بود و نمود آقاي مهندس
سيد علي ميرفتاح
آنقدر فكرمان به اتفاقات تلخ اين چند روزه مشغول شد كه نرسيديم از مهندس مهدي بازرگان ذكر خير كنيم و مراتب تقوا و صبوري و ايران دوستياش را به ياد بياوريم. در اين سالها شأن و منزلت اين مرد بزرگ و مسلمان رعايت نشده و غالبا در دعواهاي سياسي گاهي به عنوان حربه، گاهي هم گوشت قرباني مورد مصرف بيرويه قرار گرفته است. هر وقت خواسته باشند به انقلابيها طعنه بزنند، فضيلتهاي او را برشمردهاند و هر وقت خواستهاند ليبراليسم را به مثابه يك فحش سياسي بهكار ببرند طعنهاي هم به او زدهاند. اما فارغ از دعواهاي سياسي، چه دعواهاي تاريخي و چه دعواهاي امروز، مهدي بازرگان شخصي بزرگ و قابل احترام است و اغلب جوانان امروز چيزي از او و از ميراث اخلاقي و معنوي او نميدانند. آنها بازرگان را يا در آينه ضد انقلاب ديدهاند يا در آينه سوپرانقلابيهاي دونبش. آنها از بازرگان چيز زيادي نخواندهاند و از سابقه او- تا قبل از نخستوزيري – خبر ندارند. از تلويزيون خودمان يا از شبكههاي ضدانقلاب چيزهايي ميشنوند كه غالبا آميخته به اغراض سياسي، جناحي است و چيزي از شخصيت واقعي مهندس بازتاب نميدهد.
مشكل جدي ما در مواجهه با شخصيتهاي تاريخي اين است كه تمايلات شخصي و گروهيمان را دخالت ميدهيم و آنها را آنطوري كه دوست داريم ميبينيم. موقع انقلابي بودن، بازرگان برايمان چريك پير ميشود، و موقع ليبراليسم، آزادانديشي كه به مخالفانش، بيش از خودش بها ميدهد. جلوتر از بازرگان، با مصدق هم همين كار را كرديم و به او رنگ تمايلات خود را زديم. اما ماه پشت ابر نميماند و رفته رفته خودش را – آنچنان كه هست- نمايش ميدهد. از روي شواهد و قراين ميگويم كه وقتش رسيده، مهندس بازرگان را –كما هو حقه – ببينيم و بشناسيم... اما خوب است به جاي اينكه از سياست شروع كنيم از فضيلتهاي اخلاقياش شروع كنيم. فضيلتهايي كه نه به عقيده مربوطند و نه به گرايش. در همه جا و در همه گروهي آدمهايي داريم كه به اخلاق اهميت نميدهند و آنقدري كه اهداف بلند خود را محترم ميشمارند، فضيلتهاي اخلاقي را محترم نميشمارند، بلكه براي پاكدامني تره هم خرد نميكنند. پايش بيفتد دروغ ميگويند، بيادبي ميكنند و براي هدم و حذف رقيب هر كاري از دستشان بربيايد ميكنند. اما حقيقتا مهندس بازرگان اينگونه نبود و كسي از او دروغ به خاطر ندارد. هيچكس تا امروز گزارش نداده كه مهندس بازرگان از كوره در رفته و زبانش را به حرف زشت چرخانده. حتي نگفتهاند كه غيبت كرده و ولو به دشمنش تهمت زده. اصلا كاري به درستي يا نادرستي روش و منش مهندس بازرگان ندارم و اصلا درصدد دفاع همهجانبه از او نيستم. بالاخره هيچكسي را نميشود بابت عقيدهاش ملامت كرد، چه ما از آن عقيده خوشمان بيايد و چه بدمان. آن چيزي كه ملامتبار است بداخلاقي است. بازرگان - چه بپسنديم و چه نپسنديم - مسلمان بود و از عمق جان به دين خدا باور داشت. او به آزادي و دموكراسي هم - آنچنان كه ميفهميد - معتقد بود. در عين حال با سنت و نهادهاي ديني خصوصا با علما ارتباطي ناگسستني داشت. مبارزهاش با استبداد نيز مبتني بر همين عقايد و آرا بود. او براي عقايد و آرايش هزينههاي گزافي پرداخت كرد؛ زندان رفت، تبعيد شد، يك جاهايي با ديگران همراهي كرد، يك جاهايي هم سفت و محكم ايستاد و هيچ انعطافي از خودش نشان نداد. او عقايد و آرايش را از جوي آب نگرفته بود كه به باد بدهد.
در عالم سياست كم نيستند افرادي كه بوقلمونصفت هر روز به رنگي در ميآيند و ظاهر عوض ميكنند. باطن را هم به سادگي ظاهر عوض ميكنند. با اين كار اگر چه ممكن است مقطعي پيش بروند و جلو بيفتند، اما در درازمدت بيحرمت ميشوند و از چشم مردم ميافتند. در واقع آن چيزي كه بازرگان را در چشم موافق و مخالفش محترم ميكند همين پايمردي اوست. يعني حفظ اصول خودش يك فضيلت اخلاقي به حساب ميآيد و شأن و منزلت آدم را بالا ميبرد. اين حفظ اصول به معني تصلب و تعصب نيست. اتفاقا وقتي مهندس بازرگان به راي و عقيدهاي ديگر رسيد، هيچ از اعلان آن نترسيد، به خاطر دوستانش به فكر لاپوشاني درك و دريافت جديدش نيفتاد. به اسم تقيه سعي نكرد خودش را چيزي كه نيست جا بزند. او همان بود كه مينمود و همان مينمود كه بود و البته براي اين بود و نمود هزينه گزافي پرداخت. همين است كه بعد از سالها او كماكان محترم است و حتي آنها كه روزگاري فحشش ميدادند، رفتهرفته دلشان با او نرم شد و عزت او را دريافتند. اين فضيلتها را نبايد دستكم گرفت. به خصوص حالا...