رفتار پلاك فردهايي كه روز چهارشنبه در خيابانهاي تهران ويراژ دادند
چرا هميشه منتظر قدم اول يكنفر ديگر هستيم؟
نازنين متيننيا / ميگويد: «اينها همه حرف است، چه فرقي ميكند؛ هوا آلوده شده. آنهايي كه بايد مراقب بودند، مراقب نبودند، حالا ماشين بيرون بياورم يا نه، از اين بدتر كه نميشود». جوان است و اين حرفها را در اعتراض من به شماره فرد پلاك ماشينش ميگويد. ماشين را خانه گذاشتم تا بيشتر از اين هوا را آلوده نكنم و از شانس، راننده آژانسي كه دنبالم آمده، پلاك ماشينش فرد است و بيخيال از آلودگي هوا كه هيچ، از مامور راهنمايي و رانندگي كه قرار است در خيابانها ناظر باشند و كنترل كنند، كوچه پس كوچهها را با سرعت ميرود و كمي هم از من و اعتراضم به پلاك ماشينش عصباني است. حرفي نميزنم و زل ميزنم به خيابان و ماشينهاي پلاك فرد را ميشمرم. يك، دو، سه... آنقدر زياد است كه شمارش از دستم درميرود و بيخيال ميشوم. ياد پست ايسنتاگرامي دوستي ميافتم كه صبح، در يك مسير كوتاه يك كيلومتري، از ماشينهاي با پلاك فرد عكس گرفته. 9 ماشين با پلاك فرد، در يك كيلومتر از يكي از اتوبانهاي تهران. 9 نفر، از آدمهايي كه احتمالا شبيه اكثريت مردم تهران، ريههاي پر از دود و سرب دارند و ممكن است گاهي سرشان گيج برود، حالت تهوع داشته باشند و نفس كم بياورند. شبيه همه مردم شهر كه هواي آلوده را نفس ميكشند، اما حاضر نيستند، كمي از سهم خود را بردارند و سرب در هوا پخش نكنند. آدمهايي كه احتمالا جوابهايي شبيه جواب راننده آژانس جوان دارند و حتما از اين آلودگي و عوارضش كلافه و عصبي هستند و حتي ممكن است در جمعهاي خودماني، شبكههاي مجازي، در صحبت با آدمهاي مختلف، گلايه كنند و بخواهند كه مديران و مسوولان و عوامل اين اتفاق، محكوم شوند. مثل هميشه و همه مشكلات كه انگار يكنفر ديگري مقصر آن است و سهم خود، فراموش ميشود، فرهنگ دسته جمعي ناخوشايندي كه هميشه مشكلات را هدف ميگيرد و كاري به چگونگي رفتار با مشكلات ندارد و چارهجويي و سهمبرداري از اتفاقها را حتي آخرين راهحل هم نميداند.در نهايت اينكه چرا كليشهترين سوژه هرسال زمستان ما روزنامهنگارها «آلودگي هوا» است، در ذهن سربزدهام گم ميشود و فقط يك سوال پررنگ باقي ميماند: «چرا هميشه منتظريم قدم اول را يكنفر ديگر بردارد؟»