به بهانه كنسرت مهماني كوچك علي قمصري
ميهمانياي به بزرگي شوق ميهمانان
فردين خلعتبري٭
ميهماني بزرگ بود، به بزرگي شوق ميهمانانت. به اندازه زماني كه با صدا كوتاه شد و به ارزشي كه از سر مهر به دست آورد. ميهماني بزرگ بود، بهخاطر دستي كه به تاييد بر شانه دوستي نهادي. آنكه تمام داشتهاش را براي ميزباني دريغ نميكند و در ظريفترين ظرف خانه ميگذارد، مگر ميشود ضيافتش كوچك باشد؟
ميهماني و سفرهاش وسعت دلهايي بود كه ساده دوستت دارند و نرمي انگشتانت بر زه جانشان را از شادي پر ميكند. ميهماني بزرگ بود، به خاطر خاطرهاي كه به خانهاي رفت و سري كه پر شد از نقطه، از سكوت و از فرياد. به بزرگي گمشدن، شايد و پيداشدن. بزرگ بود و بزرگتر، وقت صبوريت و گذشتن از مايهاي كه اندك اندك فراوان و با لبخند تقسيم شد. نتهايت را ميگويم كه بيدليل نيستند و آنكه مينوازدش قدرش را بايد بداند. سخت. سختتر. شاهدم ايستِ لحظهاي است. درنگ بيپايان بر گزارهاي كه نهادش بودي. متني كه همه را به عشقِ حاشيه اين روزها برد. به اشكهاي نهان، در امتداد روزهاي سر درگمي. هر چه ميگذرد، عبورت بيپردهتر است بر پرده و پشت هر پردهاي سكوتي منتظر. ضربِ آهنگت به تعداد ضربان قلبت است، ميدانم. ميزبان عزيز؛ ميزبان بعد، منتظر است. بشمار ٭ آهنگساز