فلاني و بهماني و بهرماني
سيد علي ميرفتاح
كاش ميتوانستم همچنان در لفافه حرف بزنم و سروته ستون كرگدن را با مجامله هم بياورم و با شيوه مرضيه يكي به نعل و يكي به ميخ قال قضيه را بكنم و تكليف را از خود ساقط كنم. وقتي هزينه حرف صاف و ساده بالا ميرود عقل حكم ميكند كه با شعر و مثال حرف بزنيم. اصلا مكانيسم دفاعي ضمير ناخودآگاه همين است كه در مواقع خطرناك تشبّه به ماهي كند و ليز و لطيف از دست دوست و دشمن دربرود... اما روزگار عوض شده. پردهها افتادهاند، حريمها شكستهاند، لفافهها كنار رفتهاند و بازار ركگويي و شمشير از روبستن و مستقيم حرف زدن داغ داغ شده است. متاع ركگويي چنان رونق گرفته كه متاعهاي سربسته كاسد شدهاند. . . وقتي طرف فرياد ميزند و ته حرفش را همان اول ميگويد شما به اجمال چه جوابيش ميخواهيد بدهيد؟ يك بار توي يك جلسهاي يكي راست در چشمم نگاه كرد و بعد از كلي بد و بيراه گفت «سوءتفاهم نشود، منظورم شماي نوعي نيست بلكه شخص خودت را ميگويم.» يك زماني طرف سخنراني ميكرد و به تلميح و اشاره درباره خانوادههاي قدرت و ثروت حرف ميزد و لمحهاي از فساد ميگفت و نميگفت، بعد مستمعين به هزار حدس و گمان دنبال نشانهها ميرفتند كه بفهمند آيا منظور فلانياست يا بهماني يا بهرماني... حالا راه افتادهاند به صراحت «مرگ بر هاشمي» ميگويند چطور ميشود همچنان خود را زد به آن راه كه انشاءالله رييس تشخيص مصلحت نظام را نميگويند؟ حتي زمان احمدينژاد كسي با اين لحن درباره هاشمي حرف نزد كه الان... احتمالا نامه حاجحسين آقاي فدايي را هم ديدهايد.
در مورد خيلي از مسوولان نميشود حرف زد چرا كه ميگويند فلاني منصوب رهبري است و تضعيف او كار خوبي نيست. سلمنا. اما خوب هاشمي را هم مگر نه اينكه رهبري بر تشخيص مصلحت گماردهاند؟ اين وسط چيزي هست كه شما خبر داريد و ما نداريم؟ من البته كارهاي نيستم كه بخواهم از هاشميرفسنجاني دفاع كنم. ايشان خودش از پس همه برميآيند، مدافع تمامقد هم دارند. عرضم اين است كه نيازي نيست در رقابت سياسي تا اينجا پيش برويم و تا اين حد رك و پوستكنده حرف بزنيم. حرف بزنيم؟ فحش بدهيم... اين چيزها كه من ميشنوم فحش است نه حرف و بحث. دعواي سياسي هم عين دعواي زن و شوهري است. به نظرم همه پردهها را نبايد هتك كرد. يك حرفهايي نبايد زد كه بعدا آدم نتواند توي روي هم نگاه كند. رقابت سياسي هيچ استبعادي ندارد كه روزي به رفاقت بينجامد، كما اينكه رفاقت سياسي هم به تجربه ديدهايم به رقابت ختم شده. زمان اصلاحات هم عرض ما اين بود كه وقتي ميگويي عاليجناب فلان، فردا كه آبها از آسياب افتاد نميتواني توي چشمش نگاه كني. البته وسعت مشرب هاشمي به حدي است كه بعد از يك مدت با همه كنار ميآيد و از حرفها و شعارها كينه به دل نميگيرد. سرد و گرم چشيده روزگار است و با اين كشمشها و مويزها گرمي نميكند و سردش نميشود. با اين همه من از اين همه صراحت ميترسم و فكر ميكنم براي كشور مضر است. حالا يك زماني صراحت در كف خيابان است، ميشود تحليلش كرد و از كنارش گذشت. يك زماني اين صراحت در روزنامهها و مجلههاست آن را هم ميشود به اقتضاي رقابت سياسي گذاشت. چون روزنامهها جايگزين احزاب سياسياند، عيبي ندارد اگر در كار سياست زيادهروي كنند. رقابت سياسي آداب خودش را دارد. ميشود تبليغ كرد و حتي حريف را از ميدان به در كرد اما فرصت رايگيري را نبايد از كسي دريغ كرد. نبايد طوري وانمود كرد كه اگر مردم به هاشمي و حاج حسنآقا و آن يكي حسن آقا راي دادند فاتحه همه چيز خوانده شده است. چرا؟ بالاخره گروهي اين گروهي آن پسندند و قوت و قدرت اين نظام هم همين است كه مردم بتوانند به هركسي كه دوست دارند راي بدهند. از هر چيزي ميشود نگران بود جز از راي دادن. مهم اين است كه مردم بيايند و راي بدهند به هر كسي هم كه راي بدهند خيلي كار خوبي كردهاند و جاي نگراني نيست اين القائات هم به نظرم بيشتر به «بههم زدن بازي» شبيه است. براي كانديداي مورد نظرتان تبليغ كنيد. خيلي نرم و هوشمندانه رقيبتان را هم تخريب كنيد اما راه را براي آشتي باز بگذاريد. يك كاري نكنيد كه اگر هاشمي راي بالا آورد و وارد خبرگان شد فكر كنيد همهچيز از بين رفته. بالاخره هاشمي از امريكا كه نيامده. جزو نسل اول انقلاب است .گيرم سليقهاش با شما نخواند، خوب نخواند. مهم اين است كه مردم امكان انتخابش را داشته باشند كه انشاءالله خواهند داشت. نظام مردمي يعني همين.