ورزشكاران واليباليست ايران در اين مراسم بود. ظاهرا بعد از فوتباليست‌هايي كه وارد عالم بازيگري شدند، اكنون نوبت به واليباليست‌هاي عزيزمان رسيده كه به دنياي جذاب بازيگري وارد شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون