اولويت حفظ ايران است
اصغر ميرفردي
به درستي ميتوان گفت كشور در شرايط خاصي قرار دارد و از نظر فضاي جنگي همسان با شهريور 1320 و از نظر اختلافات و چالشهاي درون ساختاري همسان با مرداد 1332 است. در چنين فضاي سختي كه اقتصاد و معيشت مردم هم در شرايط نامطلوب و حتي برزخي قرار دارد، برخي جريانهاي تندرو، بياعتنا به اين شرايط كه زندگي را به كام مردم تلخ كرده و فضاي آينده اقتصادي جامعه را گنگ و مبهم ساخته اند، وارد مدار مبارزه با دولت و طرفداران آن شدهاند و تهمت و توهين را به شديدترين اندازه وارد ادبيات خود كردهاند. از آغلپنداري تا تشبيه به شخصيتهاي چالشي صدر اسلام و حتي تهديد به استيضاح رييسجمهور و...، نمونههايي از چنين رفتارهايي است كه حتي از رسانه «ملي» با شور وافري نشر پيدا ميكنند. واقعا اكنون زمانه چنين بحرانسازي و تخريبهايي است؟ آيا مشكل كنوني جامعه مديران كنوني و سابق است يا ابربحرانهايي كه تماميت سرزميني كشورمان را تهديد ميكنند و امنيت، آرامش و معيشت ايرانيان را هدف گرفتهاند؟ آيا كساني كه دست به اين «جنجالسازي» ميزنند، دغدغه ايران را دارند يا نگران بخشي از كرسي از دست رفته خود در ميز قدرت هستند؟ در شرايط كنوني، اولويت قدرت اين گروه يا آن گروه اهميتي ندارد، آنچه اهميت دارد، برونرفت كشور از بحراني است كه امنيت و يكپارچگي كشور را تهديد ميكند، بحراني كه سوداي قدرت برخي افراد و گروهها باعث شده تا آن را درك نكنند و بدان نينديشند. جريان موسوم به دولت سايه و عقبه فكري آنها، همواره در اين كشور در ساختار قدرت و تصميمگيري حضور داشتهاند و وضعيت كنوني كشور را نميتوان مبرا از سهم آنها تحليل كرد. در اين روزها، با ناديده گرفتن شرايط بحراني كنوني و همچنين بدون ارزيابي منصفانه نقش خود در اركان تصميمگيري كشور در دو دهه گذشته، واژه مذاكره و تعامل را به عنوان واژهاي پليد و نحس معرفي ميكنند و در كنار چنين برداشتي از تعامل در عرصه بينالمللي و اتهامزني و ناسزاگويي به باورمندان رفع تنش، مشخص نميسازند كه چه جايگزيني براي آن دارند. بديهي است وقتي تعامل و مذاكره در يك اختلاف كنار گذاشته شود، درگيري و جنگ به ميان ميآيد.
ناگفته نماند كه در برخي موارد، رويارويي نظامي بيشتر با امريكا و غرب را فرياد ميزنند بدون توجه به اينكه چنين درگيريهايي چه دستاوردي براي كشور ما خواهد داشت. جريان تندرو برآنند زماني كه حتي در مشاركت پايين انتخاباتي، مورد اقبال راي مردم واقع نميشوند، به شيوههاي نامتعارفي اراده و ايده خود را بر اين جامعه تحميل كنند، حتي اگر ايدههاي آنها موجب خالصسازي درون جامعه شود و كشور را به درگيري با ديگر كشورها بكشاند. مهمترين اصل امر سياسي در عرصه بينالملل، شناخت و ارزيابي واقعبينانه شرايط خود و ديگر بازيگران جهاني است. اگر جز اين به سياست نگريسته شود، جامعه به ورطه ايدههاي آخرالزماني با سرنوشت ناپيدا ميافتد كه سرنوشت صفر و صدي در بر دارد و بديهي است كشوري چون كشور ما كه حتي يك همراه صادق و واقعي در منازعات بينالمللي ندارد، از چنين فضايي به شدت آسيب ميبيند. دل خوش كردن به قدرتهاي شرقي كه هيچ كمكي به ايران در جنگ اخير نداشتند و تخريب كنشگران داخلي و تعميق شكاف سياسي و اجتماعي داخلي، بدترين سناريويي است كه ميشد تصور كرد ولي در واقع در كشور ما اتفاق افتاده و همچنان با شدت تداوم پيدا ميكند. اگر بازيگران تندرو، به راستي دغدغه سرنوشت اين سرزمين و حفظ تماميت آن را ميداشتند، حاضر نميشدند سرنوشت آن را هزينه رقابتهاي سياسي براي دستيابي به سطوح بالاتر و بيشتر قدرت كنند. چنين فضاي تنشآلود داخلي آن هم در شرايط خاص كنوني، ترديد نسبت به صداقت و ماهيت برخي گروههاي سياسي را افزايش ميدهد، ضمن اينكه انسجام ملي را در وضعيت بحران كنوني به شدت تضعيف ميكند.