ايران، تركيه و عربستان سعودي ميتوانند اعضاي جديد باشند
1+5؛ از مذاكرات هستهاي تا پرونده سوريه
گروه ديپلماسي|يكي از تحولات اميدواركننده در صحنه سياست بينالمللي در چند ماه اخير توافق نهايي با ايران بر سر برنامه هستهاي اين كشور بوده است. در حال حاضر در داخل امريكا حمايت كافي در كنگره براي تضمين اجراي برجام وجود دارد و در داخل ايران هم برجام مورد تاييد مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان قرار گرفته است. بنابراين ايران اكنون آماده اجراي برجام است. حصول توافق هستهاي در اواسط سال 2015 براي همگان يك امر تعجبآور بود. بسياري از كارشناسان اين حوزه پيشبيني دورهاي مذاكراتي بيشتر و همچنين تمديدهاي طولانيتر در اين مسير را كرده بودند. مخالفان توافق به دنبال تجديد مذاكرات و تشديد تحريمها عليه ايران و منحل كردن كل ساختار هستهاي ايران بودند. اين پيروزي موفقيتآميز مذاكرات هستهاي با ايران اين سوال را ايجاد كرده است كه آيا ميتوان از فرمول 1+5 با حضور امريكا، روسيه، انگليس، فرانسه، چين و آلمان براي حل پروندههاي ديگر نظير سوريه و اوكراين هم استفاده كرد؟ پيش از آنكه به جمع 1+5 ماهيت جهاني براي مذاكره در خصوص بحرانهاي جهاني بدهيم بايد به اين سوال پاسخ دهيم كه چه ويژگي منحصر به فردي اين ساختار را تا اين اندازه در مذاكره با ايران موفق كرده است؟ چه شرايطي منتج به حصول نتيجه در پرونده مذاكرات هستهاي ايران شد؟ چگونه چند دهه مذاكره به توافقي منتهي شد كه هرچند براي هركدام از طرفين كاملا رضايتبخش نيست اما مسيري به سمت جلو را باز ميكند و نه تنها به سود وضعيت معاهده منع تكثير تسليحات هستهاي در سطح جهاني خواهد بود بلكه پيروزي براي ديپلماسي در سطح عمومي هم محسوب ميشود.
فرمول 1+5 در سال 2006 به دست آمد، زماني كه پرونده هستهاي ايران براي نخستينبار به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع داده شد. از سال 2003 تا 2006 مذاكرات توسط تروييكاي اروپايي شامل انگلستان، فرانسه و آلمان پيش رفته بود. زماني كه شوراي امنيت رسما وارد گردونه پرونده هستهاي ايران شد، 5 عضو دايم هم به اين مذاكرات اضافه شدند. برلين هم با وجود آنكه عضو دايم شوراي امنيت نبود در اين گردونه مذاكرات با ايران باقي ماند. امريكا از ايده باقي ماندن آلمان در اين مذاكرات حمايت كرد چرا كه آلمانيها هم ارتباطهاي ديپلماتيك سودمندي با ايران داشتند. بايد تاكيد كرد كه اراده سياسي و نه فرم و شكل مذاكرات نخستين پيششرط براي موفقيت بود. هيچ چيز تغيير خاصي نكرد تا زماني كه باراك اوباما در امريكا به قدرت رسيد. وي در سال 2009 ميلادي دستهاي خود را به سمت ايران دراز كرد. زماني كه تلاشهاي اوباما براي نزديكي به تهران پاسخ نداد وي به رويكرد دوگانهاي مبني بر ديپلماسي و تحريم روي آورد. پس از انتخاب حسن روحاني در سال 2013، نشانههاي جنب و جوش بيشتري ظهور پيدا كرد: هم اراده سياسي و هم عزم لازم براي مذاكره در دو طرف به وجود آمد. اين مساله از اهميت فوقالعادهاي برخوردار بود. اوباما به يك پيروزي در حوزه ديپلماسي نياز داشت و دولت روحاني هم به دنبال از ميان برداشتن تحريمها بود. دو طرف با وجود اختلافها در حوزه غنيسازي اورانيوم و همچنين بازرسيها از تاسيسات نظامي ايران به مذاكرات ادامه دادند. در جريان اين مذاكرات هم رودرروييهايي ميان ظريف و جان كري اتفاق افتاد كه به پيشبرد مذاكرات كمك كرد. حقيقت اين است كه 1+5 در حقيقت فرمولي چندمليتي بود. با اين همه نتيجه اصلي در جريان مذاكرات ايران و امريكا با ميانجيگري عمان به دست آمده بود. اين مساله هم در مورد حصول توافقنامه موقت ژنو در سال 2013 و هم در جريان شكلگيري توافق جامع هستهاي در جولاي 2015 مصداق دارد. امريكا در اين مدت در حقيقت تنها ساير اعضاي 1+5 را مطلع از روند مذاكرات ميكرد و آنها را در حاشيه به شكل فعالي نگاه داشته بود. اين برداشت نبايد به اين معنا تلقي شود كه فرمول مذاكراتي 1+5 براي رسيدن به نتيجه نهايي ضروري نيست. برعكس، اين فرمول ميتواند چتر سياسي قابل قبولي براي ايران باشد كه تمايلي به مذاكره مستقيم با امريكا ندارد. بر همين اساس هم سعيد جليلي، مذاكرهكننده سابق ايران در پرونده هستهاي در مجلس ايران تاكيد ميكند كه ما هيچگاه با امريكاييها مذاكره نكردهايم بلكه مذاكره ما با 1+5 بوده است. موفقيت فرمول 1+5 ميتواند درسي به ما بدهد. حتي اگر اراده سياسي ايران و امريكا ضروري هم بوده باشد، حضور تمام اعضاي دايم شوراي امنيت در حقيقت گوياي تقويت و تاييد اين مذاكرات و توافق به دست شوراي امنيت بود. در اين مذاكرات اگر به دنبال اين بوديم كه اعضاي دايم شوراي امنيت بعدها به دلايلي توافق را تخريب نكنند بايد فضايي در اختيار آنها قرار ميداديم. اين بدان معنا نيست كه تمام اعضاي دايم بايد از اين پس در تمام مذاكراتها حضور داشته باشند بلكه به اين معناست كه بايد به آنها اين فرصت داده شود. اگر آنها از حضور سرباز بزنند بايد حق وتوي آنها در آينده در خصوص آن پرونده فوق از آنها سلب شود.
فرمول « ؟+1» يا «چند طرف + 1» نيز ميتواند ايده خوبي باشد به خصوص زماني كه كشور انتخاب شده يك بخش از مشكل يا طرفي باشد كه رابطه ديپلماتيك خوبي با يك يا هر دو طرف مورد مذاكره دارد. اين دقيقا همان نقشي بود كه آلمان در اين مذاكرات داشت. در خصوص پرونده سوريه گروه +3 ميتواند شامل ايران، تركيه و عربستان سعودي باشد. مذاكرات سوريه در وين كه هفته گذشته برگزار شد براي نخستينبار شامل روسيه، امريكا، ايران، تركيه و عربستان و البته با حضور اتحاديه اروپا بود. آن نشست نخستين نشستي در چند دهه اخير بود كه وزراي امور خارجه ايران و امريكا دور يك ميز با حضور سايرين در خصوص يك پرونده منطقهاي گفتوگو كردند. علاوه بر اين براي نخستينبار بود كه ايران و عربستان سعودي پس از گذشت 4 سال از بحران سوريه در خصوص اين پرونده به شكل مستقيم با هم ديدار كردند. اما سوال اينجاست كه چرا چين در آن نشست نبود؟ شايد به اين دليل كه امريكا پس از مذاكرات هستهاي با ايران از افزايش منافع چين در خاورميانه واهمه دارد. طبيعتا شرايطي كه منجر به موفقيت فرمول 1+5 در مذاكرات هستهاي شد نميتواند به راحتي در خصوص پرونده سوريه هم مصداق پيدا كند. اما درك اين مساله كه چه فاكتورهايي منجر به موفقيت مذاكرات هستهاي شد ميتواند به شكل گرفتن رويكردهاي ديپلماتيك كارآمد در حل بحران سوريه و ساير بحرانهاي بينالمللي آتي كمك كند.
نويسنده: تراجا كورنبرك، ديپلمات فنلاندي و عضو سابق اتحاديه اروپا و مسوول ميز ايران در اين اتحاديه.