«اعتماد» گزارش ميدهد
شما اگر جاي شخصيتهاي فيلم فروشنده بوديد، چه ميكرديد؟
انتقام يا بخشش
مساله كدام است؟
غزل حضرتي
صداي پيرمردي ترحمبرانگيز در زمينه شنيده ميشود: «وسوسه شدم» سالن يكه ميخورد از اعترافي كه به گوش ميرسد، همه ذهنها فلاشبك ميزند به صحنه ورود غريبهاي به خانه، شيشههاي خرد شده كف حمام، ردپاي خوني مردي در پلهها، شكستگي سر و صورت رعنا به خاطر مقاومتي كه در برابر مرد غريبه از خود نشان داده و ترسي كه ديگر هميشه با اوست.
حريم خصوصي، از جمله مباحثي است كه در سالهاي اخير، نقل محافل زيادي شده. ورود افراد به اين حريم با اشكال گوناگون ميتواند تعريف شود، اما در غيرقابل تحملترين شكل آنكه تجاوز فيزيكي تعريف ميشود، آسيبهايي رواني در افراد ايجاد ميشود كه تا حدود زيادي ميتوان آنها را غيرقابل رفع دانست. مواجهه افراد با اين مقوله، بستگي مستفيم به فرهنگ برآمده از آن دارد، فيلم سينمايي فروشنده، با پرداختن به اين موضوع، سعي دارد رفتاري را به جامعه نشان دهد كه دور از واكنشهايي است كه تا به حال ديده و شنيده. جامعهاي كه در مواجهه با مسائل ناموسي خشونت از خود نشان ميدهد و ترجيحش برخورد روشنفكري نيست. نحوه برخورد دو شخصيت زن و مرد داستان با اين مساله متفاوت است، تفاوتي قابل لمس كه براي برخي افراد جامعه قابل درك نيست. راهي چند منطقه از شهر شديم تا با بينندگان فيلم درباره واكنشهايشان حرف بزنيم، آدمها با سن و جنس متفاوت، تحصيلات و نگرش متفاوت، واكنشهاي متفاوتي به اين مساله داشتند. اينكه افراد خودشان را به جاي شخصيت زن يا مرد فيلم بگذارند و از واكنشهايشان حرف بزنند، كار سختي است. خيلي از آدمهاي اين شهر، در مواجهه با اين مساله، دست به خشونتي افراطي ميزنند، علت خيلي از قتلها مسائلي از اين دست يا به اصطلاح مسائل ناموسي است، مردهاي ايراني را شايد همه به با غيرت بودن بشناسند و غيرت را در خشونتي عريان در مواجهه با تعدي به حريم خصوصي زنان زندگيشان. اما مردهاي زيادي بودند كه وقتي از سالن سينما بيرون آمدند، نه تنها اصلا احساس نميكردند شخصيت مرد فيلم فروشنده به متجاوز به زندگي همسرش، عاري از غيرت است و واكنشش منفعلانه بوده، كه اگر خودشان هم به جاي او بودند همين رفتار را ميكردند. شكي نيست كه با ديدن فيلم فروشنده، اين تاثير در مخاطب ايجاد ميشود كه شايد واكنش درست در همين اندازه است و نه بيشتر. اما زنها و مردهايي كه فيلم را ديدند، در سه نقطه متفاوت پايتخت، نظراتي متفاوت داشتند از آنچه از جامعه سنتي ايران انتظار ميرود. شايد جامعه در مرحله گذار باشد از سنتي محض به بلوغي كه در آن شاهد واكنشهاي پختهتري بشويم.
سيلي آخر را نميزدم
موزه سينما در باغ فردوس و سينما فرهنگ، سالنهاي نمايش در منطقه يك شهرند كه هنگام پايان فيلم، كنار در خروجيشان حاضر ميشوم. نخستين زوجي كه بيرون ميآيند، آرش و آرزو، دختر و پسر جوانياند كه فيلم را دوست داشتند، اما نظراتشان درباره واكنش «عماد» و «رعنا»، زن و مرد اصلي فيلم، با آنچه ديدند فرق دارد. آرش خودش را جاي عماد ميگذارد و ميگويد: من قطعا واكنشم متفاوت بود. تا قبل از واكنش نهايي عماد، كارش را ميپسنديدم، اما اگر جاي او بودم كار آخر را انجام نميدادم. او خانواده پيرمرد را به خانهاش كشانده بود، همين كافي بود براي اينكه او متوجه زشتي كارش شود. نياز به سيلي آخر نبود.
عماد در فيلم برخلاف خيلي از افراد سنتي كه در هر واقعهاي كه منتسب به همسرشان باشد، حتما او را يكي از مقصران ميدانند، هيچ گناهي را متوجه همسرش نميداند، حتي او را متهم به بياحتياطي نميكند. آرش با عماد هم عقيده است: هرگز همسرم را متهم به كوتاهي و قصور نميكردم.
آرش معتقد است كليشه مرد با غيرت ايراني تنها متعلق به مردان ايراني نيست، همه جاي دنيا اين واكنش را نشان ميدهند، شايد هم واكنش بدتري نشان دهند. او هيچوقت عماد را آدم بيغيرتي نميداند، برعكس معتقد است: فيلم ميخواهد تغييري در پيشنويس ذهن افراد ايجاد كند و تا حدودي هم موفق بود.
آرزو اما وقتي خودش را جاي رعنا ميگذارد، مخفيكاري نميكند اما پيش پليس هم نميرود. معتقد است: پليس نميتواند تغيير مثبتي ايجاد كند. اگر مجرم را پيدا كند و به مجازات برساند هم تغييري ايجاد نميشود. من هم ترجيح ميدهم مساله را درون خانوادگي حل كنيم و به بقيه نگوييم، حتي پليس.
بدون شك به پليس شكايت ميكردم
سه زن ميانسال بيرون از سالن سينما، كنار غرفه موسيقي ايستادهاند تا هوايي تازه كنند، صداي موسيقي بشنوند و سيگاري دود كنند. صداي خواننده از توي غرفه موسيقي ميآيد: «لبهايم را ميخنديدي چشمانم را ميباريدي» همينطور كه هواي خنك پاييز موهايشان را توي صورتهايشان ميريزد، درباره فيلم حرف ميزنند. وسط گعده سه نفره شان ميپرم و ميخواهم بگويند چه ميكردند اگر جاي رعنا بودند. مهشيد، منتخب دو نفر ديگر است در جواب دادن، همانطور كه دود سيگارش را بيرون ميدهد، ميگويد: اگر جاي زن داستان بودم، صد در صد واكنشم خيلي قويتر و محكمتر بود. حتما به پليس مراجعه ميكردم تا متهم را دستگير كنند و به مجازات برسد.
يكي از همراهانش ميگويد: «اما پليس كاري نميتواند بكند، در امريكايش هم سالانه هزاران زن مورد تجاوز قرار ميگيرند، اما به كسي چيزي نميگويند.» انگار ميخواهد بگويد بهتر است به كسي چيزي نگوييم، سكوت كردن بهتر است. اما مهشيد همچنان مصر است به حرفش و ميگويد: مساله اين است كه اگر جلوي اين آدمها گرفته نشود، اين قضايا تكرار ميشود. شايد براي خيلي از زنها واضح نباشد كه به پليس مراجعه كنند، اما من براي خودم و بقيه اين كار را ميكردم كه تكرار نشود. مهشيد فوق ليسانس مديريت بيمارستاني دارد، همانقدر كه واكنش عماد را تاييد ميكند، واكنش رعنا را زير سوال ميبرد و ميگويد: فيلم اصلا نگرشم را عوض نكرد. رعنا سكوت كرد، در حالي كه نبايد سكوت ميكرد. شوهرش هم چون آدم فرهنگي بود و از كلاس بالاي جامعه بود، رفتار ملايمتري داشت. هر سه نفر خانمها ميگويند: كاري كه عماد كرد را هر مرد ايراني ديگري هم ميكند. واكنش او واكنش يك مرد باغيرت بود.
درجا طرف را ميكشم
فيلم تمام شده و مردم در پاركينگ سينما در حال خروج از محوطهاند، گروه 10 نفرهاي از دختران و پسران جوان دور هم ايستادهاند و فيلم را تحليل ميكنند. چهرههايشان به بيشتر از دهه 70نميخورد. حامد، 22 ساله است و با صداي بلند دارد حرف ميزند و ميخندد. جمع را اداره ميكند و وقتي از او ميپرسم اگر جاي عماد بودي چه ميكردي، جا ميخورد اما در جا ميگويد: ميكشتم. همه به حرفش ميخندند، اما حامد شوخي ندارد. ميخندد اما تاييد ميكند كه جدي گفته و در مواجهه با مساله ناموسي، آدم ميكشد. نيوشا، دانشجوي معماري است، يكي از دختران 20 تا 22ساله جمع 10 نفره. از واكنش عماد و رعنا عصباني است و ميگويد: عماد بايد آبرويش را جلوي خانوادهاش ميبرد. زنش به حال روحي رواني بدي مبتلا شده بود، حداقل كاري كه ميتوانست بكند اين بود كه آبرويش را ببرد، يك سيلي كافي نبود. عماد اصلا غيرت نداشت.
خودش را جاي رعنا ميگذارد و ميگويد: اگر جاي رعنا بودم نميبخشيدم. نبايد ميگذشت، نبايد به شوهرش ميگفت كه بگذرد. خيلي كوتاه آمد. اصلا چرا بايد فيلم آموزش گذشت در اين زمينه بدهد؟ چرا هر اتفاقي افتاد بايد گذشت كنيم؟
دختران ديگر جمع هم با نيوشا هم عقيدهاند، الهام ميگويد بايد پيش پليس ميرفت، وقتي قضيهاي اتفاق افتاده باشد، ديگر ترس از آبرو اهميتي ندارد. شايد يكسري خانوادهها هنوز سنتي فكر كنند اما نسل ما تاييد نميكند. ما جرات دفاع از خودمان را داريم، اصلا درستش هم همين است كه از خودمان دفاع كنيم.
حامد هم همچنان بر عقيدهاش استوار است، ميگويد: دل هيچ كدامشان نبايد ميسوخت، بايد آبرويش را ميبردند، به خانوادهاش ميگفتند. آن مدلي كه پيرمرد مرد، راحت مرد، بايد آبرويش را ميريخت و ميمرد، آن موقع بهتر ميشد. من كه باشم سر صحنه طرف را ميكشتم، لهش ميكردم، البته همسرش هم بياحتياطي كرده. اما عماد بيغيرت نبود، اگر بود اصلا دنبالش نميرفت. گذشتي كه در فيلم نشان ميدهند، الكي است، من نديدم كسي گذشت كند.
واكنش عماد بيش از حد انتظارم بود
پرديس كيان، يكي از جنوبيترين پرديسهاي شهر است، جايي بين اتوبان نواب و ميدان بهمن. زوج جواني از سالن سينما بيرون آمدهاند، «آرام» 30 ساله است و دومين بارش است فيلم را ميبيند و «ياسر» نخستين بار. آرام ميگويد: براي همه زنان جامعه ما شبيه و خفيفتر از اين مسائل پيش آمده، براي خود من بارها مزاحمتهايي ايجاد ميشد كه دوست نداشتم به كسي بگويم، حتي به مادر و خواهرم. به برادرم كه اصلا نميگفتم نه به خاطر اينكه ترس از آبروريزي داشته باشم، به خاطر اينكه تصور اين اتفاق در ذهن او، برايش آزاردهنده است. او معتقد است: واكنش رعنا و عماد در فروشنده طبيعي بود، اما درست بودنش را نميدانم. شبيه بقيه مردان ايراني رفتار نكرد و من اين را به هنرمند بودن، فرهنگي بودن و روشنفكر بودنش ربط دادم. مطمئنم مردهاي خانواده من واكنش خيلي بدتري داشتند، مثلا اگر برادر من با اين قضيه مواجه شود حتما ميخواهد طرف را ادب كند و به اين واسطه خشونتش را نشان ميدهد.
حرف مفهوم غيرت كه ميشود، آرام ميگويد: به نظر من و دوستانم كه درباره فيلم باهم بحث ميكرديم، مرد داستان آدم با غيرتي نيست، همه با اين توجيه كه او آدم روشنفكري بود واكنشش را پذيرفتند و اينكه فيلم ميخواهد فرهنگ بهتري را آموزش دهد، وگرنه اين واكنش، چيزي نيست كه ما از مردانمان ببينيم.
ياسر 33 ساله است و مدرك تحصيلياش دكتري. كار عماد را تاييد ميكند و ميگويد: رفتار مرد داستان تا حدودي درست بود، اصلا او را بيغيرت نميدانم اصلا واكنشش بيش از حد انتظارم بود. او براي آرام كردن ذهنش دنبال ماجرا را گرفت، اما ته فيلم ميشد آن كار را نكرد. وقتي خودش و همسرش به آرامش رسيده بودند، لازم نبود كاري كند كه باعث مرگ يك آدم شود. مردها نميتوانند نسبت به اين قضيه بيتفاوت باشند اما وقتي براي همسرش ماجرا تمام شده بود و از او ميخواست بگذرد، بايد ميگذشت.
او در پاسخ به واكنش خشنتر ميگويد: كشتن كه از اساس اشتباه است، وقتي چيزي را نفهميد تا آخر عمر عذاب ميكشيد. اما وقتي هر دو، وضعيت طرف مقابل را ديدند، بايد ميگذشتند. موافقم كه پيش پليس نرفتند، يك گندي را هرچه هم بزنيد بويش بيشتر پخش ميشود. در ثاني، قانون كه احساسات را برنمي تابد، قطعا زن را مقصر نشان ميداد. البته يكي از دلايل ديگر هم آبروريزي است كه پيش پليس نميروم.
نه ميبخشيدم، نه زنده ميگذاشتم
بيشتر مخاطبان فروشنده، زن و مردهاي جوانياند كه وقت خروج از سالن سينما، وقتي پايشان به خيابان ميرسد، دستان همديگر را محكمتر از قبل ميگيرند و آرامآرام شروع ميكنند به حرف زدن از فيلم. حال نه چندان خوب از واقعي بودن ماجرا در چشمانشان ديده ميشود، شايد اگر تعارف نداشته باشند، حوصله جواب دادن به سوالهايم را هم نداشته باشند.
محدثه، دختر جواني كه همراه با همسرش، سينما تماشاي يافتآباد را ترك ميكند، واكنش تندي نسبت به رفتار شخصيتهاي فيلم دارد. ميگويد: من اگر جاي مرد بودم، حتما آن پيرمرد را ميكشتم، او خيلي خوب برخورد كرد. اگر جاي زن هم بودم، هيچوقت نميبخشيدم. اصلا از اول بايد شكايت ميكردند، ترس از آبرو ندارد، پليس براي همين روزها است.
حامد، همسر محدثه اما خونسردتر نگاه ميكند به ماجرا. با خنده ميگويد: «من اگر بودم امر به معروف و هدايتش ميكردم. يك ساعت با او حرف ميزدم.»
اينها را كه ميگويد محدثه ميپرد وسط حرفهايش و ميگويد: «يعني تو رفتارش را درست ميدانستي؟»
حامد ميگويد: درست نميدانستم، درستش ميكردم. سيلي آخر را نبايد ميزد.
محدثه با شكايت ميگويد: نبايد ميزد؟
حامد ميگويد: خودش متوجه شد كه اشتباه كرده. مهم اين است.
حامد اصلا فكر نميكند عماد بيغيرت است، برخلاف محدثه كه واكنشي تندتر دارد و عماد را به بيغيرتي محكوم ميكند. هر دو به سي سالگي نرسيدهاند و هر دو ديپلم دارند، محدثه با اينكه آخر فيلم را متوجه نشده بود، باز هم اصرار دارد كه رفتار عماد و رعنا را تاييد نميكنم، خيلي خونسرد و نرم رفتار كردند، حامد هم تاييد نميكند اما معتقد است خيلي تند رفتند. وقتي خداحافظي ميكنم، چند قدم آن طرفتر احتمالا ادامه حرفهايي كه باهم ميزديم را ميزنند. زن باور نميكند همسرش واكنش روشنفكرانه عماد را قبول داشته باشد، رنجيده خاطر شده از واكنش همسرش، انگار در روشنفكري عماد و حامد، نوعي بيتفاوتي ميبيند، بيتفاوتي آزاردهنده.
گذشت براي تجاوز جواب نميدهد
سينما آزادي، مثل هميشه شلوغترين سينماي شهر است، با اينكه ساعت از 11 شب گذشته، اما هنوز خانوادههاي بليط به دست در حال دويدناند كه به فيلمشان برسند. سميرا و محسن، زن و شوهري بين جواني و ميانسالياند، فيلم را ديدهاند اما مثل جوانترها در حال حرف زدن دربارهاش نيستند، چشمهايشان در دنياي ديگري است. محسن سيگارش را روشن ميكند و سميرا ميگويد كه اگر جاي رعنا بود انتقام ميگرفت. زن و شوهر هنگام حرف زدن خيلي همديگر را تاييد نميكنند، سميرا از تجربه روزانهاش در خيابانهاي شهر و مزاحمتهايي كه برايش ايجاد شده ميگويد: مردان سن بالاتر انگار به خاطر توجهي كه جلب نميكنند، وقيحتر ميشوند. هميشه اين مردان درصدد آزار و اذيت زنان برميآيند تا جوان ترها. من اگر جاي زن داستان بودم گذشت نميكردم، تا انتقام نميگرفتم آرام نمينشستم.
محسن 50 ساله است و ديپلم دارد، در فرصت كام اول و دوم جواب ميدهد: قطعا شكايت نميكردم. شكايت در جامعه ما فايدهاي ندارد. جمعيت خروجي سينما آزادي هنوز ادامه دارد و مردم هنوز در حال پايين آمدناند. سارا و هومن، زوج ديگري كه همراه پدر و مادر سارا براي ديدن فيلم آمده بودند، خودشان را جاي رعنا و عماد ميگذارند. سارا 25 ساله است و از واكنش رعنا راضي نيست. ميگويد: اينهمه خونسردي را نميفهمم. فكر نميكنم كسي اينقدر خونسرد عمل كند. از آنجايي كه مدرك خوبي مثل ماشين متهم در اختيارشان بود، بهتر بود شكايت ميكردند. خودم اگر در موقعيت مشابه باشم، حتما پيش پليس ميروم و به اين واسطه خودم را آرام ميكنم كه باعث و بانياش را پيدا كردم.
هومن هم از واكنش عماد راضي نيست، واكنشاش را اغراق شده ميداند. معتقد است: مدل فرهنگ و تربيت ما در ايران با آنچه در فيلم ديدم، خيلي متفاوت بود. در ايران اين مساله اينقدر جا افتاده نيست كه اينقدر خونسرد نسبت به آن برخورد كنيم. به نظر من اگر اين قضيه را با پليس در ميان ميگذاشتند، از آنجايي كه مساله ناموسي است حتما پيگيري ميشد. خودم اگر جاي عماد بودم، اگر مراجعهام به پليس به نتيجه نميرسيد، خودم برخورد تندتري ميكردم.
از نگاه هومن، تخريب به جا مانده از اين مساله با هر روشي باقي ميماند، او درباره گذشتي كه فيلم دارد ياد ميدهد، ميگويد: گذشت را دوست دارم، بخشيدن كار خوبي است اما نه در اين زمينه. اين فرهنگ غلطي را رواج ميدهد كه آدمي كه تعادل رواني ندارد، به خانه و زندگي كسي تعدي كرده، تقاضاي بخشش كند و گذشت اتفاق بيفتد. ميدانم كه انتقام حال آدمها را خوب نميكند، آن فرد تخريب روحي رواني را تا آخر عمر دارد، اما اينكه طرف تجاوز كند و فردا انتظار بخشش داشته باشد را نپسنديدم.