تاملي درباره انقلاب 3
علي شكوهي
به بهانه رسيدن به دهه فجر در دو قسمت قبل اين سلسله نوشتهها به اين دو سوال پرداختم كه چرا انقلاب؟ و چرا انقلاب اسلامي؟ در اين قسمت به يك نكته ديگري اشاره ميكنم كه اين روزها به صورت پرسشي جدي در برخي اذهان مطرح است.
سوال سوم: چرا رهبري روحانيت؟
در جريان وقوع انقلاب اسلامي، طيفها و نيروهاي سياسي متعددي نقش داشتند كه مهمترين آنان را بايد با عناوين جريان مذهبي، مليگرا و چپهاي ماركسيست برشمرد. همچنين غير از روحانيون، در درون نيروهاي مذهبي هم دستكم چند جريان ديگر فعال بودند از جمله روشنفكران ديني پيرو دكتر شريعتي و سازمانهاي ملي- مذهبي مثل نهضت آزادي و هواداران مهندس بازرگان و گروههاي چريكي مانند سازمان مجاهدين خلق كه بعدا به منافقين شهرت يافتند. پرسش جدي اين است كه چرا در ميان اين همه نيروي سياسي فعال، روحانيت با محوريت امام خميني بايد به رهبري نهضت برسد و در مقطع بعد از پيروزي همين جريان قدرت را به دست بگيرد؟ اول- در ايران از مشروطه به بعد نيروهاي سياسي متعددي وارد عرصه جامعه شدند و اين در حالي بود كه در درون آنان هم كثرت وجود داشت. مثلا روحانيت يك جريان بزرگ است كه داراي كثرت دروني است. روشنفكران هم به طيفهاي مختلف تقسيم ميشوند. از نظر مشي مبارزه هم در ميان مخالفان رژيم شاه كثرت وجود دارد و از مبارزه پارلماني تا جنگ مسلحانه را شامل ميشود. از كودتاي 28 مرداد به بعد اين نيروها فعالتر شدند و هر كدام با اين هدف كه انديشه و فكر و الگوي مورد قبول خود را بعد از ساقط كردن رژيم شاه حاكم كنند، مبارزات خود عليه رژيم شاه را تشديد كردند. ميزان و دامنه نفوذ اين جريانهاي سياسي در ميان مردم يكسان نبود. دوم- به دليل عمق نفوذ مذهب در جامعه ايران اين كاملا طبيعي بود كه نيروهاي طرفدار مكاتب ضدمذهبي مانند ماركسيستها نتوانند در ميان مردم خيلي مطرح شوند. در دهه 20 البته حزب توده يكي از احزاب بزرگ كشور بود اما در آن زمان آنان بر ضديت با مذهب تاكيد نداشتند و شعارهاي عدالتخواهانه را مطرح ميكردند. مليگرايي مستقل از مذهب هم در كشور پايگاه قوي نيافت و در قالب ملي- مذهبيها البته قدرتمندتر بود اما آن جريان در سال 57 با روحانيت انقلابي همراه شد و مستقلا نميتوانست منشا يك حركت عمومي در كشور شود. روشنفكران ديني هم به اسلام به مثابه يك «مكتب» نگاه ميكردند و به تشكيل نظام ديني و نفي شاه اعتقاد راسخ داشتند. همين جريان بود كه در محيطهاي دانشگاهي و قشر تحصيلكرده جامعه دفاع از دين و دينداري را ممكن كرده بود. البته طيفي از روحانيون هم كه به محيط دانشگاهها وارد شده بودند، در اين زمينه نقش داشتند. با اين حساب طبيعي بود كه انقلاب ايران هويت اسلامي به خود بگيرد. سوم- روحانيت در كشور ما يك ساختار سراسري داشت و از نظام ارتباطي خاص و امكانات عمومي فراواني برخوردار بود. در سراسر كشور هزاران روحاني در تمامي مساجد و حسينيهها حضور مييافتند و در ايام محرم و صفر و ماه رمضان و ديگر مناسبات مذهبي تجمعات فراواني از مردم شكل ميگرفت كه در آن تجمعات روحانيون حضور مييافتند. طبعا اگر اين قشر به انقلاب ميپيوست كار رژيم شاه خيلي سخت ميشد. با ظهور امام خميني و علني شدن مبارزات ايشان با شاه و رشد جايگاه امام در سلسله مراتب مذهبي و رسيدن به جايگاه مرجعيت ديني، تعداد روحانيوني كه به مبارزه با شاه مبادرت ميكردند، افزوده شد و اين آغاز فراگير شدن و تودهاي شدن مبارزات بود. در واقع در درون روحانيت ما گونهاي ارتباط خاص را شاهديم كه از مقام مرجعيت ديني شروع ميشود و تا دورافتادهترين روستاها و شهرها از طريق سازمان روحانيت تداوم مييابد. اين ساختار اگر متحول بشود حتما از همه نيروهاي حزبي و سازماني قويتر است و امام خميني توانست اين ساختار را به سمت مبارزه با شاه متحول و هدايت كند. چهارم- روشنفكران اعم از ديني و مليگرا و ليبرال در مقابل روحانيت انقلابي قرار نگرفت و با آن در نيفتاد بلكه براي تحقق انقلاب و پيروزي ملت، همراه هم شد. حتي بخشي از ماركسيستها مانند حزب توده در سال آخر حيات رژيم قبل دريافتند كه تنها با حمايت از روحانيت ميتوانند با نهضت مردم همراه شوند و الا از مبارزات جا خواهند ماند. جبهه ملي و نهضت آزادي در واقع به مبارزات قانوني در چارچوب ساختار رژيم گذشته معتقد بودند و شعارشان اين بود كه «شاه بايد سلطنت كند و نه حكومت» و بر همين اساس قصد براندازي نداشتند اما به همان دليل مجبور شدند از شعار تغيير حكومت شاه دفاع كنند و با روحانيت همراه شوند. پنجم- ابراهيم يزدي در گفتوگويي در اين زمينه اذعان ميكند «ما اقليت عددي بوديم، در حالي كه در تهران، پنج تا شش هزار مسجد وجود دارد. از هر مسجد، يك روحاني با ۵۰ نفر راه بيفتد، يك تظاهرات عظيم شكل خواهد گرفت.» وي تاكيد ميكند: «ما كاري نميتوانستيم بكنيم. ما رفتيم سراغ روحانيون تا جنبش ضداستبداد تقويت شود، روحانيون آمدند و وقتي انقلاب پيروز شد، ما اقليت عددي بوديم! به همين دليل، من برخي تحليلهاي روشنفكران را كه ميگويند «روحانيت ما را گول زد، ما فريب خورديم» قبول ندارم. من به آنها ميگويم شما ميخواهيد براي يك مساله پيچيده سياسي- اجتماعي يك جواب مختصر و ساده بدهيد. اين ساختار اجتماعي و چينش نيروهاست. روحانيون ما نفوذ بسيار عميقي در بين تودههاي مردم داشتند. ما در برابر آنها اقليت عددي بوديم و شكست خورديم. هيچ كاري نميتوانستيم بكنيم.» بر اين اساس بايد بپذيريم كه اگر روحانيت در راس مبارزات قرار نميگرفت اساسا انقلاب اسلامي رخ نميداد و ديگر جريانهاي فكري و سياسي و چريكي قدرت بسيج تودهها را نداشتند. رهبري روحانيت آن هم شخصيتي مانند امام خميني از لوازم تحقق انقلابي بود كه در سال 57 رخ داد.