نگاهي به وضعيت شبكه نمايش خانگي در سالهاي اخير
« سووشون» تازه ترين قرباني مميزي
تينا جلالي
از همان زمان ساخته شدن سريال شهرزاد و كمي دقيقتر از چند سال اخير، عرصه شبكه نمايش خانگي محل قضاوت و بحث و انتقادات زيادي شد، چه آن زمان كه بحث فساد مالي و پولشويي در ساخت سريالها مطرح بود، چه زماني كه زندگيهاي لوكس و لاكچري در فضاي اغراقآميز در سريالها مطرح ميشد، چه زماني كه از دستمزدهاي نجومي و به خدمت گرفتن بازيگران توسط پلتفرمها انتقاد ميشد، چه زماني كه روانشناسان و جامعهشناسان راجع به خشونت عريان در سريالها نكاتي را گوشزد ميكردند و چه حالا كه نسبت به سانسور و مميزي اعتراضهاي زيادي ميشود در همه اين موارد، سريالهاي شبكه نمايش خانگي به شكلي فراگير در معرض قضاوت مخاطب و مسوولان امر قرار ميگرفت و ميگيرد. اين مهم بعد از كرونا و اعتراضات 1401 و كوچ سينماگران شناخته شده به اين مديوم رونق دو چندان و بيشتري هم گرفت. (چه اينكه اساسا رشد پلتفرمها در كشورمان به شيوع كرونا وابسته است)
در چند سال اخير سريالها به خوبي توانستهاند با مخاطب ارتباط برقرار كنند و به عبارتي بيننده خود را تا حدودي راضي نگه دارند. جالب اينجاست حتي كساني كه به چگونگي ساخته شدن اين سريالها معترض هستند هم از تماشاي آنها غافل نميشوند. از قورباغه و خاتون و آكتور و آقازاده و مهماني و زخم كاري تا پوست شير و شريك جرم و افعي و جان سخت و... هر كدام آنها در مقاطعي بعد از انتشار از سوي پلتفرمها مورد توجه مخاطبان قرار گرفتند.
اقبال به سريالهاي شبكه نمايش خانگي در شرايطي پررنگ ميشود كه تلويزيون از ساخت سريالهاي با كيفيت و بازيگران چهره رسما عاجز شده و متاسفانه سينما هم همچون گذشته تاثيرگذاري لازم را ندارد، به اين معني كه اغلب فيلمها با نگاه بازگشت به سرمايه ساخته ميشوند و حجم كمديهاي روي پرده از اهميت سينما كاسته است. اين روزها معدود فيلمي با موضوع اجتماعي و باكيفيت خوب ميتواند مخاطبان را به سالنهاي سينما جذب كند.
البته كه بحث گسترش سريالسازي در تمام دنيا مطرح است و امروز پلتفرمهاي مطرحي چون نتفليكس و اچبياو مخاطبان بيشماري را در سراسر جهان به خود جذب ميكنند و ركوردهاي باور نكردني (سريال نوجواني) در جذب مخاطب دارند، البته اينجا به هيچ عنوان قصد قياس كيفيت پلتفرمهاي داخلي با پلتفرمهاي خارجي نيست، اما شما در نظر بگيريد در چنين شرايطي، شبكه نمايش خانگي ايران با تمام اما و اگرها و محدوديتها و موانع تا حدودي توانسته با قصهها و فضاي متفاوت، مخاطبان داخلي را به خود جذب كند حتي مخاطبان ايراني خارج از كشور را هم. اين مدعا را ميتوان از خبرهايي كه درباره سريالهاي شبكههاي نمايش خانگي توليد ميشود، جستوجو كرد. البته كه خبرسازي و فضاسازي هم به ديده شدن سريالها بسيار كمك ميكند، اما به هر حال نميتوان منكر ديده شدن سريالهاي روز توسط قشرهاي مختلف جامعه شد. نبود تفريحات لازم براي خانوادهها، حجم فيلمهاي كمدي مبتذل روي پرده، گراني بليت سينما و تئاتر و كنسرت و... باعث ميشود مخاطبان يا نسخه منتشر شده اين سريالها در فضاي مجازي را تماشا كنند يا از كانالهاي ماهوارهها اين مجموعهها را ببينند.
البته در حالت عادي سريالهايي نظير وحشي، جان سخت، آبان و ... به واسطه بازيگران و عوامل شناخته شده مخاطبان معمول را به خود جذب ميكنند، اما هر بار هم كه بحث توقيف و سانسور مطرح ميشود آمار بازديد مخاطبان رشد چشمگيري پيدا ميكند، نمونه متاخر آن سريالهاي تاسيان و سووشون است.
اگرچه مخاطب امروز را نميتوان با واژههاي توقيف و توقف و مميزي و سانسور گول زد، اما قطعا پلتفرمي كه مدتها بود از روزهاي اوج خود فاصله گرفته بود واژه توقيف و مميزي باعث شد دوباره بر سر زبانها بيفتد. كما اينكه صاحبان پلتفرم هم به اين نكته اشاره كردند كه در بيانيه اخير خود درباره توقيف سريال سووشون و نماوا نوشتند: «به مخاطبان وفادار خود اين قول را ميدهيم كه اگر ظرف روزهاي آينده، مشكلات برطرف نشود هزينه اشتراك تمام افرادي كه در دو روز گذشته به خاطر «سووشون» اشتراك خريدند، بازگردانده خواهد شد.»
اما نكتهاي كه در اين ميان اهميت دارد، بحث چگونگي رويارويي مسوولان و منتقدان و كارشناسان با اين سريالهاست، حال كه مديومي توانسته مخاطبان داخلي را به خود جذب كند آيا نبايد مواظب باشيم و مراقبت كنيم كه مخاطب داخلي را براي توليدات داخلي حفظ كنيم؟ يا بايد به سمتي برويم كه پلتفرمها را هم همچون تلويزيون و سينما به حال نزار و بيجان گرفتار كنيم؟ حال كه فرصتي دست داده تا نگاه مخاطب از ماهواره به سمت توليدات داخلي بچرخد چرا نبايد اين سرمايه را حفظ كرد؟
در مناقشات اخير ميان ساترا و سينماگران به اين نكته بايد توجه كرد بحث و تبادل نظر و انتقاد هر جا كه بيشتر مطرح است، نشان از پويايي آن بخش است، بارها و بارها گفته شده قطاري كه حركت ميكند به آن سنگ ميزنند نه قطاري كه ايستاده و ساكت و خاموش است. نبايد با نگاه سلبي، سدي جلوي رشد اين بخش از فرهنگ و هنر كشور شد.
در تازهترين مورد هم تقابل شديد ميان پلتفرم نماوا و عوامل سريال سووشون با ساتراست كه منجر به مسدود شدن پلتفرم مربوطه و توقيف سريال شده است. برخورد تنبيهي كه تا به حال سابقه نداشته آن هم در زمانهاي كه فضاي مجازي حاكم بلامنازع ارتباطات است . پرسش اصلي اينجاست صرف خطايي كه يك سريال و سازندگان آن انجام دادند آيا رواست پلتفرم را به كل از ادامه حيات ساقط كرد؟
در همين رابطه نرگس آبيار، كارگردان سووشون طي بيانيهاي نوشت:
«مردم عزيز و نجيب ايران
سپاس از دلها و نگاههاي گرمتان كه در اولين ساعات پخش سريال «سووشون»، با ما همراه شد و نشان داديد كه روايتِ درد و رنجِ اين سرزمين، هنوز هم در دلهاي شما زنده است. استقبال كمنظيرتان از نخستين قسمت اين سريال در همين ساعات اوليه، براي من و همكارانم نه تنها دلگرمي، بلكه عهدي دوباره بود؛ عهدي براي ايستادن، براي ادامه دادن، براي پاسداري از حقيقتي كه بايد بيپرده و بيپيرايه بازگو شود. اما افسوس بلافاصله پس از پخش سريال، سكوي نماوا تهديد به فيلترينگ و اين موضوع بلافاصله پس از تهديد اجرايي شد.
به همين دليل سووشون نيامده، به دليل بازيهاي پيچيده و پنهان ساترا توقيف شد. بماند كه آنچه در قسمت اول به نمايش درآمد به دليل مميزي آشكار، آن چيزي نبود كه ما با تمام وجود ساخته بوديم. بخشهايي از روايت، از صداقت افتاد. صحنههايي كه بايد ديده ميشد، حذف شد، محو شد و بيصدا شد.
حتي آنگاه كه اراده كرديم تا در ميان شهر، از قاب بيلبوردها و تابلوها با شما سخن بگوييم، درهاي تبليغات محيطي را نيز روي «سووشون» بستند.
چگونه ممكن است سريالي كه بر اساس رماني فاخر از سيمين دانشور، نويسندهاي پيشرو، ملي و جهاني، ساخته شده و بارها و بارها در نيم قرن گذشته در همين كشور تجديد چاپ شده و تمام مراحل قانوني را طي كرده است، تنها چند ساعت پس از انتشار نخستين قسمت، با دستوري ناگهاني و مبهم، متوقف و سكوي پخشش فيلتر شود؟
چه كسي پاسخگوي اين حجم از توهين به شعور مخاطب، بياحترامي به تلاش هنرمندان و تخريب سرمايه اجتماعي هنر اين سرزمين خواهد بود؟
سووشون نه يك سريال معمولي، بلكه روايت يك تاريخ بود. صداي يك زن در ميان هياهوي مردانه قدرت. روايت مقاومت، درد و ايستادگي. ما براي ساخت اين اثر، با دقت، وسواس و احترام به خطوط قرمز رسمي كشور، پيش رفتيم. اما آنچه ديديم، بيقانوني در پوشش قانون و حذف در سايه ترس از صداهاي مستقل بود. ما نه خلافي كردهايم، نه قانونشكني. اين رفتارها نه توجيهپذيرند، نه قابل سكوت.
چه نهادي، با چه مجوزي، در چه فرآيندي، اجازه ميدهد به اين شكل حيثيت يك اثر فرهنگي و زحمات دهها انسان شرافتمند، زير پا گذاشته شود؟ ساترا كه مدعي نظمبخشي به فضاي نمايش خانگي است، چرا به جاي حمايت، تبديل به ابزاري براي انسداد و محدودسازي هنر شده است؟
آيا قرار است هر هنرمندي كه صداي متفاوت دارد، با تهديد و توقيف حذف شود؟ من از سكوت خستهام. از بياعتنايي نهادهاي مسوول به شأن هنر و هنرمند، دلگيرم. اين شيوه برخورد با آثار فرهنگي، يعني رسميت دادن به ترس از تفكر. يعني پاداش دادن به بيخطر بودن و تنبيه كردن صداي مستقل. ما براي «سووشون» خون دل خورديم. اما امروز، در برابر اين حذف بيرحمانه، سكوت نخواهيم كرد.
هنر، تريبون قدرت نيست كه با اشارهاي خاموش شود. ما فرزندان اين خاكيم و از دل همين مردم برخاستهايم. حق ما نيست كه پس از سالها زحمت، به اين شكل تحقير و حذف شويم. سووشون را متوقف كرديد، اما اين صدا خاموش نميشود.»