خودزني با پيشنهاد نظارت استصوابي
جواد طوسي
منتقد سينمايي و حقوقدان
از آثار مخرب جامعه سياستزده اين است كه همواره در كانون بحران، تنش و التهاب و جناحبنديهاي افراطي قرار دارد. طبيعتا در اين جو مسموم بيشترين ضربه به حوزههاي فرهنگي هنري وارد ميشود. در اين چند ماه باقيمانده به انتخابات رياستجمهوري ميبينيم كه هر رويداد و موج و هياهو مستمسكي براي سياسي كردن موضوع و ياركشي و دراز كردن جناح مخالف شده است. رخدادهاي سي و پنجمين جشنواره فيلم فجر نيز از اين قاعده مستثنا نبوده و نيست. در نگاهي منصفانه با جشنوارهاي سروكار داشتيم كه سطح كيفي آثارش، جدا از چند مورد انگشتشمار، پايينتر از سالهاي قبل بود. قاعدتا رسيدن به اين حجم گسترده از آثار معمولي و متوسط در چرخه توليد سالانه، ميتواند از جنبههاي مختلف قابل بحث باشد. آيا اين «ميانمايگي» و حضور باري به هرجهت از اقتضائات يك جامعه پريشاناحوال و به انفعال كشيده شده است؟ از زاويه ديگر، چرا فيلمساز اجتماعينگر ما از جامعه و مخاطب اين زمانه عقب مانده و ديگر آن نقش پيشرو و راهبر را ندارد؟ تصور ميكنم پاسخ اين سوالات را در وهله اول بايد خود اهالي فرهنگ و هنر بدهند. از طرفي، در مجموع آثار شاخص و مطرح به نمايش درآمده در اين دوره از جشنواره موارد بغرنج و حادي مشاهده نشد كه نمودار وضعيت منحط و نگرانكننده در ساحت سينما باشد. ما در طول دوران بعد از انقلاب از اين افت و خيزها در فضاي عمومي سينمايمان كم نداشتهايم و هيچگاه دست به دامن كميسيون فرهنگي مجلس نشدهايم. ايراد و اعتراضات قابل توجه به انتخابهاي هيات داوري جشنواره اخير بود كه آن هم حساس شدن اعضاي محترم كميسيون مذكور را ايجاب نميكرد. وظيفه اصلي مجلس، تدوين قوانين همسو با قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است. هرچند كه به موجب اصل هفتاد و ششم قانون اساسي مجلس شوراي اسلامي حق تحقيق و تفحص در تمام امور كشور را دارد، ولي به نظر نميرسد كه آثار نمايش داده شده در جشنواره فجر امسال از نظر كيفي و مضموني آنقدر نازل و فاجعهبار بوده باشند كه تحقيق و اخذ توضيح اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس را جلب كند. ميتوان در يك آسيبشناسي به موقع، گذشته و حال سينماي ايران را با حضور طيفهاي مختلف جامعه كه نسبتي با اين وادي دارند مورد بررسي واقعبينانه قرار داد. ولي در همين جشنوارهاي كه پشت سرگذاشتيم هم فيلم مرتبط با دوران جنگ و دفاع مقدس داشتيم (ويلاييها)، هم فيلم تاريخي انقلابي (ماجراي نيمروز)، هم آثار متفاوت در فرم و روايت (خفگي و نگار و خانه) و هم تعداد مشخصي از آثار اجتماعي و مردمشناسانه همچون «قاتل اهلي»، «فراري»، «بدون تاريخ، بدون امضا»، «پشت ديوار سكوت»، «رگ خواب»، «سد معبر»، «اسرافيل»، «كارگر ساده نيازمنديم»، «بيست و يك روز بعد»، «انزوا»، «زير سقف دودي» و «سارا و آيدا» كه جدا از موافقين و مخالفينشان، زمينه بحث ايجاد ميكنند. البته در يك نقطه مطلوب و آرماني، سينماي ايران در اين گذر 38 ساله بايد دستاورد و تشخص بيشتري داشته باشد. ولي عبور از اين سردرگمي و فضاي نامتوازن با خودزني حل نميشود. تشديد موضعگيريهاي خصمانه ميان اهالي سينما و يارگيري خودي و غيرخودي و تصوير دفرمه و دشمنانه ارايه دادن از موجوديت اين رسانه و افرادش براي اشخاص حقيقي و حقوقي خارج از اين حوزه استحفاظي و فرياد وا اسلاما سردادن، زمينهساز آسيبپذيري هرچه بيشتر كليت سينما و پراكندگي دوستداران واقعياش خواهد شد.باز هم تاكيد ميكنم كه مسايل و مشكلات سينما را بايد در درون خودش (با همفكري و نگاهي دلسوزانه) حل كرد. ياد «سيفالله داد» عزيز گرامي، زماني او با حسن نيت ميخواست قانون سينما را جا بيندازد و براي عملي شدنش نيز پيشنويسي در نظر گرفت كه به سرانجام نرسيد. بنده يكي از مخالفينش بودم، زيرا فرهنگ و هنر در جوامعي پرسوءتفاهم مثل ما آنقدر شكننده و تفسيرپذير است كه قانونمند شدنش ضايعات و تلفات زياد دارد.