راه ديگري نميشناسم
مهرداد احمديشيخاني
دو سال ديگر سي سال خواهد شد كه شغل اصلي من طراحي گرافيك است. آن روزها را خوب به ياد دارم، حرفهاي را براي امرار معاش انتخاب كرده بودم كه براي موفق شدن در آن بايد تبحري خاص داشته باشي. آن موقعها، يك طراح گرافيك كسي بود كه بايد ميتوانست ايدهاي را كه در ذهن دارد، خودش هم به نتيجه برساند و به عبارتي گرافيست بودن جداي از توانايي انجام يك اثر گرافيك نبود و گرافيست بايد براي ايدهاي كه در ذهن پرورانده بود، شيوه اجرايش را هم پيدا كند، از همين رو خيلي وقتها ايده يك اثر همان روش اجراي اثر بود. مثلا به ياد دارم تعدادي از كارهاي موفق چيزي نبود جز انجام موفق يك تكنيك بصري. براي نمونه، بودند آثاري كه با «پوستريزه» كردن تصوير ساخته شده بودند. براي توضيح بگويم كه پوستريزه كردن يعني تبديل يك تصوير به چند سطح رنگي قابلتفكيك از هم، بهگونهاي كه يك عكس كه بينهايت رنگ غيرقابل تشخيص از هم داشت، تبديل شود به فقط سه يا چهار سطح رنگي قابل تفكيك. انجام دقيق و موفق اين كار در آن روزها هم كاري وقتگير و هم هزينهبر بود و احتياج به تاريكخانه عكاسي و تجهيزات مربوط به آن داشت. همين بود كه خيلي وقتها، ايده چيزي غير از خود اجرا نبود و نتيجه اينكه گرافيك يك توانايي خاص ميشد كه هر كسي را قدرت ورود به آن نبود، چرا كه داشتن تواناييهاي تكنيكي شخصي امري بسيار ضروري و نداشتن آن، گرافيست بودن را غيرممكن ميكرد. اين بود تا زماني كه جعبه جادويي به نام كامپيوتر و نرمافزارهايي براي اجراي آثار گرافيكي پاي به صحنه گذاشتند و به سرعت آن تواناييهاي ويژه كه بسياري را گرافيست كرده بود، بياثر شدند. ديگر پوستريزه كردن موفق يك عكس، كه گاهي زماني چندروزه را طلب ميكرد تبديل شده بود به دستور انجام يك فرمان ساده در اين جعبه جادو، فرماني كه در كسري از ثانيه صورت ميگرفت و اگر پسند نميافتاد، در كسر ثانيهاي ديگر، نتيجهاي ديگر را ارايه ميكرد. اينجا بود كه به سرعت توانايي تكنيكي، ديگر يك عامل برتري در حرفه محسوب نميشد و كافي بود هر كس كامپيوتري داشته باشد و نرمافزاري بداند تا توان اجراي بسياري از آثار اساتيد پيشين را داشته باشد. با اين اتفاق بحث و جدلي طولاني و گاه بيسرانجام نيز درگرفت كه گرافيست كيست؟ و آيا به صرف اينكه يك نفر ميتواند با نرمافزار به ساخت يك اثر مورد قبول سفارشدهنده اقدام كند، او را در زمره طراحان گرافيك قرار دهد يا خير؟ و اصطلاحا آيا هر «فتوشاپكار»ي را ميتوان طراح گرافيك ناميد؟ در ميان گرد و غبار اين جدل بيپايان كه «گرافيست كيست» اما، آن «فتوشاپكار» سفارش خود را ميگرفت و كار را انجام ميداد و سفارشدهنده نيز راضي و خوشحال، هزينهاي ميپرداخت و پي كار خود ميرفت. در اينجا براي آنكه به برخي برنخورد كه چرا ميگويم «فتوشاپ» و از نرمافزارهاي ديگر اسمي نميآورم پوزش ميطلبم و ميگويم فرقي نيست، شما بگوييد «كورلكار» يا «اينديزاينكار»، تفاوت نميكند، نرمافزار، نرمافزار است، مساله اين است كه بحث و جدل جاي ديگري است. بحث آنجاست كه طراح گرافيك انتظار دارد سفارشدهنده به توانايي او باور داشته باشد و بين يك اثر گرافيكي كه بر اساس ايدهاي بسامان، سرانجام يافته با يك اجراي نرمافزاري تفاوت قايل شود كه البته بخش بزرگي از سفارشدهندگان چنين تفاوتي را اصلا به رسميت نميشناسند.
تقصير از كيست؟ از آن اُپراتور مسلط به نرمافزار است كه گوش به فرمان سفارشدهنده، رنگها و فيلترهاي مختلف را با فونتهاي جور واجور كنار هم ميگذارد و هرچه سفارشدهنده ميخواهد مو به مو اجرا ميكند؟ يا آن سفارشدهندهاي كه زود ميخواهد و ارزان ميخواهد و اطاعت و حرف گوشكن ميخواهد؟ يا آن طراح گرافيكي كه داد از زيباييشناسي و منطق بصري ميزند و گوش شنوا كمتر مييابد؟
بارها براي همكارانم گفتهام و در يادداشتهاي مكررم نوشتهام كه گرافيك يكي از حلقههاي زنجيره اقتصاد است و همين كه ميپرسيم «چرا يك اُپراتور كه فقط استفاده از نرمافزار را ميداند و سررشتهاي از گرافيك ندارد مقبول سفارشدهنده ميشود.» پرسشي در حوزه اقتصاد است و پاسخ آن را نميتوان يافت، جز در همين حوزه. در كشور ما دو سفارشدهنده مشخص وجود دارد، يكي بخش دولتي و ديگري بخش خصوصي. بخش دولتي كه پشتش به بودجه نفتي است و وقتي نفت داشته باشد بين برخي كه ما جزوش نيستيم با سفارش كار بذل و بخشش ميكند و پول نفت كه نباشد، دچار چه كنم چه كنم ميشود. براي بخش خصوصي هم كه قِران به قِرانش حساب و كتاب دارد و تا مطمئن از دو ريال سود نباشد، دهشاهي خرج نميكند. پس ميماند اينكه يا خودمان را يك جوري به شير نفت بچسبانيم، كه بسياريمان بلد نيستيم، يا نشان دهيم كارمان براي سفارشدهنده بخش خصوصي منفعت به همراه دارد و اگر كارش را به ما بسپارد، نفع خواهد برد. غير از اين اما من راه ديگري نميشناسم.