نوشم نئي، نيشم چرايي؟
سيد علي ميرفتاح
وكيل مدافع آقايان اطبا نيستم، بابت دفاع از آنها هم كسي چيزي به من نميدهد. منتها انصاف حكم ميكند كه در اين فضاي پر از سوءتفاهم، از سر خيرخواهي چند نكته را متذكر شوم.
1- در هر صنفي هم خوب وجود دارد، هم بد. آخوند خوب داريم، آخوند بد هم داريم؛ معلم خوب داريم، معلم بد هم داريم؛ روزنامهنگارها و هنرمندها و شاعرها و نويسندهها هم مثل باقي مردم خوب و بد دارند و منطقا نبايد مشت را نمونه خروار گرفت. نه به يك گل بهار ميآيد و نه به يك برگ زرد خزان.
2- اوضاع پزشكي مملكت ما پيش از اينها خيلي رقتبار بود. يادتان باشد دهه شصت از هند و پاكستان و فيليپين «دكتر» وارد ميكرديم و بچههايمان را با دلشوره و ترس به اين غريبههاي بيتجربه ميسپرديم تا درمانشان كنند. در دهات اوضاع فاجعه بار بود و حتي مريض و طبيب حرف هم را نميفهميدند. اما شكر خدا از آن وضع رسيدهايم به اينجا كه در جراحي قلب، در پيوند كليه و ريه، در مداواي سرطان و مقابله با نازايي حايز رتبه جهاني هستيم. از دنياديدهها بپرسيد به شما ميگويند كه بايد بيش از اينها قدردان نظام پزشكي مملكت باشيم. آيا منظورم اين است كه نظام پزشكي و درمانيمان مطلوب و بيعيب و نقص است؟ ابدا. حتي مبلغين خوشبين هم اين حرف را نميزنند. اما منظورم اين است كه از جاده انصاف دور نيفتيم و ناشكري نكنيم.
3- مرگ دست خداست. به باور ما شفا هم دست خداست و پزشك و دارو وسيلهاند. اجل كه برسد، از هيچ طبيبي كار برنميآيد. چون قضا آيد طبيب (دور از جان) ابله شود. البته كه سيستم نظارتي قوي بايد جلوي اهمالها و اشتباهات را بگيرد اما همواره بايد به خود يادآوري كنيم كه مرگ دست خداست و در برابرش، جز كه تسليم و رضا كو چارهاي؟
4- پزشكان واجد قدرت فوقالعادهاي شدهاند. اقتدار پزشكي يك امر جدي است و در افتادن با آن، راه و روشي جز اعتراض ژورناليستي و تلگرامي به مرگ و «مير»ها دارد. قطعا بايد كاري كرد كه نظام پزشكي متواضعتر شود و از تبختر و تفرعن دست بردارد. هنوز اوضاع ما بهتر از جاهاي ديگر دنياست. خودمان را با اروپا و امريكا مقايسه كنيم، ميفهميم كه هنوز اقتدار پزشكي چهره رعبآورش را نشانمان نداده در اينجا هنوز ميشود اعتراضهاي علني كرد و از عواقبش نترسيد اما در غرب، حتي اگر ميشلفوكو باشي، هيبت پزشكي زمينت ميزند و پدر صاحببچهات را درميآورد. از اين حرفهاي مربوط به قصور پزشكي، يك دهمش را هم در فرانسه نميشود زد.
5- بازماندگان، داغدارند و در سيطره احساسات و عواطف قرار دارند. طبيعي است كه از مرگ عزيزشان آسيب ديدهاند و ناراحتند. وظيفه بقيه چيست؟ بايد آرامشان كنيم يا روي آتش دلشان نفت بريزيم؟ بايد تسليشان بدهيم يا داغدارترشان كنيم؟ رفتار با ماتمزدهها اگر معقول و حساب شده نباشد فاجعه بهبار ميآورد. تو كه نوشم نئي، نيشم چرايي؟
6- مردهها هركه باشند و در هركارهاي محترمند و بايد كه «اذكروا موتاكم بالخيرات.» به خصوص در برابر نامداران و هنرمنداني كه به ديار باقي سفر ميكنند، وظيفه داريم كه نامشان را به شايستگي ببريم، آثارشان را بزرگ بشماريم و راهشان را پي بگيريم. اما اخيرا عادتهايي در ما پيدا شده كه مردگانمان را تقليل ميدهيم به سوژههاي تلگرامي. آنقدر شايعه ميسازيم، شايعه ميپراكنيم، تحليل ميكنيم، نقلقول ميآوريم كه ديگر مرحومينمان مترادف ميشوند با سوژههاي ژورناليستي. حتما متخصصيني بايد باشند كه بيرون از هياهوي رسانهاي و مجازي مو از ماست بكشند و نگذارند كه حقي ضايع شود. اما اين بحثهاي تخصصي اگر تبديل به گپ و گعدههاي دورهمي شوند، نخستين كسي كه لطمه ميبيند مرحوم تازهگذشته است. نه فقط قضيه لوث ميشود بلكه متوفي بياعتبار ميشود. آخر اين چه بحث پزشكي است كه همه با هر سواد و دركي خود را محق ميبينند كه در آن وارد شوند و قضاوت كنند و نتيجه بگيرند؟ يك نگاهي به فرمايشهاي تلگرامي بكنيد تا ببينيد چقدر قضيه روز به روز چيپتر شده و با شوخي و اظهارنظرهاي صدمنيكغاز بيشتر درآميخته. اگر فكر ميكنيد از چنين كانورسيشنهايي گفتمان عدالت بيرون ميآيد، ترديد نكنيد كه اشتباه ميكنيد. خوشبختانه فضاي مجازي همهچيز را در خود ذخيره دارند. برگرديد و مرور كنيد ببينيد كجا بودهايم و كجا رسيدهايم.
7- تلگرام را براي حل و فصل معضلات نساختهاند. قرار نيست همهچيز را رسانهها حل كنند. ما داريم روي دوش گوشيهاي موبايلمان تكليف مالايطاق ميگذاريم. اين گوشيها را ساختهاند تا به كمكشان ارتباط برقرار كنيم، شوخي كنيم، از يكديگر احوال بپرسيم، يكجاهايي با همديگر متحد شده دست به كارهاي مهم و بزرگ بزنيم... اما به درد اين نميخورند كه در محيطشان از اموات ارجمندمان احقاق حق كنيم يا... .