• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3754 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۵ اسفند

«آشيانه اشراف» نخستين برنده نشان استاد ابوالحسن نجفي

اسدالله امرايي

رمان «آشيانه‌ اشراف» ايوان تورگنيف با ترجمه آبتين گلكار در نشر ماهي به عنوان نخستين برنده نشان ترجمه استاد ابوالحسن نجفي برگزيده شد. تورگنيف در اين رمان كوتاه افكار و احساسات خود را در آغاز ميانسالي بيان مي‌كند. رمان درباره اشراف‌زاده‌اي به اسم لاورتسكي است كه براي تحصيل به مسكو رفت و همان‌جا هم، در يك سالن تئاتر، شيفته‌ دختر جوان زيبايي شد و با او ازدواج كرد. اما در سفري به پاريس از فريب و خيانت همسرش آگاه شد و دلشكسته به روسيه بازگشت و در املاك خانوادگي‌اش ساكن شد. لاورتسكي پس از بازگشت مجذوب دختر جوان نوزده ساله‌اي به نام ليزا مي‌شود كه اعتقادات مذهبي سفت و سختي دارد. زماني كه خبر مرگ زن لاورتسكي منتشر مي‌شود، راه براي ازدواج ليزا و لاورتسكي باز مي‌شود. اما ظاهرا خبر مرگ صحت نداشت؛ پس از مدتي زن دوباره برمي‌گردد. ليزا تارك دنيا مي‌شود و به صومعه مي‌رود، زن لاورتسكي دوباره به عادات قبلي برمي‌گردد و لاورتسكي هم نااميدانه به اداره امور املاك و زمين‌هايش مي‌پردازد و خودش را در كار غرق مي‌كند. شخصيت‌هايي از قبيل لاورتسكي و ابلوموف در قرن هجدهم و نوزدهم در روسيه به آدم زيادي معروف بودند؛ نجيب‌زاده‌هايي تحصيلكرده كه سود چنداني به جامعه نمي‌رساندند و كار و فعاليتي جز خوردن و خوابيدن و غرزدن نداشتند. «تصميمم را گرفته‌ام. همه‌چيز تمام شده، زندگي مشترك من با شما تمام شده. از همه‌چيز خبر دارم، از گناهان خودم، از گناهان ديگران، از اينكه پدرجان چطور ما را ثروتمند كرد، كفاره‌ همه‌ اينها را بايد با دعا داد. درمانده‌ام، دلم مي‌خواهد خود را تا ابد جايي محبوس كنم، سد راهم نشويد وگرنه تنها خواهم رفت...» رمان كلارا كالان نوشته ريچارد بي‌رايت كه معروف‌ترين رمان اين نويسنده و تنها اثر فارسي ترجمه شده او به فارسي است در نشر نفير با ترجمه‌ مترجم گزيده كار، دكتر اكرم پدرام‌نيا منتشر شد. اين رمان به شيوه نامه‌نگاري روايت شده. كلارا كالان، راوي اصلي اين رمان، دختر سي‌ساله‌ مجرد و معلمي فهميده، ساكن دهكده‌اي در شمال‌غربي تورنتو است. كلارا داستان زندگي‌اش را از طريق نامه‌نگاري با خواهر جوانترش، نورا و يادداشت‌هاي روزانه‌اش براي خواننده تعريف مي‌كند. ريچارد بي‌رايت به تازگي در آستانه 80 سالگي درگذشت. از ترجمه‌هاي دكتر پدرام‌نيا مي‌توان به گيلگمش نوشته جون لندن و دولت‌هاي فرومانده نوام چامسكي اشاره كرد كه در نشر افق منتشر شده و لطيف است شب، نوشته اسكات فيتزجرالد در نشر قطره. رمان لوليتا نوشته ولاديمير ناباكف هم با ترجمه ايشان در ابتدا به صورت پاورقي منتشر شد و نسخه كامل آن در افغانستان. رمان كالت نوشته بابك تبرايي در انتشارات ققنوس منتشر شده است. اين رمان داستان يك استاد حق‌التدريسي دانشگاه و كشف فيلمي گم‌شده از تاريخ سينماي ايران توسط اوست. «سالني بزرگ و سنگفرش، با چهلچراغ عظيمي از شمع، آويزان از سقف. مردان و زناني ژنده‌پوش و كثيف وسط سالن. آهنگي با وقار و شيك و مجلسي پخش مي‌شد كه هيچ تناسبي با سر و وضعِ افتضاحِ آدم‌ها نداشت. مثل جوي‌گردها و كولي‌ها بودند: زناني با موهاي بلند و شانه‌نكرده، مردهايي با ريش بسيار بلند و پوششي‌عبامانند. پوشش مردها عمدتا شبيه البسه مردانِ دوران قاجار خودمان، يا ترك‌ها و افغان‌ها بود و لباس‌هاي زنان ملغمه‌اي از رختِ زنان قشقايي و كرد و كولي. بي‌حجاب. در نگاه اول محال بود بشود تشخيص داد اين آدم‌ها كجايي‌اند، يا تا چه ميزان از وضع ظاهري‌شان كارِ گريم و آرايش است و تا چه حد بازتاب واقعيت.» تبرايي با پيشينه‌اي كه در فضاي نقد فيلم و سينما دارد، دانش خارج از فضاي داستان خود را به خوبي توانسته به خورد داستان بدهد. « يك روز در ميان مي‌رفتم به واحد فيلمنامه‌هاي رسيده به تلويزيون و در كميته فرماليته ارزشيابي فني، كوهي زباله مي‌خواندم و تپه‌اي متن معقول، كه دومي‌ها در كميته واقعي ارزشيابي ارزشي مردود و اولي‌ها خلاف نظر هر دو كميته قبول مي‌شدند ولي همان چندرغازِ درآمده از نزديكي به فضاي متن‌ها و فيلم‌ها براي من كفايت مي‌كرد تا كمي آرام بگيرم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون