تاريخ بافتني نيست!
علي شكوهي
چند روز قبل شبكه تلويزيوني صداي امريكا به بهانه رحلت آيتالله هاشميرفسنجاني به سراغ دو تن از كساني رفت كه اين روزها در خارج كشور به خاطر طرح نظرات شاذ و نامتعارف جلبتوجه و از اين طريق به رسانههاي خاصي مانند صداي امريكا راه پيدا كردهاند. برخي از افراد هم با توجه به بدگمانيشان نسبت به حكومت و نظام و مسوولان، مدعاهاي خلاف آنان را جدي گرفته و حتي در مواردي تكرار ميكنند و اين امر نشان ميدهد وقتي سرمايه اجتماعي اعتماد از دست برود و حجيت منابع و مآخذ درون نظام در نزد اقشاري از مردم مخدوش شود، آن وقت بايد انتظار داشت كه هر رطب و يابسي از هر آدم غيرمنطقي و كذابي مورد توجه قرار گيرد و حتي كساني آن را باور كنند.
يكي از دعوتشدگان به اين برنامه صداي امريكا، فردي است كه با نوشتن كتاب «رفيق آيتالله» خود را مطرح كرده است. او در دوران اصلاحات در ايران حضور داشت و به فعاليت دانشجويي و روزنامهنگاري مشغول بود و سابقه دستگيري و زندان هم دارد اما در نهايت از كشور خارج شد و براي سرنگوني جمهوري اسلامي به سراغ محافل امريكايي رفت و از جمله نخستين دانشجوي ايراني لقب گرفت كه در سناي امريكا عليه جمهوري اسلامي سخنراني كرده است. «اميرعباس فخرآور» در اين برنامه صداي امريكا در واقع عصاره ادعاهاي خودش در كتاب «رفيق آيتالله» را تكرار كرد بدون آنكه حتي يك سند و مدرك در اختيارش باشد. او مدعي است انقلاب اسلامي در ايران را سازمان اطلاعات و امنيت شوروي سابق (كگب) ايجاد كرده و رهبري كنوني ايران هم در سال 43 در دانشگاه «پاتريس لومومبا» درس خوانده است و تمامي اقدامات بعدي از جمله انفجارهاي حزب جمهوري اسلامي و نخست وزيري و بسياري از ترورهايي كه در ايران بعد از انقلاب رخ داده، كار همين جريان وابسته به شوروي سابق است! بعد از اين مرحله صداي امريكا به سراغ يكي ديگر از روزنامهنگاران خارج شده از كشور (روحالله زم) رفت و او نيز در راستاي خواست برنامهسازان صداي امريكا، مدعي كشته شدن آيتالله هاشميرفسنجاني شد؛ همان مدعايي كه خانواده آن مرحوم بهشدت با آن مخالفند و ديگران را از هرگونه قصهپردازي پيرامون رحلت آيتالله هاشميرفسنجاني نهي كردهاند.
واقعيت اين است كه اين روزها تاريخ بسيار مظلوم است و تاريخنويسي دلبخواه در داخل و خارج كشور بسيار رونق گرفته است. برخي تصور ميكنند تاريخ، بافتني است و بايد نشست و توهماتي را كنار هم گذاشت و ادعاهايي را مطرح كرد و همه واقعيات را به گونهاي ديگر ساخت تا در جهات اثبات ادعاهاي دروغ آنان كارآيي داشته باشد. مثلا نويسنده كتاب «رفيق آيتالله» اصلا كاري ندارد كه ميان انقلاب اسلامي و شوروي سابق هيچ سنخيت ايدئولوژيك وجود ندارد و اساسا جريان روحانيت با كمونيسم سر آشتي نداشت و آن جريان فكري و سياسي را دشمن مذهب و اساس دين تلقي ميكرد. او كاري ندارد كه اهداف انقلابيون مسلمان در ايران با شوروي در يك راستا نبود و استراتژي مبارزاتي نيروهاي اسلامگرا به شكلي بود كه در مبارزه با امريكا به دام شوروي نيفتند. نويسنده كتاب يك سند در اختيار ندارد كه نشان دهد آيتالله خامنهاي و آيتالله موسويخوئينيها و آيتالله ريشهري اساسا در سالهاي قبل از انقلاب به شوروي سفر كردند و در دانشگاه پاتريس لومومبا درس خواندند و اسناد ساواك درباره اين بزرگان نشان ميدهد كه آنان در ايران بودند و به فعاليت سياسي اشتغال داشتند و در مساجد و مدارس و محافل مذهبي فعاليت ميكردند. او صرفا در جستوجوي روايت خاص خودش از تاريخ انقلاب اسلامي است و در آن تنها به تكرار ادعايش ميپردازد و همه اسناد مخالف ادعاي خود را يا عمدا ناديده ميگيرد يا با تحريف و تفسير دلبخواه ارايه ميكند. مثلا ترور آيتالله خامنهاي در مسجد ابوذر به تنهايي ميتواند تمامي ساختمان دروغ وي را فرو بريزد اما او براي خروج از بنبست مدعي ميشود كه اين ترور ساختگي بود و در پاسخ به اين سوال مجري صداي امريكا كه پس دست مقام رهبري چرا از كار افتاده، مدعي ميشود كه اين دست در آن انفجار مشكل پيدا نكرد بلكه به خاطر طب سوزني در 8 ماه بعد از ترور از كار افتاد! اين شيوه تاريخنويسي ديگر نوبر است و هيچ اعتباري ندارد.
البته اين رويه در داخل كشور هم سابقه دارد و متاسفانه بخشي از اسناد و مدارك مورد توجه نويسنده «رفيق آيتالله» را آثار و نوشتههاي كساني تشكيل ميدهد كه در داخل از همان روش تاريخنويسي استفاده ميكنند و كينههاي سياسي خود را در شكل تحريف تاريخ آشكار ميكنند. مگر يادمان رفته است كه دوستان رييسجمهوري سابق با نوشتن مطالبي عليه آيتالله هاشميرفسنجاني مدعي شدند كه ترور وي توسط گروه فرقان، مشكوك است و معلوم نيست او خودش در ترور خودش نقش نداشته باشد؟! مگر از خاطرمان رفته است كه يكي از نويسندگان كمسواد پرمدعا در داخل كشور در كتابي (شنود اشباح) به تكرار دروغهاي سلطنتطلبها پرداخت و مدعي شد كه آيتالله موسويخوئينيها در دانشگاه پاتريس لومومبا درس خوانده است؟! آيا همان نويسنده و چندين نفر ديگر سعي نكردند انفجار نخستوزيري را به نيروهاي درون جبهه انقلاب نسبت بدهند و جمعي از خادمان به مردم و كشور را از دور خارج كنند؟ بسياري از افراد در داخل كشور به اين شيوه تاريخنويسي روي آوردند و براي حذف مخالفان خود تمامي انگيزه درست آنان را زير سوال ميبرند و بخشي از نيروهاي انقلابي را متهم به خيانت و نفوذ و پنهانكاري و توطئه ميكنند و همين مطالب است كه اكنون از سوي «فخرآور» در كتاب «رفيق آيتالله» مورد استناد قرار ميگيرد و تحريف تاريخ از سوي وي تكميل ميشود.
تاريخنويسي روش علمي دارد و بايد مبناي نگارش باشد. از دشمنان و مخالفان نظام انتظار نميرود كه دروغ نگويند اما بايد فكري براي تاريخنويسي داخلي كرد كه متاسفانه آلوده به تحريف شده است.