دلنوشتهاي براي فريدون مشيري كه امروز سالگرد درگذشت او است
پاكترين حضور
محمد سرير
شعر در فرهنگ سرزمين ما يعني بيان آنچه در درون ما حضور دارد، با آن زندگي ميكنيم و در تنهايي موضوع و قصه آن را مرور ميكنيم و مونس و يار ما در احوال مختلف است. گاه مانند يك داروي شفابخش آن لكههاي تاريك قلب ما را پاك ميكند و گاه با قطره اشكي خواندن آن را همراهي ميكنيم و دوباره با احساسي نو به زندگي نگاه ميكنيم. هر كدام از ما زبان و كلامي از شعر را براي لحظات نابي كه احساسمان طلب ميكند به زبان و بياني از شعر در نظر داريم و همنشيني با آن شاعر را طلب ميكنيم.
فريدون مشيري راوي آن خواست و گلايه ها و شادمانگيهاي درون بسياري از همميهنان ما است كه در هر جاي اين گيتي زندگي ميكنند. او زبان عاشقانهها و سرگذشت حال و گذشته گروههاي سني و اجتماعي ما است. مثل اينكه همواره در زندگي ما حضور داشته و فراز و فرود روزگار ما را در زيباترين كلام و تركيب شاعرانه به نحوي بيان كرده كه ميتواند در سالها و قرنهاي بسيار روان و جاري با نسلهاي آينده، پيوندي عارفانه پيدا كند.با او سالهايي و در كنار او لحظههاي بسياري به نغمههاي نابي دست يافتيم.
شعر و كلام او پيام عشق، پيام معرفت، پيامي از تجربه سالها ارادت به انسان و انسانيت دارد. پاك و بيآلايش. ترانههايش هم مانند اشعارش نمادي از دوستي و مهر به انسان و نيكي است. وقتي روي شعر «دلاويزترين» او كه سرشار از مهرباني و ازخودگذشتگي است نغمههايي ساختم و او آن را وجوهي موسيقايي از بيان كلام والاي خود دانست و مهرش بيش از پيش مرا بر آن داشت تا آثار بسيار ديگري با هم و روي اشعار ديگرش بنويسم بخشي از زندگي من به معرفت او از عشق و دوستي پيوند زده شد. هنوز شيريني اين احساس در هنگام شنيدن اين ترانهها در من زندهتر و ماندگارتر ميشود. همه آثارش پاكترين حضور يك مهر صادقانه را فرياد ميكند. بيريا و بيتكلف. وقتي كه روي نغمهاي تصويري از يك پيوند را با همه پاكي و صفا كه در كلام كوتاه و گويايش موج ميزد برايم سرود؛ مرا به شگفتي واداشت. او با همان صداقت و نگاه مهربانش زندگي را اين گونه ميديد و همين گونه هم روايت ميكرد: « ديدمت آهسته پرسيدمت / خواندمت برره گل افشاندمت / آمدي بر بام جان پر زدي / همچو نور بر ديده بنشاندمت / بردمت تا كهكشانهاي عشق / پركشان تا بينشانهاي عشق».
من همچنان كه قطعه را مينواختم او در رويايي خدايي ميسرود و من احساس ميكردم كه او با ستارگان در گفتوگوست و به پاكي فرشتگان به هستي مينگرد و ميدانم كه اكنون براي آنان نغمههاي بهشتياش را ميخواند و يادش و طنين كلامش و پيام مهرآميزش در گوش جان ما و نسلهاي بسيار، جاري و ماندگار ميماند...