حرفهاي متفاوت درباره اتفاقي كه اينروزها جهان را گرفته است
اختلال رواني و بحث هميشگي شبكههاي مجازي
شبكههاي مجازي و كاهش نقش رسانههاي رسمي در زندگي جامعه ايراني، از آن دست سوژههايي است كه در سالهاي اخير درباره آن حرفهاي زيادي زده شده، ميزگردهاي بيشماري تدارك ديده شده و كارشناسان بسياري هشدارهاي لازم را نسبت به آن دادهاند. اتفاقهايي كه ديگر از فرط رخ دادن و شنيده و ديده شدن، ديگر عادي شدهاند و اين سوژههاي بسيار مهم را كه نقش مهمي در زندگي اجتماعي و فرهنگ جمعي ما دارند، تبديل به سوژههاي بسيار كليشهاي، تكراري و غيرقابل توجه كردهاند.
در اين ميان دو اتفاق هم هيچوقت تغيير نكرده؛ اول اينكه واكنش مديران و مسوولان به حرفها و هشدارهاي كارشناسان و راهحلهايي كه پيش پاي آنها ميگذارند واكنشي درست و مثبت باشد و دوم هم اينكه از سمت كارشناسان و آنهايي كه قدرت واكاوي ماجرا را دارند، پژوهشي دقيق، جامع و معتبر انجام شود. حالا و در چنين شرايطي يكي از اهالي دنياي جامعهشناسي كه استاد دانشگاه است، تلاش كرده تا به شكل مشخص و مفصل درباره شبكههاي مجازي و رفتارهاي رسانهاي پژوهش كند و نخستين نتايج خود را هم در اختيار ايسنا قرار داده. حميد شكري خانقاه كه جامعهشناس ارتباطات است در گفتوگويي مفصل نتايج خود را دستهبندي كرده و در نخستين آماري كه ارايه داده از ميزان اختلالات رواني در جامعه مجازي خبر داده.
اين محقق ميگويد كه آدمهاي بسياري در شبكههاي مجازي گرفتار اختلال رواني «خودشيفتگي» هستند و اصلا به همين دليل است كه به سمت سايتهاي مختلف روي ميآورند و تلاش ميكنند تا با هويتي جعلي، براي خود شخصيتي جعلي بسازند. اين جامعهشناس از كساني مثال ميزند كه در مراسمهاي عزا با تابوتها و جنازهها «سلفي» ميگيرند يا پروفايلهايي با عكسهاي عجيب و غريب و اسمهايي عجيب و غريبتر ميسازند. او اين مثالها را نشانه آشكار حضور آدمهايي ميداند كه دچار اختلال رواني هستند و به جاي اينكه اين اختلال را در زندگي واقعي درمان كنند، در دنياي مجازي و با هويت مجازي سرپوش ميگذارند. اما تحقيق مهم بعدي اين جامعهشناس، سواد رسانهاي است كه بايد در جامعه ايراني وجود داشته باشد. او معتقد است كه در كشورهاي پيشرفته، تربيت رسانهاي از سنين بسيار كم آغاز ميشود و كودكان از همان ابتدا ياد ميگيرند و ميآموزند كه به چه چيزي بايد توجه كرد و چه چيزي نه.
همين ميشود كه در جامعه ايراني به دليل نبودن سواد رسانهاي و از سوي ديگر بياعتمادي به رسانههاي رسمي، مردم برحسب نياز خود به شبكههاي مجازي روي ميآورند و در اين مسير، هم ممكن است حريم شخصي آنها توسط كساني كه دچار اختلال رواني هستند و بهداشت رواني ندارند مورد تهاجم قرار بگيرد و هم بدون آنكه تفاوتي بين شايعه و واقعيت قايل شوند، مدام خود را در معرض خبرهاي نادرست، حاشيهاي و دروغين قرار دهند و بار رواني تحمل اين خبرها را به زندگي و ذهن خود وارد كنند. اين محقق و استاد دانشگاه در انتهاي صحبتهاي متفاوتش درباره فضاي مجازي بازهم به يك بحث هميشگي و تكراري ميرسد؛ بحثي كه ميگويد هدايت اين مسير به دست مديران است، اما تا زماني كه مديران به اهميت فرهنگسازي و آموزش پينبرند و مدام به دنبال كنترل باشند، در اين شرايط پيچيده و ناخوشايند هيچ تاثيري حاصل نميشود.