قرار بود اپراي مولانا را كه من نوشتهام كارگرداني كند...
لوريس چكناواريان
كارگردان
رشته من موسيقي است و طبعا نميتوانم بگويم متخصص سينما هستم و سينماي جهان را ميشناسم. اما با كارهاي عباس كيارستمي آشنايي داشتم. راستش را بخواهيد يك بار از من خواست براي يكي از فيلمهايش موسيقي بنويسم. فيلم را كه ديدم گفتم اين فيلم نيازي به موسيقي ندارد. آنقدر شاعرانه و زيباست كه خودش موسيقي است. به گفته خودش آن موقع ناراحت شده بود، چون فكر كرده بود من نميخواهم برايش موسيقي بنويسم و باز هم به گفته خودش بعدتر متوجه حرفم شد. اين موضوع را خود ايشان يكبار در يك مهماني گفتند. البته بقيه آثارش هم تقريبا بدون موسيقي يا شايد هم بدون تاكيدي خاص بر موسيقي هستند.
اما يكي از افسوسهاي من درباره همكارياي است كه متاسفانه ميسر نشد. حدود سه سال پيش آقاي ايوبي به من سفارشي درباره اپراي مولانا داد. اثري كه قرار بود من آن را بنويسم و عباس كيارستمي آن را كارگرداني كند. من نوشتم و چندين بار هم با آقاي كيارستمي صحبت كرديم. آخرين بار چند ماه پيش بود كه گفت كسالت دارد و شايد از ايران برود. قرار شد وقتي برگشت با هم صحبت كنيم كه البته اين فرصت براي هميشه از دست رفت. كيارستمي البته قبلتر در فرانسه اپرايي را كارگرداني كرده بود. من واقعا افسوس ميخورم كه اين همكاري اتفاق نيفتاد.
كيارستمي شخصيت بسيار بزرگي بود. او در بسياري رشتهها مثل نقاشي، عكاسي و... و البته در صدر همه با سينما آشنايي داشت و در همه اين آثار نوآوري را پيشه كرده بود. خودش هم آدم سادهاي بود. خودش بود. خيلي ساده بود. با همه اين سادگي اما بزرگ بود. جهاني بود و مگر جهانيتر از او چه كسي را داريم؟ در كشورهاي مختلفي فيلم ساخت، با هنرمندان مختلفي كار كرد و جوايز بزرگي كسب كرد. اما اگر بخواهم يك چيز درباره خودش بگويم كه در ذهنم مانده و ميماند، در يك كلام سادگياش بود. كسي با آن دانش، تجربه و جايگاه بسيار ساده بود.