گفتمان مغفول و پارادايم ناشناخته
یوسف پزشکیان
شنبه ۲۶ مهر روزنامه وطنامروز در صفحه اول و دوم مطلبي منتشر كرده با قلم آقاي محمد رستمپور با اين عنوان: نگاهي به پيامدهاي ضعيفنماييهاي مسعود پزشكيان
آقاي رييسجمهور! بس كنيد
چند تا نكته درباره يادداشت فوق قابل تامل است:
1- در يك جايي از يادداشت به سخنان رهبري اشاره كرده كه «دوستاني از مسوولان كشور كه با مردم حرف ميزنند، راوي قدرت و امكانات كشور باشند...». مسوول چه كسي است؟ هر كس كه ميفهمد به اندازهاي كه ميفهمد، مسوول است. اگر نويسنده متوجه حرف رهبري شده است و خود را تابع رهبري ميداند، همين كاري كه ميكند خلاف نظر رهبري است، چون ميخواهد رييسجمهور را ضعيف نشان بدهد. اشكال و ضعفهاي رييسجمهور را به خيال خود گوشزد ميكند. همانطور كه در يادداشت قبلي گفتم نقد حتما خوب است و بايد از آن استقبال شود. اما خوبتر آن است كه منتقد به نقد خودش باور داشته باشد و به آن عمل كند.
2- «ضعيفنمايي» يعني دروغگويي. يعني از خود ضعيفهايي نشان بدهيم كه نداريم. تيتر انتخاب شده منصفانه نيست. رييسجمهور ضعيفنمايي نكرده، بلكه ضعفهايي را كه وجود دارد، بيان كرده است. وقتي ما بحران آب در كشور داريم و بدون مشاركت مردم امكان عبور از بحران را نداريم، انتظار دارند بگوييم ما در آب خيلي پيشرفته هستيم و نگران نباشيد مشكلي وجود ندارد؟
وقتي مشكل انرژي داريم، وقتي مردم مشكل معيشتي دارند و ناراحت و ناراضي هستند، همه چيز مرتب است؟
3- قبول وجود ضعف و اشكال گام اول اصلاح است. كسي كه اشكالات و ضعفهايش را قبول نميكند اصلا براي اصلاح اقدام نميكند. يكي از مهمترين اشكالات حكمراني ما تا به امروز اين بوده كه حقايق را صادقانه با مردم طرح نكردهايم يا از اساس كتمان كردهايم. بايد بدانيم كه در چه شرايطي هستيم تا واكنش خود را با شرايط موجود تطبيق بدهيم. اكنون زمان لالايي گفتن نيست، زمان بيدار شدن است.
4- نكته ديگر اختلاف در پارادايمهاي فكري است كه بايد در يك يادداشت مجزا به آن بپردازم. بهطور خلاصه پارادايم فكري دوستاني كه نقد كرده و دولت را به بيبرنامگي يا بيعملي متهم ميكنند با پارادايم فكري رييسجمهور فرق دارد. رييسجمهور برنامه دارد، افق دارد، اميد دارد و با تمام قدرت و توان تلاش ميكند؛ اما به دليل ضعف ما (بخش رسانهاي و روابطعمومي) فهم درستي از ديدگاهها و برنامههاي رييسجمهور حاصل نشده است.
رييسجمهور به اين قائل است كه براي حل مشكلات؛
۱- بايد از همه ظرفيتهاي حاكميتي استفاده شود. دولت، مجلس، قوه قضاييه، سپاه، بسيج، حوزه، دانشگاه، روحانيت، هياتهاي مذهبي و ...
۲- مردم صاحب كشورند و دلسوز به خود و سرنوشت خود هستند و بدون همكاري و كمك آنها مشكلات كشور حل نميشود. پس بايد پاي كار بيايند و مشاركت كنند.
۳- با نقشههاي تكراري و روشهاي تكراري نميتوان به نتايج متفاوت رسيد.
براي اينكه اين موتورها روشن و حركت ايجاد شود بايد ضربه بزنيم، داد بزنيم و يك جاهايي هل بدهيم. ماشينها خودشان بايد راه بروند. دولت قرار نيست ماشينها را بكشد.