تمثيلي براي انديشهاي فلسفي
رامتين شهبازي
در نهايت زماني فرا ميرسد كه بايد ميان تماشاگر بودن و عمل، يكي را برگزيد! اين معيار، انسان شدن است... . (آلبر كامو)
آنچه در فلسفه قرن بيستم بيش از هرچيز جلبتوجه ميكند، افزوده شدن تجربههاي زيسته و آثار هنري به رسالههاي فلسفي است. تا پيش از قرن بيستم، آنچه بيش از هرعنصر ديگري مويد انديشههاي فلسفي هر فيلسوفي بود معمولا در رسالههايي كه مينگاشت تبلور مييافت. اما شايد به دليل شرايط تفكري پيچيده انسان در قرن بيستم و نو به نو شدن سريع انديشههاي فلسفي بسترهايي ديگر نياز بود تا اين انديشهها از حوزه انتزاع به حوزه عيني نزديكتر شوند. يكي از نمونههاي اين مدعا تعريف «امر زيبا» بود كه پس از جنگهاي جهاني تعريف خود را از دست داد و مفاهيم تازهاي را جايگزين مفهوم امر زيبا از دوران كلاسيك كرد.
يكي از اين تفكرات كه از اواخر قرن 19 ميلادي آغاز شد و در قرن بيستم بسط يافت و با يك انديشه مركزي شاخههاي گوناگون پيدا كرد، تفكر انديشه اگزيستانسياليستي است. تبلور اين انديشه در بخشي از رسالههاي هايدگر تا نمايشنامههاي سارتر و كامو و ديگر انديشمندان اين حوزه فلسفي امتداد يافت. اصلي كه معتقد بود تفاوت انسان نسبت به ديگر موجودات زنده اعتقاد به «وجود» است و اين وجود به زندگي او هويت و معنا ميبخشد.
انسان موجودي است كه ميتواند «انتخاب» كند و نتايج حاصل از اين انتخاب چه از منظر بيروني و چه دروني وضعيت او را در جهان بازتعريف كرده و نسبت او را در هستي شكل ميدهد. اگرچه اين بحث انتخاب به مثابه كنش امري جديد نبوده و در رساله مطرح ارسطو يعني «فن شعر»، جايي كه وي قصد دارد از شخصيت سخن به ميان آورد از انتخاب سخن ميگويد و اشاره دارد كه ما در انتخابهاي خود است كه بازتعريف ميشويم، بر اين نكته انگشت تاكيد ميگذارد، همين انتخابها «شخصيت» يا ايتوس را ميسازد و وي را از ديگر آدمها يا مردمان موجود در يك اثر جدا ميسازد.
اين انتخاب كه از قرنها پيش از ميلاد مسيح آغاز و تا امروز ادامه مييابد همواره انسان را در هراس و اضطراب قرار ميدهد.
هر انساني با انتخابي كه انجام ميدهد در معرض قضاوت «ديگري» قرار ميگيرد و اين قضاوت و زير بار نگاه بودن ميتواند ويرانكننده باشد. انتخابي كه گسترههاي اخلاقي را نيز مورد بازتعريف قرار ميدهد و بخش گستردهاي از فلسفه اخلاق در حوزه همين انتخابها مشخص ميشود.
حوزه انتخابهاي اگزيستانسياليستي بسيار گسترده بوده است. براي نمونه در سينما تاكنون نمودهاي مختلفي داشته است. از «ريك» كه در يك لحظه حساس از عشق خود گذر ميكند تا او بتواند با مرد ديگري برود تا شخصيت «فرانچسكا» در فيلم پلهاي مديسون كانتي كه در كشمكش سخت و دروني از عشقي ممنوعه گذر كرده و خانواده خود را انتخاب ميكند، جملگي تمثيلهايي هنري هستند كه گستره همين انتخاب و اضطراب را به نمايش ميگذارند. اما از آثار هنري كه محل بازنمايي اين انديشهها هستند بگذريم، در بسياري از موارد زندگي شخصي يا اجتماعي خود انسان نيز ميتواند تمثيل مناسبي براي درك همين انديشههاي فلسفي باشد و صحت اين گزاره را قوت ببخشد كه زندگي ما از انديشههاي فلسفي جدا نيست و هريك از ما براي شناختن چيستي و ماهيت زندگي خود به گزارهها و نظريههاي فلسفي نيازمنديم.
اخيرا دونالد ترامپ در تصميمي سياسي، اجتماعي، قانون ممانعت ورود اتباع چندين كشور مسلمان از جمله ايران را به كشور امريكا ممنوع كرد. اين «انتخاب» بحثهاي بسياري را منجر شد و «كشمكش»هاي فراواني را در تمام جهان در سطوح مختلف اجتماعي و سياسي پديد آورد. انتخابي كه چون به قدرت معطوف است، احتمالا اضطراب چنداني را براي ترامپ به همراه نداشته و او را به يك «بدمن» در انديشههاي اخلاقي بدل كرده است. در مقابل اين انتخاب، هنرمنداني چون ترانه عليدوستي و اصغر فرهادي دست به «انتخاب» ديگري زدند تا ابعاد منفي انتخاب ترامپ را برجسته كنند.
فرهادي كه نامزد دريافت اسكار بهترين فيلم غير انگليسي زبان است در اعتراض به اين قانون ترامپ حضور در مراسم اسكار را تحريم كرد. طبيعي است انتخاب فرهادي به اندازه ترامپ كشمكش برانگيز نيست، زيرا او در جرياني همسو با جريان مخالفتها با دستور ترامپ كه نسبت به حاميان اين دستور گستره وسيعتري دارد عمل ميكند.
اما تفاوتي در ميان است كه «كنش» فرهادي را به شخصيت فيلمهايش در بعد اخلاقي نزديك ميكند و «كنش» ترامپ را در سطحي نازلتر قرار ميدهد. وجه فلسفي نهفته در كنش فرهادي كه ميتواند به تمثيلي زيسته از امر اگزيستانس بدل شود اين است كه فرهادي براي اين اعتراض از «حق» خود چشم پوشي ميكند؛ حقي كه براي ممارست و هنرمندي در اختيار او قرار گرفته، اما آدمي همانند ترامپ برعكس فرهادي در حال تضييع «حق» است. بنابراين دوباره گزاره اگزيستانسياليستهايي كه در بحبوحه جنگ جهاني ميپرسيدند تكليف انسان آزاد در برخورد با اين جنگ چيست و هركدام از ما تا چه اندازه در بحران اين جنگ موظف هستيم، تكرار ميشود.
فرهادي از حق خود ميگذرد و آزمون اخلاقي دشواري را پشت سر ميگذارد تا كنش پر كشمكش طرف مقابل با ترديد و پرسش روبه رو شود يا در عبارتي ديگر گسستهاي گفته ترامپ مشخص شود. پس همچنان ميبينيم كه «انتخاب»هاي ما معناي زندگيمان را تعيين ميكنند و به آن هويت ميبخشند.