• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3720 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۶ دي

اين گروه خشن بداقبال

سيد علي ميرفتاح

كلا وقت‌شناسي فضيلت است و وقت‌شناس‌ها در زمره خردمندان هستند. هر كسي را ديديد كه بي‌موقع حرف مي‌زند و بي‌ربط اظهارنظر مي‌كند و نابهنگام اقدام مي‌كند، بدانيد كه قابل اعتماد نيست و نمي‌شود مسووليت‌هاي بزرگ را به او سپرد. حتي در محيط خانواده و در زندگي روزمره هم موقع‌نشناسي عيب است و آبروي يك جمع را مي‌برد. در هر خانواده‌اي، معمولا يكي، دو نفر هستند كه بي‌ربط و بي‌موقع حرف مي‌زنند و روي دست بقيه هزينه سنگيني مي‌گذارند. يادم هست يكي از فاميل‌هاي ما- قبل از انقلاب- به هزار زور و ضرب رفته بود دانشگاه و حقوق خوانده بود و قاضي شده بود. خيلي سخت هم قاضي شده بود. بعد شاد و سرحال رفته بود خانه قوم و خويشش كه قمپوزي در كند و از موضع يك جوان موفق دختر خانواده را خواستگاري كند. اما يك قوم و خويش وقت‌نشناس ديگر هم آنجا بود و بي‌مقدمه شعر ميرزاده عشقي را- بي‌مناسبت – خوانده بود. احتمالا خواسته بود اظهار فضلي كند. گفته بود «دنيا به كسان و ناكسان راضي شد / گوساله رييس و كره‌خر قاضي شد» همين حرف باعث خنده حضار شد و جوان قاضي شده را سكه يك پول كرد. بنده خدا آنقدر خجالت كشيد كه حتي روش نشد جهت مزاحمتش را بيان كند. زير لب فحشي به مرد وقت‌نشناس گفت و رفت دنبال كار خودش. احتمالا اين قصه باعث شده كه يكي، دو خاطره در ذهن‌تان تداعي شود. گفتم كه معمولا در هر خانواده‌اي دو، سه نفر هستند كه حرف بي‌حساب مي‌زنند و باعث دردسر مي‌شوند. اين بي‌حسابي و دردسر را اگر ضربدر هزار- بلكه ميليون- كنيد دستتان مي‌آيد كه موقع‌نشناسي سياسي چه مصيبتي است. يك نفر مي‌آيد با حسين دهباشي مصاحبه مي‌كند. از همه جا بي‌خبر درباره هاشمي‌رفسنجاني اظهارنظرهايي مي‌كند كه درست يا غلطش اهميت چنداني ندارد. يعني مصاحبه‌شونده اگر نمي‌گفت هم اتفاقي نمي‌افتاد. اما از بد حادثه -بخوانيد از بدشانسي- درست در همان شبي كه اين مصاحبه منتشر مي‌شود، قضاي الهي كار خودش را مي‌كند و گل عمر هاشمي را مي‌چيند. تازه يك‌باره مردم متوجه‌ شأن و مرتبه هاشمي مي‌شوند و چنان حال و هوايي پيدا مي‌كنند كه مملكت رنگ هاشمي به خود مي‌گيرد. حالا هر كس احيانا اين مصاحبه را بشنود از اين اظهارنظرها بدش مي‌آيد و اين موقع‌نشناسي به كامش تلخ مي‌نشيند. يك بدشانسي ديگر هم اين روزها اتفاق افتاده. يك مجله غيرشخصي جلدي ساخته به عنوان شاه و گدا. مجله‌خوان هم نباشيد، تلگرامي اين جلد را ديده‌ايد. يك بنز است و يك دختر گلفروش و يك چراغ قرمز و... از اين جلدها تاكنون كم چاپ نشده اما از بد حادثه اين مجله درست بايد در همان هفته‌اي به زيور طبع آراسته شود كه مردم عزا دارند و براي هاشمي اشك مي‌ريزند. حادثه غريبي است. حالا طراح و صاحبان مجله به هر زور و ضربي هست بايد وقت‌نشناسي‌شان را جبران كنند براي همين حالا از اين طرف بام مي‌افتند و طرحي مي‌كشند كه دختر دارد بنز را مشايعت مي‌كند يا پايين پاي متوفي اشك مي‌ريزد. يعني هر چقدر هم كه درصدد جبران برآيند باز كار را خراب‌تر مي‌كنند كه بهتر نه. اين است كه آدم بايد قدر سكوت را بداند. سكوت فضيلتي دارد كه معمولا از آن غافليم. معمولا قدر سكوت را نمي‌دانيم و فكر مي‌كنيم درباره همه‌چيز و همه كس موظفيم كه حرف بزنيم. اتفاقا هم در مورد مجله و هم در مورد مصاحبه هيچ ضرورتي وجود نداشت كه اين بزرگواران براي خود دردسر درست كنند. براي جلد مجله تا انتخابات و در آن مصاحبه هم اصلا چه موضوعيتي داشت هاشمي. در واقع هر كدام از ما هم ممكن است يك وقتي چيزي بگوييم و اظهارنظري بكنيم كه با يك «اتفاق» قرين شود و كار دست‌مان بدهد. استبعادي ندارد. اما عرض من چيز ديگري است. مي‌خواهم بگويم كه بدشانسي چيزي نيست كه يك‌دفعه از آسمان نازل شود. بدشانسي عقابي است كه از آن بالا رصد مي‌كند و قربانيانش را انتخاب مي‌كند. آنها كه فضيلت سكوت را مي‌دانند و فوايد خاموشي را بلدند و معمولا ساكتند كمتر قرباني بدشانسي مي‌شوند برعكس آنها كه در اظهارنظر بي‌مبالاتند و گفتار و نوشتارشان را نمي‌توانند كنترل كنند، دايما قرين بداقبالي‌اند. بايد از اينها حذر كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون