• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3697 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۹ آذر

نان‌مان را بزنيم در قاتُق خون

مهرداد احمدي شيخاني

هفته پيش صدمين سال تولد كرك داگلاس بود، هنرپيشه‌اي كه احتمالا نام او را با فيلم «اسپارتاكوس» به ياد مي‌آوريد. به اين بهانه فيلمي از او ديدم به نام «سيرك». در اين فیلم «داگلاس» نقش خبرنگار معروفي را دارد كه با همه چيره‌دستي و سابقه كار در رسانه‌هاي معروف، به دليل جعل خبر، از يك يك آنها اخراج شده و حالا براي يافتن شغل به شهري دورافتاده پناه آورده و در روزنامه‌اي محلي، براي «چندر غاز» و دستمزدي بخور نمير قلم مي‌زند، به اين اميد كه بخت يارش باشد و با گزارش يك رخداد جنجالي، دوباره از سوي نشريات بزرگ و قدرتمند به سطح اول رسانه‌ها بازگردد.
اين فرصت وقتي به دستش مي‌آيد كه يك نفر در غاري كه ديواره‌هايش فرو ريخته، گير مي‌افتد و «داگلاس» به بهانه كمك به او، شروع به تماس با رسانه‌ها مي‌كند و با پوشش خبري جنجالي، ملتي را به هيجان مي‌آورد و از سوي روزنامه‌هاي مختلف دعوت به همكاري مي‌شود و به شرط طولاني شدن ماجرا و ادامه گزارش جنجالي‌اش كه بتواند فروش روزنامه را بالا ببرد، دستمزدي هنگفت و چندين برابر بهترين روزنامه‌نگاران دريافت كند. «داگلاس» هم مي‌پذيرد و با هدايت تيم امداد و نجاتي كه به راه انداخته، در جهتي كه نجات فرد گرفتار زير آوار را تا حد ممكن طولاني كند، گزارش هيجان‌انگيز نجات را پر تب و تاب‌تر مي‌كند.
براي من كه اين روزها سالگرد گذشتن از 33 سال روزنامه‌نگاري و نوشتن مستمر در مطبوعات بود، داستان يك جورهايي حديث نفس هم بود. به ديگران كاري ندارم، ولي براي خود من هميشه اين پرسش هست كه آيا اين نيست كه ما از رنج ديگران نان مي‌خوريم؟ در همين فيلم، يك جايي «داگلاس» به روزنامه‌نگاري تازه‌كار مي‌گويد: «مردم به خبرهايي كه رنج را بازتاب مي‌دهد بيشتر جلب مي‌شوند» به‌خصوص كه بتواني اين رنج را بر گردن كسي بيندازي و نشان دهي كه چقدر
دستش آلوده است.
با دوستي گفت‌وگويي داشتم كه مي‌گفت عصر ما عصر رسانه است و ديگر نمي‌شود هيچ چيز را از چشم رسانه‌ها پنهان كرد.
رسانه‌ها بر همه رخدادهاي جهان نظاره‌گرند و همه اتفاقات را بازتاب مي‌دهند. به گمان من اين حرف غلط نيست ولي همه‌چيز را هم بيان نمي‌كند. اين درست است كه رسانه‌ها چنان گسترده شده‌اند كه همه جهان را پوشش مي‌دهند، ولي اهميت اين پوشش همه جا يكسان نيست و اين طبيعي است كه همه رخدادها به درجه‌اي يكسان و اهميتي برابر پوشش داده نشوند.
بالاخره براي هر كس موضوعي در اولويت و اهميت است و هر رسانه با درجه‌اي از اهميت به موضوعات گوناگون نظر دارد و بر آن است كه ديگران هم با همين اهميت به ماجرا توجه كنند. اين يك طرف موضوع است. طرف ديگرش هم اين است كه بالاخره نان كه بايد بخوري، نبايد؟ نمي‌شود كه يك دستگاه عريض و طويل راه بيندازي و كلي آدم جمع‌كني تا از چهارگوشه دنيا برايت خبر جمع كنند و بعد همه را هم براي رضاي خدا انجام بدهي. آن‌وقت است كه به قول كرك داگلاس همين مي‌شود كه بگويي «مردم به خبرهايي كه رنج را بازتاب مي‌دهد بيشتر جلب مي‌شوند». اين است كه قاتُق نانت مي‌شود خون اين و آن، يا به قول يكي از دوستان كاريكاتوريستم؛ «فروختن رنج».
وقتي هم كه موضوعت اين بشود كه رنج بفروشي، چيزي نمي‌گذرد كه ببيني چه كسي براي رنج پول بيشتري مي‌دهد. باقي‌اش ديگر زياد سخت نيست. دوربينت را برمي‌داري مي‌بري مي‌گذاري روبه‌روي يك خونستانِ درست و حسابي. در يك لانگ‌شات يا مديوم‌شات، چنان از خون و جنازه عكس مي‌گيري كه دل هر بيننده‌اي را كباب كند و كافي است كه بگويي ‌اي مردم اين را فلاني كشته است. بالاخره نان بايد بخوري ديگر.
ده تا ديگر هم كه بگويند فلاني كشته، نفر يازدهم خودت مي‌شوي كه بگويي فلاني كشته. هر چقدر هم يكي بيايد، بگويد اين حساسيت رسانه‌اي در دنيايي كه پول همه‌چيز را مي‌خرد، حتي رسانه را؛ چندان گوش شنوايي پيدا نمي‌كند.
يادتان هست چند سال پيش كشوري بود به اسم ليبي؟ همان كشور با حاكمي ديكتاتور كه بر صحرا و چند شهر حكومت مي‌كرد. سرزميني بود مرفه و در عين حال با حكومتي يكه‌سالار كه روشنفكران را خوش نمي‌آمد. خب حق هم همين بود كه چنين حكومتي با آن شيوه يكه‌سالارانه و حاكمي كه گاهي رفتارهايش به ديوانگي پهلو مي‌زد، خوشايند نباشد. بعد ناگهان قرار شد مردم ليبي از شر اين حكومت غير دموكراتيك آزاد شوند و به گفته رسانه‌ها بهار برسد و بمباران هواپيماهاي كشورهاي قانونمند و طرفدار دموكراسي كه همه آمال‌شان رساندن آزادي مردم بود از راه رسيدند و حاكم ديوانه به مرگي فجيع مرد و بهار با خون رسيد. و امروز ديگر كشوري به نام ليبي وجود ندارد.
فقط اسمي است بر روي نقشه جغرافيا كه هر تكه‌اش دست يك قاچاقچي انسان است با چاه‌هاي نفتي كه هر قاچاقچي بسته به قدرت و نفوذش به دست يك شركت نفتي چند مليتي سپرده است. و خب اينكه ديگر جذابيتي براي خبر شدن ندارد. اينجا به اندازه كافي اشك و آه جمع كرده‌ايم. پس برويم يك جاي ديگر و يك ليبي ديگر.
 راستي سوريه چطور است؟ روشنفكران اين يكي را هم دوست ندارند. برويم اين يكي را بكنيم خبر. نان‌مان را بزنيم در قاتُق خون و طرفدارانش را هم بگویيم جنايتكار. پولش را كه بدهند، ساختن اين موج كار سختي نيست.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون