باقاليپلو با ريودوژانيرو اضافه
سيد علي ميرفتاح
عجيب است كه چند عادت زشت، هيچ رقمه از سرمان نميافتد. با اينكه اكثرا
خورد و خوراكمان بهتر شده و دسترسيمان به پلو و چلو آسانتر شده، معذلك به وليمههاي عزا و عروسي كه ميرسيم از خود بيخود ميشويم. يك زماني جوجهكباب ارج و قربي داشت و قاطبه ملت دير به دير به وصالش درميآمدند. حالا اما جوجهكباب چنان زير دست و پا ريخته كه به ديفالت ناهار ادارهجاتيها درآمده. با اين حال خدا نكند در عروسيها، مهمانداران ديس جوجه بگردانند. يكباره مهمانها از خود بيخود ميشوند، ملاحظه كت و كراوات را كنار ميگذارند و با تمام توان به مقابله جوجه ميروند. بشقابي مملو از باقاليپلو با گوشت بره و جوجهكباب، بهعلاوه سالاد و ژله و نوشابه، نبايد برايتان تصوير غريبهاي باشد. عروسي اعياني هتلهاي گرانقيمت هم رفته باشيد چنين بشقابهايي در حال فيضان و فوراني را ديدهايد... خيلي عجيب است كه در اين روزگار، حرصمان در هنگام سرو شام نميخوابد. هفت روز هفته هم اگر تيهوكباب كنيم و بخوريم، باز در عروسي، به بال كبابي برسيم، توان خودداري نداريم. بال كبابي به كنار، حتي مقابل سس سالاد هم از خود بيخود ميشويم و كارمان با ديگر مدعوين به زد و خورد ميانجامد. واقعا جاي درنگ و مطالعه دارد كه چرا در برابر سفره گسترده چنين بيتاب و توان ميشويم و قدرت انتخابمان را به چالش ميكشيم. من با خيليها حرف زدهام؛ ترجيحشان اين است كه صاحبخانه يك پرس كوبيده جلوشان بگذارد و اينها را از مصيبت انتخاب و چرخيدن دور ميز شام برهاند. هيچ باري سنگينتر از بار اختيار و انتخاب غذا نيست... علاوه بر غذا در برابر سفر خارجي هم ما وضعيت رقتباري داريم. سالي 10 تا سفر هم برويم باز به سفر دولتي كه برسيم، خون جلوي چشممان را ميگيرد و ناخواسته وارد رقابتي نفسگير ميشويم و به هر جانكندني هست خودمان را در ماموريت ميگنجانيم. يك زماني سفر خارجي رويايي دستنيافتني بود و تا همين سوريه رفتن هم كلي دنگ و فنگ داشت، طبيعي بود كه كارمندان براي ماموريت خارج از كشور با هم رقابت كنند و بسياري از خفت و خواريها را به جان بخرند. واقعا قابل درك است كه چرا در دهه 60 سفر خارجي چنين مغناطيس فريبندهاي داشت. حتي ديده شده كه بعضي از كارمندان يكديگر را لو ميدادند و زيرآب همديگر را ميزدند تا به هر مصيبتي هست خود را در ليست پرواز جا دهند و حق ماموريت دلاري بگيرند. امروز اما فرق كرده و حتي اكثر طبقه متوسط سالي يكي، دو بار به تركيه و امارات ميروند. لااقل خيلي از آدمهايي كه من ميشناسمشان، همينها كه در دهه شصت شيراز و اصفهان رفتن برايشان يك رويا بود، الان در دهه نود، سالي دوبار آنتاليا و ايروان ميروند و به هايسيزن كمتر، رضايت نميدهند. رفيقي داشتم كه اواخر دهه 60 اجيري ميرفت كيش ذوقمرگ ميشد، حالا در معيت خانواده تعطيلاتش را در نيس ميگذراند. نوش جانش. با اين همه هنوز حرص و طمع اكثريت براي سفر دولتي نخوابيده. شما يك نگاهي به مسافرين محترم ريودوژانيرو بيندازيد؛ اسم مربي بختبرگشته را خط زدهاند كه خودشان بروند... نه يك كلمه زبان بلدند، نه ميتوانند ملتي را نمايندگي كنند، نه هنري از دستشان برميآيد، نه از ورزش اطلاعي دارند... هيچ. منتها خود را به آب و آتش زدهاند كه بروند ريو و شلوارك بپوشند و در آن گرما و ازدحام تزكيه نفس كنند. خدا قبول كند ازشان. طرف به مربي گفته اينها كه رتبه نميآورند، بيخود خودت را به زحمت نينداز، بنشين همينجا زير كولر و براي خودت صفا كن تا به جاي تو، من شخصا اين رنج سفر را بر خودم هموار كنم و به سختي و صعوبت، خودم را برزيل برسانم و تجربيات گرانبهايي كسب كنم كه فردا به كار فدراسيونم خواهد آمد... ما بيخودي سرگرم يونيفرم هيات ايراني شدهايم و از چيزي كه جريان دارد، غافل شدهايم. برزيل هم شده عين جشنواره كن. يادتان هست همين چند سال پيش معلوم شد 70 نفر قطار شدهاند و با پول دولت خود را رساندهاند كن؛ نه يك كلمه فرانسه بلدند، نه يك كلمه انگليسي، نه از سينما سررشته دارند... هيچ. واقعا وقتش رسيده كه دولت به اوضاع فدراسيونهاي ورزشي سامان بدهد. الان كار و كردارشان و نوع مواجههشان با ريو بهشدت شبيه همين عزيزاني است كه در برابر ميز وليمه از خود بيخود ميشوند و نميدانند اول كرمكارامل بخورند يا آب هندوانه. نميدانند فسنجان را روي چلو بريزند يا روي سس مايونز....