گفتوگوي كرها
توافق وين فقط در دو كشور مورد بحث جدي و عمومي قرار گرفته است، ايران و امريكا. در ساير كشورها چنين مباحثي در موافقت و مخالفت با آن ديده نميشود يا حداقل اينكه عمومي و سوگيرانه نيست. در اين كشورها، به جز اسراييل كه دولت آن مخالف اين توافق است و اندكي از كشورهاي منطقه، ساير كشورها از آن استقبال كردهاند. بنابراين ممكن است اين پرسش پيش آيد كه اختلافنظر درباره اين توافق در دو كشور ايران و ايالات متحده بر سر چيست؟ واقعيت اين است كه هم در ايران و هم در ايالات متحده بحث و گفتوگو به معناي واقعي درباره اين توافق صورت نميگيرد. آنچه ديده ميشود نوعي جدل و دعوا يا به تعبير دقيق گفتوگوي كرهاست. به عبارت ديگر پايههاي سياسي طرفين دعوا يا مجادله با يكديگر تفاوت دارد و سخن يكديگر را نميشنوند و بجاي آنكه درباره مباني گفتوگو كنند، درباره توافق وين به مجادله ميپردازند. برخي مخالفان توافق در هر دو كشور، در حقيقت مخالف گفتوگوهاي 1+5 بودهاند، هرچند هيچ گاه به طور رسمي آن را بيان نميكردند، در طرف ايراني شب و روز دعا و در طرف امريكايي توطئه ميكردند كه اين گفتوگوها به نتيجه نرسد، زيرا با اصل آن مخالف بودند. آنان گمان ميكردند بايد وقتي دور ميز گفتوگو مينشينند، طرف مقابل دستهاي خود را بالا ببرد و تسليم طرف ديگر شود، در حالي كه اين كار در جنگ رخ ميدهد، البته اگر رخ دهد و نه در مذاكره. نقد نتايج گفتوگو كار سادهاي است، چون امتيازهايي داده ميشود و ميتوان همان امتيازات داده شده را طرح و رد كرد. همچنين ميتوان امتيازات گرفته شده را طرح و از آن دفاع كرد. بنابراين تا وقتي كه اهداف اوليه درباره فلسفه و هدف گفتوگوها مشخص نشود، نميتوان درباره خوب يا بد بودن مفاد توافق وين گفتوگو كرد و هرچه گفته شود فقط نوعي از مجادله است. به همين دليل است كه در جلسات مخالفان توافق در ايران برخيها از گروه مذاكرهكننده پرسشهايي ميكنند كه شنونده را به تعجب واميدارد. همچنان كه در پرسش و پاسخهاي كميتههاي كنگره و سناي امريكا نيز نمايندگان دولت امريكا از پرسشهاي نمايندگان مخالف دچار تعجب ميشوند. اين امر به اين دليل نيست كه مخالفان اين توافق نادان يا ابله هستند. بلكه به اين دليل است كه برخي از آنها صادق نيستند، يعني علت اصلي مخالفت آنان با توافق چيز ديگري است ولي عدم صداقت پيشه ميكنند و اصل ماجرا را توضيح نميدهند، به اين دليل كه اگر اصل ايده خود را بگويند افكار عمومي كشورشان و جهان آنها را محكوم ميكند، در نتيجه متوسل به مسائل ديگري ميشوند.
مشكل اصلي مخالفان امريكايي با توافق اين است كه آنان در پي جنگ و به زانو در آوردن ايران هستند و اصلا هم به استدلالهاي اوباما و جان كري التفاتي ندارند كه ايران در دوره تحريمها، برنامه اتمياش را توسعه داده است. آنان به اين نميپردازند كه رفع تحريمها موجب تغيير بخش قابل توجهي از سياستها و برنامههاي هستهاي ايران شده است و با وجود تكذيبهاي مكرر ايران اگر امريكاييها گمان ميكنند كه ايران در پي ساختن بمب هستهاي بوده اين محدوديتها اطمينانخاطر در عدم دستيابي به بمب را فراهم ميكند. مخالفان توافق در كنگره و سناي امريكا هيچ توجهي به اين منطق نميكنند و تنها به بخشهايي ميپردازند كه ايران امتيازاتي را ميگيرد. آنان به اين نكته اشاره نميكنند كه راهحل جايگزين اين توافق چه ميتوانست باشد؟ چرا به اين نكته اشاره نميكنند؟ براي اينكه راهحل جايگزين و واقعي در ذهن آنان جنگ است و نميخواهند آن را علني كنند.
در طرف ايران نيز همين مشكل وجود دارد. برخي مخالفان توافق، با اصل آن فارغ از جزيياتش مخالف هستند. از ابتدا هم در پي رسيدن به توافق به معناي راهحل مرضيالطرفين نبودند. اصولا به كار بردن راهحل مرضيالطرفين را در تعامل با 1+5 و به طور مشخص ايالات متحده امريكا، مثل مربع سهضلعي ميدانند. بنابراين هر توافقي را به منزله عدول از يك اصل مسلم خويش تلقي ميكنند و به همين دليل چشم بسته با آن مخالف هستند.
به طور طبيعي هر دو گروه از بيان آشكار اين منطق خود اكراه دارند، و البته هركدام نيز درگير تناقضات ناشي از وضعيت عدم صداقتي هستند كه پيشه كردهاند. به همين دليل است كه هيچ گفتوگويي واقعي در دو كشور پيرامون اين مساله شكل نگرفته است. گفتوگوها مثل گفتوگوي كرهاست كه فقط حرف خود را ميزنند و هيچ سخني را از سوي مقابل نميشنوند. همه ما ميدانيم كه اين توافق نقاط ضعف و حتي مبهمي هم دارد. اين نكتهاي است كه دستاندركاران توافق هم به آن اذعان دارند و براي فهميدن چنين مطلب سادهاي نياز به ضريب هوشي چنداني نيست. افراد زير متوسط نيز متوجه آن ميشوند، ولي با انگشت گذاشتن بر نقاط ضعف آن نميتوان آن را رد كرد، همچنان كه با انگشت گذاشتن بر نقاط قوت توافق، نميتوان آن را تاييد كرد. بلكه قضاوت و ارزيابي نسبت به كليت توافق بايد صورت گيرد، ضمن احترام و توجه بر فلسفه و بنيان اين توافق كه پرهيز از جنگ و خونريزي است.