• 1404 دوشنبه 19 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6186 -
  • 1404 دوشنبه 19 آبان

گزارش «اعتماد» از افزايش زنان موتورسوار

زنان سرزمینِ ایران در رکابِ باد

شفق محمد حسيني

قرمزِ گوجه‌اي، آبي آسماني، بنفشِ ياسي، زردِ قناري؛ اين رنگ‌ها چندي است خيابان‌هاي نه تنها تهران، بلكه شهرهاي ديگر را نيز آب و رنگي تازه بخشيده است. ديگر وسط حجم ترافيك و دود، تنها موتورسيكلت‌هاي غرق دود و سياهي را نمي‌بينيد كه برخي‌شان حتي ماه‌هاست رنگِ آب و دستمال را نديده‌اند، اين ميان موتورهاي بدون دنده و اسكوتر با رنگ‌هاي متنوعي در خيابان درحالي مي‌درخشند و برق مي‌زنند كه راننده‌هايشان هم تفاوت بسياري با ديگر موتورسواران دارند. زناني كه هرروز صبح، غير از خانه، موتورهايشان را هم آب و جارو مي‌كنند تا نه تنها زندگي كه وسيله نقليه‌شان هم از دور برق بزند؛ بدرخشد، چون خودشان  وقتي سوار بر موتورسيكلت خود ميان باد مي‌رانند و مي‌درخشند و به پيش مي‌روند. نه شاخ دارند و نه دم؛ فقط زناني هستند با جسارتي بيش و علاقه‌اي متفاوت؛ زنان موتورسوار. 

يك ترسِ مزمن، هميشه خلاقيت‌ها و جسارت‌هاي زنان را از كودكي دور زده است، به خصوص در نسل‌هاي قبل‌تر، زنان با اين ترس رشد كرده‌اند. در جامعه‌اي كه تاحدي هنوز زنان پشت رل‌نشين را هم برنمي‌تابد، ديگر چه رسد به اينكه در ركابِ باد و سوار بر انواع موتورسيكلت‌هاي دنده‌اي و اتومات، روزشان را شب كنند. زناني كه چنددهه قبل، براي پوشيدن يك شلوار شيش جيب يا به قول امروزي‌ها كارگو يا كوتاه كردن بيش از اندازه موهاي سرشان تا چند محله آن طرف‌تر بايد جواب پس مي‌دادند. همين مساله سبب شد در گفت‌وگو با اغلب زنان موتورسوار، مجبور به‌سانسور بخش مربوط به جزييات موتوري كه سوار مي‌شوند، شوم. اغلب به دليل ترس از كشف هويتشان به خصوص آنها كه موتور دنده‌اي سوار مي‌شدند، ترجيح دادند كه هيچ جزيياتي از نوع موتور و رنگش حتي بيان نشود. همين سبب سانسوري ناخواسته شد كه در درون همه زنان به نوعي زيست مي‌كند تا نتوانم به برخي از جزييات شخصي‌تر در روايت‌هاي اين زنان اشاره‌اي كنم تا خاطرشان آزرده نشود. ترس از گرفتن موتور و برخورد پليس با آنها، به خصوص در سال‌هاي قبل‌تر، جدا از خطري كه همه براي موتور راندن پيش‌بيني مي‌كنند، خود سبب شده است بسياري از زنان با وجود علاقه‌اي كه داشته و دارند، به سمت موتورسواري نروند. اما اين ميان عده‌اي جسارتي بيشتر به خرج دادند و حالا برخي زنان بيش از پنج سال است كه موتور مي‌رانند. هرچند هنوز حسرت موتورسواري به دل برخي كه يا خانواده‌هايشان اجازه نمي‌دهند موتورسوار شوند يا خودشان هنوز كمي ترس دارند، مانده است. اينجا اغلب مردم، موتورسواري را درحالي پرخطر مي‌دانند كه همه خيابان‌ها مملو از موتور است. باوجودي كه تعداد قابل‌توجهي از مردان كلاه ايمني به سر ندارند، زنان موتورسوار كه اغلب موتورهاي سبك را مي‌رانند، سعي در رعايت حداكثري قوانيني مي‌كنند كه دريافت گواهينامه موتورسواري را براي آنها قدغن كرده است. 

تا چند دهه قبل برخي حتي رانندگي زنان  را هم  برنمي‌تابيدند

تا يكي، دو دهه قبل‌تر حتي رانندگي زنان نيز خيلي رايج نبود. برخي همچنان حتي با وجود داشتن گواهينامه توسط اقوام از رانندگي منع مي‌شدند. يكي از نزديكانم بيش از يك دهه قبل با وجودي كه گواهينامه داشت ولي مي‌گفت مادرشوهرم مدام در گوش همسرم مي‌خواند كه «ماشين را نده دست زنت، اين دوتا بچه‌رو به كشتن مي‌ده.» زن درنهايت با وجود همه ترس‌هايي كه قوم شوهرش به جانش ريختند، راننده خوبي شد. اما برخي هم با زنان راه آمدند و راه را حتي براي موتورسواري آنان باز كردند. زن جوان ديگري كه يك فرزند دارد و مادرشوهرش طبقه بالاي خانه‌شان زندگي مي‌كند، موتور دنده‌اي را حدود 10‌سال است كه مي‌راند. شوهرش هم كه از فاميل خودشان بوده است، وقتي اشتياق زن را مي‌بيند، در جواب باقي اهل خانه مي‌گويد كه «دوست دارد ديگر، چكارش كنم؟» زن با موتورش در شهر مي‌چرخد و گاز مي‌دهد. شب‌ها هم در بازگشت از محل كارش، موتور را در حياط پارك مي‌كند. خودش مي‌گويد كه فيلم‌ها و تصاويري كه از موتورسواري‌اش به اشتراك مي‌گذارد، نه تنها سبب افزايش دنبال‌كننده‌هايش شده، بلكه به كسب و كارش هم رونق تازه‌اي داده است. او كه در محل كار خود بيشتر با زنان سر وكار دارد، مي‌گويد اين روزها زنان ساده‌تر از قبل مي‌توانند فعاليت‌هايي را كه تا چند سال قبل فقط به اصطلاح مردانه مي‌دانستند، انجام دهند و همه زنان ديگر هم تشويقش مي‌كنند و او را زني شجاع مي‌دانند كه الهام‌بخش ديگران است. 

موتورسيكلت‌هايي كه زنان انتخاب مي‌كنند اغلب از ميان موتورهاي اسكوتر و اتومات است، هرچند برخي هم دنده‌اي‌ها را ترجيح مي‌دهند، اما تعدادشان كمتر از زناني است كه موتورسيكلت اتومات سوار مي‌شوند. مهم‌ترين دليلش هم سبك‌تر بودن و يادگيري آسان‌تر استفاده از موتورهاي اتومات است. در همه موتورسيكلت‌ها، مخزن سوخت در روبه روي راكب قرارگرفته است كه در اسكوترها اين بخش به زير زين انتقال پيدا كرده است تا فضاي جلوي سرنشين بازتر شده و راكب بتواند جاي مناسب‌تري براي قراردادن پاهايش داشته باشد كه همين مساله به تسلط بهتر و راحتي نشستن براي زنان كمك بيشتري مي‌كند تا انتخاب يك اسكوتر برقي يا بنزيني كه از حدود سي ميليون تومان آغاز مي‌شود، برايشان جايگزيني سريع‌تر از استفاده از خودرو در خيابان‌هاي شلوغ شهر باشد. يكي از فروشندگان انواع اسكوتر به «اعتماد» مي‌گويد كه حدود 65درصد از خريداران اسكوتر زنان هستند. اغلب هم به دليل تردد در سطح شهر، انجام خريدهاي روزانه، رساندن فرزندانشان به مهدكودك يا مدرسه، به دليل حجم ترافيك و نبود جاي پارك مناسب براي خودرو، در رفت و آمدهاي محلي خود، در مسيرهاي كوتاه از اين وسيله نقليه استفاده مي‌كنند . 

با افزايش بهاي يك خودروي راحت و ايمن، برخي زنان ترجيح دادند كه كمي در باد جولان دهند و سوار بر راكبي شوند كه آنها را با سرعتي بيشتر به مقصد مي‌رساند. يكي از زنان موتورسواري كه سي و چهارساله است و چندماه بيشتر نيست اسكوتر خريده به «اعتماد» گفت: «باوجودي كه حتي گواهينامه رانندگي هم ندارم و اصلا علاقه‌اي نيز به آن نداشتم، اما از چند ماه قبل وقتي تعداد بيشتري از زنان را سوار بر اسكوتر در خيابان ديدم، تصميم گرفتم كه تجربه‌اش كنم. مهم‌ترين دليل من هزينه‌اي بود كه براي رفت و آمد به محل كار پرداخت مي‌كردم، به دليل خستگي زياد اغلب روزها با تاكسي‌هاي اينترنتي رفت و آمد مي‌كردم و اين مساله هزينه زيادي را به من تحميل مي‌كرد تا اينكه تصميم گرفتم موتور بخرم. موتور من هم اسكوتر بنزيني است. يك ماه اولي كه خريدم، كلاه نداشتم و تنها برخوردي كه پليس راهنمايي و رانندگي با من داشت، اين بود كه لطفا از كلاه استفاده كن و تا اين چندماه هم غير از آن هيچ برخورد ناراحت‌كننده‌اي نداشتم و اغلب هم از كنار پليس كه رد مي‌شوم مشكلي ندارم. آنها نگاه مي‌كنند، اما به روي خودشان نمي‌آورند. شايد هم به دليل اينكه تعداد موتورسواران زن بيشتر شده است، براي همه عادي شده است.»

دار و دسته  موتورسوارها

يك پنجشنبه كه حوصله‌اش سررفته بود، تصميم مي‌گيرد با موتوري كه تازه خريده است، دوري در اندرزگو بزند كه دسته‌اي موتورسوارِ زن را از دور مي‌بيند. آنها هم دست تكان مي‌دهند و به هم مي‌گويند، يك موتور‌سوارِ زنِ ديگر! همين شروع صميميتي زنانه مي‌شود كه زني تنها كه تنها رفيق همجنسِ نزديكش دورتر از تهران زندگي مي‌كرد و دورو اطرافش دوستِ نزديكي نداشت، حالا با چندصد زن موتورسوار كه در محله‌هاي اطرافش ساكن بودند، دوست شود. حالا دورهمي‌هايي هم در خيابان‌هاي تهران برگزار مي‌كنند؛ به بهانه تولد يكي يا ديداري هفتگي، حتي برخي صاحبان كسب و كارها  از آنها دعوت مي‌كنند براي افتتاحيه كافه‌اي يا يك رويدادي خاص مثلا چندهفته قبل به بهانه روز دختر دور هم جمع شدند و وجود اين زنان بركتي به رزق و روزي‌شان مي‌دهد. البته به دليل تعداد بالاي آنها در زماني مشخص و در يك مكان كه گاهي 40تا50 نفر هم مي‌شوند، در برخي مراكز خريد با آنها برخورد هم شده است. مثلا همين چندهفته قبل كه مقابل سام سنتر ايستاده بودند، چند مامور به آنها تذكر دادند- خودشان مي‌گويند برخوردِ چكشي ريز- كه چرا تجمع كرديد و موتورسواران هم به آرامي متفرق شدند و رفتند. خودشان مي‌گويند تنها كه باشيم، كاري ندارند اما تعداد كه بيشتر مي‌شود حساسيت‌ها هم افزايش مي‌يابد. اما آنچه مسلم است همه آنها از پس خودشان برمي‌آيند، چه زمين بخورند و چه توسط پليس راهنمايي و رانندگي توقيف شوند و حتي اگر بنزين تمام كنند. 

همين اتفاق اما سبب شد چند هفته پيش، به دليل ويديويي كه در شبكه‌هاي مجازي و رسانه‌هاي مختلف از آنها پخش شد، نگران شوند. اين زنان هربار كه پا در ركاب به خيابان قدم مي‌گذارند، نگرانِ توقيف موتور خود هستند، درحالي كه تنها روياهايشان را دنبال مي‌كنند و كاري هم به كارِ كسي ندارند. حواسشان هست كه قوانين راهنمايي و رانندگي را رعايت كنند و همه نيز كلاه ايمني به سر دارند. با اينكه در قوانين دريافت گواهينامه موتورسواري اشاره‌اي به آنها نشده است، اما خودشان آستين‌ها را بالا زدند و يكي‌يكي موتور خريدند و به دنبال علاقه‌شان رفتند. حالا در‌حالي بدون گواهينامه سوار موتورسيكلت‌هاي اتومات يا دنده‌اي مي‌شوند كه به گفته خودشان بيش از موتورسواران مرد حتي قوانين را رعايت مي‌كنند. قانون اما تا امروز تصميم نگرفته است كه بالاخره با وجود اينكه افراد مختلفي در دولت و نهادهاي مختلف تا همه اقشار جامعه موافق اعطاي گواهينامه به زنان هستند، به آنها گواهينامه بدهد. گويا هنوز شكستن اين تابو براي قانونگذاران سخت است. هرچند اين زنان هرگز اميدشان را از دست نداده‌اند و بسياري از آنها باوجود همه سختي‌ها و چالش‌هايي كه در موتورسواري با آن مواجه شدند، همچنان با جسارت و قدرت به دنبال مطالبه خود موتورشان را مي‌رانند و به پيش مي‌روند. 

قرارهاي  موتوري

حالا گروهي از زنان موتورسوار تهراني كه حدود 500 نفر عضو دارند، به صورت حرفه‌اي، با انواع موتورسيكلت‌ها كه اغلب اتومات هستند، به هم پيوند خورده‌اند و اين اتحاد روز به روز به جسارتشان افزوده است. با هم آخرهفته‌ها قرار مي‌گذارند و مي‌نشينند گوشه كافه يا رستوراني يا به خريد مي‌روند. ديگر حتي خيابان‌هاي اطراف گمرك هم كه وسايل و تجهيزات موتور مي‌فروشند، به ديدن زنان موتورسواري كه براي خريد كلاه ايمني يا بخشي از تجهيزاتشان به آنها سر مي‌زنند، خوگرفته‌اند. كسي دهانش از تعجب باز نمي‌ماند كه اين زن اينجا چه مي‌كند. آنها در دورهمي‌هايشان از تغيير رنگ موتور يا خريدن لباسي تازه، تا خريد كلاه و همه آنچه به يك زن موتورسوار مربوط است مي‌گويند؛ همان حرف‌ها و درد‌دل‌هاي زنانه‌شان، اين‌بار تنها در پستوي خانه يا كنج كافه‌ها نيست، بارِ زنانگي‌شان را اين موتورسيكلت‌ها هم بر دوش مي‌كشند. برخي‌شان آن‌قدر حساس هستند كه هر روز موتورشان را تميز مي‌كنند تا مانند خانه‌هايشان برق بزند! هرچه نباشد عصاي دستشان است! از اين خيابان به آن خيابان، از مهدكودك دختركشان تا بازار ميوه و فروشگاه و محل كار. وسطِ قرارها يكي رنگِ موتورش را دوست ندارد. ديگري از زمين خوردنش مي‌گويد. آن يكي از ترسي كه بعد از ديدن مامور راهنمايي و رانندگي داشت و نزديك بود بيفتد. اما همه‌اش ميان هراس و جسارتشان به قول خودشان ختمِ به‌خير مي‌شود. اين زنان چشم انتظار قانوني هستند كه آنها را ناديده گرفته است. حالا اميد دارند با جمعيتي كه مدام بيش از پيش مي‌شود، گوشه چشمي هم به آنها شود.  از اين‌ 500 موتورسوارِ زن، برخي هم موتور دنده‌اي و تعدادي هم موتورسنگين مي‌رانند. اغلبشان هم گروه يا كلوب‌هايي دارند كه در آن عضو هستند و با هم برنامه‌هايي را برگزار مي‌كنند يا براي موتورسواري گروهي در سطح شهر يا پارك و منطقه‌اي خاص مي‌روند. هر چند كه راكبان موتورهاي سنگين و دنده‌اي تعدادشان كمتر است و به همين دليل تمايلي به گفت‌وگو درباره خود و موتورشان ندارند. اغلب از ترس اينكه نكند برايشان مساله‌اي پيش آيد يا با آنها برخورد شود. آنها حتي حواسشان به پوششي كه دارند نيز هست تا بهانه‌اي دستِ مخالفانشان ندهند. اغلب با همان پوششي كه در سطح شهر تردد مي‌كنند، سوار موتور مي‌شوند. برخي هم از آن لباس‌هاي مخصوص موتورسواري به تن دارند كه گارد هم دارد تا از بدنشان بيشتر محافظت كند. البته دستكش‌هاي با طرح‌هاي مختلفي هم در بازار هست كه همه زنان علاقه‌مند به آنها نيستند و ترجيح مي‌دهند كه ساده‌تر باشند و به قول خودشان كمتر به چشم بيايند. آنها كه قيمت برايشان مهم نيست، ترجيح مي‌دهند حتي كلاه‌هاي ايمني‌شان را نيز از رنگ‌هاي زنانه انتخاب كنند كه مثلا يك كلاه ايمني مدل خرگوشي را بايد حداقل از 7ميليون تومان برايش هزينه كنند. قيمت لباس‌هاي مخصوص موتورسواري نيز متفاوت است. براي يك ست كامل كه شولدر، شلوار و محافظ گردن نيز دارد، قيمت‌ها از حدود 10 ميليون تومان آغاز مي‌شود كه هرچه برند بهتري باشد، بيشتر مي‌شود. اغلب زناني كه من ديدم اما به همان حداقل هزينه‌ها و پوششي معمول رضايت داده بودند. موتورسواران حرفه‌اي‌تر و صاحبان موتورهاي سنگين‌تر و به نوعي پرخطرتر، ترجيح مي‌دادند از پوشش‌هاي قوي‌تري كه لباس‌ها گارد هم دارند تا محافظت بيشتري داشته باشد، استفاده كنند. 

خبري از قضاوت‌ها و نگاه‌هاي گذشته نيست

طبق گفته خود زناني كه موتورسواري مي‌كنند ديگر خبري از آن نگاه و قضاوت‌هايي كه در گذشته، يعني حتي هفت هشت سال پيش از اين با زنان موتورسوار داشتند، نيست. شايد هنوز برخي موافق نباشند، اما اكثريت جامعه با زناني كه در باد جولان مي‌دهند و به گفته خودشان مسائل ايمني را هم رعايت مي‌كنند-خود من تا امروز همه زناني را كه در حال راندن موتور مشاهده كردم، كلاه به سر داشتند- موافق هستند. خودشان هم مي‌گويند كه قوانين را رعايت مي‌كنند و مانند برخي موتورسوارهايي كه حتي در پياده‌رو هم تردد مي‌كنند، نيستند. رعايت قوانين براي آنها اطمينان خاطري براي حضورشان نيز هست. 

اما تجربه همه افراد به يك شكل نبوده است، به خصوص در برخورد با پليس‌هاي راهنمايي و رانندگي. يكي ديگر از زنان موتورسواري كه پنج سال است سوار بر اسكوتر در خيابان‌هاي اطراف محل زندگي و كارش تردد مي‌كند، موتور‌سواري را مانند رانندگي مي‌داند كه فقط قلق‌هاي خاص خود را دارد كه اگر علاقه‌مند باشي، زود ياد خواهي گرفت و آن را يك مهارت مي‌داند كه ربطي به مرد يا زن بودن ندارد، مي‌گويد مردم با ما برخورد خوبي دارند و تشويق هم مي‌كنند، اما برخي پليس‌هاي راهنمايي و رانندگي، برخورد مناسبي با من نداشتند. يك‌بار كه صبح خيلي زود براي ورزش مي‌رفتم و همراهم نه پول نقد داشتم و نه تلفن همراه، پليس راهنمايي و رانندگي در اتوبان مدرس جلوي مرا گرفت و با من برخورد كرد، درحالي كه حتي كيف پول و مداركي همراهم نبود و مرا در شرايط نامناسبي قرار داد. 

زني ديگر كه بيش از يك دهه زندگي‌اش را صرف موتورسواري حرفه‌اي كرده است و تنها مي‌توانم به اين اشاره كنم كه موتور دنده‌اي سوار مي‌شود، طي دو جلسه موتورسواري را از برادر بزرگش ياد گرفت. هرچند موتورسواري را به دليل اينكه ايستايي ندارد، خطرناك مي‌داند، اما معتقد است كه ابتدا بايد آموزش ديد و مهارت‌هايش را آموخت. در همه اين سال‌ها، با كسي تصادف نكرده است، اما بارها اتفاق افتاده است مرداني كه از نظر قوانين راهنمايي و رانندگي مقصر هم بودند، با موتورش برخورد كردند، ولي تا متوجه شدند راكب زن است، چون مي‌دانستند قانون ناديده‌اش گرفته است و حقوقي ندارد، فراركرده‌اند. او مي‌گويد درگروه بزرگي از زنان موتورسوار عضو است كه خيلي از زنان به دليل اينكه به حقوق قانوني خود آگاهي ندارند و ترسي كه از گواهينامه نداشتن دارند، از آنها سوءاستفاده مي‌شود. در هفته حداقل يكي از زنان تصادف مي‌كنند كه حقوقشان توسط فردي كه با آنها تصادف كرده است، ناديده گرفته مي‌شود. 

اين زن كه كارمند نيز هست از تجربه سال‌هاي قبل‌تر و برخورد ديگران به خصوص در محل كارش دل خوشي ندارد: سال‌هاي اولي كه سوار موتور مي‌شدم، براي اينكه كسي موتورم را در محل كارم نبيند، موتور را چند خيابان دورتر قفل مي‌كردم تا اينكه يكي از حراست محل كارم مرا ديده بود و تهديد كردند كه اخراجت مي‌كنيم. قبل‌تر‌ها پليس هم چندباري مرا متوقف كرد و موتورم را به پاركينگ بردند، حتي دادگاه هم رفتم و تعهد دادم كه سوار نشوم . در سال‌هاي اخير كه زنان موتورسوار بيشتر شدند، ديگر در محل كارم نيز مرا پذيرفتند و حالا خودشان مي‌گويند موتورت را در پاركينگ پارك كن تا امن‌تر باشد. مردم 10‌سال پيش با تعجب ما را نگاه مي‌كردند، اما امروز خيلي فرق كرده است و همه تشويق مي‌كنند. در خيابان يا در جاده‌ها، دست تكان مي‌دهند و برخورد خوبي دارند. 

اغلب موتورسواراني كه ديدم، حداقل 25ساله و حداكثر 45‌ساله بودند. تنها زني سوار بر موتوري سرخ بيش از 60 سال داشت و آن‌قدر راحت با موتورش گاز مي‌داد كه دوستانش به قول خودشان كيف مي‌كردند. با لبخندش دل همه را در جمع چندنفره‌شان به دست آورده بود و از شوهرش مي‌گفت كه اصرار مي‌كرد سوار ماشين شود، اما زن اسكوتر با سه‌چرخ را ترجيح داده بود و در خيابان‌هاي نزديك محل زندگي‌اش، از بازار گرفته تا خانه دوستان و آشناها، در اتوبان و خيابان، در مقابل خودروها و موتورهاي ديگري كه راه را برايش باز مي‌كردند و برخي عكس و فيلم مي‌گرفتند و تشويقش مي‌كردند، سوار بر اسب خودش مي‌شد و مي‌تاخت. مي‌گويد وسيله راحتي است. تا امروز هم همه هوايش را داشتند و راه را برايش باز كردند. دوستش مي‌گويد كه من نمي‌توانم اين وسيله سنگين را تكان دهم! زن هم از آن خنده‌هاي كش‌دار تحويلش مي‌دهد و موتور را گوشه‌اي پارك مي‌كند. روبه من مي‌گويد «دختر يه كاري نكني فردا موتورمو ببرن!» 

اين ترسِ مشترك در نگاه و صداي همه زنان موتورسوار موج مي‌زند؛ ترسِ از دست دادنِ وسيله نقليه‌اي كه با عشق، سوارش مي‌شوند. هرچند براي تك‌تك‌شان چيزي بيشتر از يك وسيله نقليه است. از پشت سر زني زيباست، سوار بر ركابي به رنگِ زردِ قناري كه روياهايش را پرواز مي‌دهد و به روزمرّگي‌هايش از پشت موتور و سريع‌تر از هميشه

 سر و سامان مي‌دهد. موتورسواران زن، ريز‌ريز و در گذر زمان، تعدادشان بيش شد. نه تنها در تهران، در شهرهاي كوچك و بزرگ ديگر سوار بر موتور شهر را رج مي‌زنند و امور‌شان را مي‌گذرانند. حتي اگر مردم و قانون آنها را ناديده بگيرند، اما رد موتورهايشان در باد، بالاخره قوانين را براي آنها تغيير خواهد داد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون