دوبال شوم خودباختگي نظام آموزشي
محمد ملاكي
در قلب هر تمدني، نهادي قرار دارد كه مسووليت شكلدهي به ذهنها و پرورش روياها را بر عهده دارد: نظام آموزشي. اين نظام، نه تنها منتقلكننده دانش است، بلكه معمار آينده، سازنده فردا و نگهبان چراغ اميد در دل نسلهاي نو است. اما چه ميشود اگر اين معمار، به جاي ساختن، تخريب كند؟ چه ميشود اگر اين چراغ، به جاي روشنايي، تاريكي بيافريند؟ خودباختگي داخلي نظام آموزشي، تراژدي پنهاني است كه در آن، سيستم آموزش به جاي خدمت به جامعه و پرورش استعدادها، به عاملي براي ركود، نااميدي و از بين رفتن پتانسيلها تبديل ميشود. اين خودباختگي، نه يك شكست ناگهاني، بلكه فرآيندي تدريجي و خزنده است؛ فرسايشي آرام كه در آن، انگيزهها خاموش، خلاقيتها سركوب و روياها به تدريج رنگ ميبازند. در اين خودباختگي، نظام آموزشي به جاي آنكه پلي باشد براي عبور به سوي آيندهاي روشن، به ديواري بلند بدل ميشود كه دانشآموزان را از دستيابي به آرزوهايشان باز ميدارد. به جاي آنكه بستري باشد براي شكوفايي استعدادها، به زنداني تبديل ميشود كه در آن، ذهنها محدود و خلاقيتها خفه ميشوند. اين خودباختگي، تنها يك مشكل آموزشي نيست؛ بلكه يك بحران اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است. بحراني كه ميتواند به از دست رفتن سرمايههاي انساني، كاهش بهرهوري، افزايش بيكاري و در نهايت، تضعيف بنيانهاي جامعه منجر شود. اما چه عواملي اين خودباختگي را رقم ميزنند؟ در ميان انبوه چالشها و مشكلات، دو عامل بيش از همه به چشم ميخورند: هدايت تحصيلي اجباري و سوءمديريت. اين دو، همچون دو بال يك پرنده شوم، نظام آموزشي را به سوي نابودي داخلي سوق ميدهند. هدايت تحصيلي اجباري: تصميمي سرنوشتساز كه در سنين نوجواني و بدون توجه به استعدادها، علايق و خواستههاي واقعي دانشآموزان گرفته ميشود. دانشآموزاني كه به اجبار به سمت رشتههاي خاصي سوق داده ميشوند، نه تنها از تحصيل لذت نميبرند، بلكه احساس ميكنند كه زنداني يك انتخاب تحميلي هستند. اين اجبار انگيزهها را ميكشد، خلاقيتها را سركوب ميكند و استعدادها را به هدر ميدهد. گويي نظام آموزشي، به جاي پرورش باغبانان ماهر، به دنبال توليد انبوه كارگراني بيانگيزه است.
سوءمديريت: فاجعهاي كه ريشه در عدم شايستهسالاري و تصميمگيريهاي گعدهاي دارد. از برنامهريزيهاي غلط و ناكارآمد گرفته تا توزيع ناعادلانه منابع و فرصتها و انتصاب افراد در پستهاي كليدي، سوءمديريت در تمام اركان نظام آموزشي ريشه دوانده است. تصميمگيريهاي گعدهاي - كه در آن منافع شخصي و روابط دوستانه بر شايستگي و تخصص ترجيح داده ميشوند - باعث ميشود كه افراد در جايگاههاي تصميمگيري قرار بگيرند و سياستهايي اتخاذ كنند كه به جاي ارتقاي كيفيت آموزش، به دنبال حفظ منافع خود و گروهشان باشد. عدم شايستهسالاري، انگيزه افراد متخصص و دلسوز را از بين ميبرد و باعث ميشود كه نظام آموزشي از ظرفيتهاي خود به درستي استفاده نكند.
اين دو عامل، در تعامل با يكديگر يك چرخه معيوب را ايجاد ميكنند. هدايت تحصيلي اجباري، دانشآموزاني بيانگيزه و ناراضي را به نظام آموزشي تحميل ميكند و سوءمديريت، شرايط را براي اين دانشآموزان بدتر ميكند. در اين ميان، استعدادها به هدر ميروند، خلاقيتها سركوب ميشوند و نظام آموزشي به تدريج به سمت خودباختگي پيش ميرود.
اين امر نشاندهنده عدم وجود يك سيستم ارزيابي عملكرد صحيح، به حاشيه راندن نيروهاي متخصص و جوان و ناديده گرفتن ضرورت انطباق با تغييرات روز جهان است. استفاده از مديران ناكارآمد با تفكرات منسوخ شده، نهتنها مانع از ورود ايدههاي نو و خلاقانه به نظام آموزشي ميشود، بلكه باعث ميشود كه اين نظام از تحولات و پيشرفتهاي جهاني عقب بماند.
تحقيقات علمي نشان ميدهد كه با افزايش سن، تواناييهاي شناختي مانند انعطافپذيري شناختي (Cognitive Flexibility) كاهش مييابد. مطالعهاي كه در مجله «Human Brain Mapping» منتشر شده، نشان ميدهد كه انعطافپذيري شناختي در سالمندان با كاهش فعاليت در شبكههاي عملكردي خاصي در مغز مرتبط است (Xia et al., 2024). اين كاهش انعطافپذيري شناختي ميتواند توانايي افراد مسنتر براي انطباق با شرايط جديد و تغييرات را تحت تاثير قرار بدهد.
علاوه بر اين، مطالعات نشان ميدهد كه سرعت پردازش اطلاعات نيز با افزايش سن كاهش مييابد كه اين امر ميتواند توانايي تصميمگيري سريع و موثر را تحت تاثير قرار بدهد. اين عوامل ميتوانند منجر به تمايل بيشتر به حفظ وضع موجود و مقاومت در برابر ايدههاي نو در افراد مسنتر شوند. عدم شايستهسالاري و بازگشت افراد با وابستگي قومي و قبيلهاي به مسند قدرت، انگيزه افراد متخصص و دلسوز را از بين ميبرد و باعث ميشود كه نظام آموزشي از ظرفيتهاي خود به درستي استفاده نكند.
براي نجات نظام آموزشي از اين وضعيت، بايد اين دو بال شوم را شكست. بايد هدايت تحصيلي را اختياري و آگاهانه كرد. با استقرار نظام شايستهسالاري از تصميمگيريهاي گعدهاي جلوگيري كرد و افراد متخصص و دلسوز را در جايگاههاي تصميمگيري قرار داد. تنها در اين صورت است كه ميتوانيم نظام آموزشي خود را به نهادي سازنده، پويا و الهامبخش تبديل كنيم.
پژوهشگر فلسفه تعليم و تربيت ايران